cure

/ˈkjʊr//kjʊə/

معنی: علاج، دارو، شفاء، شفاء دادن، بهبودی دادن، سالم کردن
معانی دیگر: درمان، معالجه، مداوا، چاره، شفا، دوا، اصلاح روحی و اخلاقی، درمان کردن، معالجه کردن، مداوا کردن، علاج کردن، شفا بخشیدن، چاره کردن، گزیردن، از شر (بیماری یا عادت بد و غیره) راحت شدن (بیشتر با: of)، (گوشت) دودی کردن، در نمک خواباندن، (از فساد) حفظ کردن، (چرم و توتون و غیره - از طریق خشک کردن و افزودن مواد لازم و غیره) پروردن، پرورده کردن یا شدن، عمل آوردن یا آمدن، مقام و کار معاون کشیش (رجوع شود به: curate)، شفا دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance or course of treatment that leads to the restoration of health after a disease, disability, or other undesirable condition.
مترادف: remedy, treatment
مشابه: antidote, corrective, cure-all, drug, medicament, medication, medicine, panacea, restorative

- Scientists are searching for a cure for cancer.
[ترجمه ناشناس] دانشمندان برای درمان سرطان جستجو میکنند
|
[ترجمه پشمکی] دانشمندان در حال جستجو درمانی برای بیماری سراطان هستند
|
[ترجمه گوگل] دانشمندان در جستجوی درمانی برای سرطان هستند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در جستجوی درمان سرطان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The drug is very helpful for easing the symptoms of the disease, but it is not a cure.
[ترجمه گوگل] این دارو برای کاهش علائم بیماری بسیار مفید است، اما درمان کننده نیست
[ترجمه ترگمان] دارو برای تسکین علایم بیماری بسیار مفید است، اما درمان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the restoration of health after a disease, disability, or other undesirable condition.
مترادف: recovery, recuperation
مشابه: healing, remediation, therapy, treatment

- His cure took several months in the sanatorium.
[ترجمه سیروس مرادی] درمان او در آسایشگاه چندین ماه طول کشید.
|
[ترجمه گوگل] درمان او در آسایشگاه چند ماه طول کشید
[ترجمه ترگمان] درمان او چند ماه در آسایشگاه بستری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the act or a method of preserving food, tobacco, or the like, as by salting, smoking, or drying.
مشابه: preservation, preservative, salt, smoking
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cures, curing, cured
(1) تعریف: to cause to recover completely from an undesirable condition, such as a disease, disability, or bad habit.
مشابه: heal, rehabilitate, relieve, remedy, treat

- Antibiotics can cure people of some diseases, but not all.
[ترجمه علی جادری] آنتی بیوتیک ها می توانند برخی از بیماری های مردم را درمان کنند , نه همه را .
|
[ترجمه گوگل] آنتی بیوتیک ها می توانند افراد را از برخی بیماری ها درمان کنند، اما نه همه آنها
[ترجمه ترگمان] آنتی بیوتیک ها می توانند افراد برخی از بیماری ها را درمان کنند، اما نه همه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor hoped to cure him, but the patient had waited too long for treatment.
[ترجمه گوگل] دکتر امیدوار بود که او را درمان کند، اما بیمار مدت زیادی برای درمان صبر کرده بود
[ترجمه ترگمان] دکتر امیدوار بود که او را درمان کند، اما بیمار منتظر معالجه او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A couple of weeks at summer camp cured her of her shyness.
[ترجمه گوگل] چند هفته در کمپ تابستانی او را از شر کمرویی اش درمان کرد
[ترجمه ترگمان] دو هفته در اردوی تابستان او را از حجب و حیا درمانش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Witnessing his father's death from lung cancer cured him of his own smoking habit.
[ترجمه کیوان] فوت پدرش از سرطان ریه باعث شد اعتیاد به سیگارش را درمان کند.
|
[ترجمه گوگل] مشاهده مرگ پدرش بر اثر سرطان ریه او را از عادت سیگار کشیدن خود درمان کرد
[ترجمه ترگمان] مرگ پدرش از سرطان ریه او را از روی عادت his درمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to preserve (food, tobacco, or the like), as by salting, smoking, or drying.
مترادف: preserve
مشابه: brine, corn, dry, kipper, marinade, marinate, pickle, salt, smoke

- We cure these hams by salting and smoking.
[ترجمه مریم اسماعیلی] مااین گوشت خوک رابانمک ودودحفظ میکنیم
|
[ترجمه آرین هراتی] ما این گوشت‎های خوک را با نمک و دود لند/خشک میکنیم.
|
[ترجمه گوگل] این ژامبون ها را با نمک زدن و دود کردن درمان می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما این ران خوک رو با نمک کردن و کشیدن سیگار درمان می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cureless (adj.), curer (n.)
(1) تعریف: to bring about a cure.
مترادف: heal

- This medicine is guaranteed to cure.
[ترجمه گوگل] این دارو تضمینی برای درمان است
[ترجمه ترگمان] این دارو برای درمان تضمین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to undergo curing, as food, tobacco, or the like.
مشابه: dry, marinade, marinate

جمله های نمونه

1. a cure for that country's economic woes
چاره ی مشکلات اقتصادی آن کشور

2. the cure of their souls
شفای روح آنان

3. to cure meat by salting
با نمک زدن گوشت را حفظ کردن

4. water cure
آب درمانی

5. a certain cure
علاج قطعی

6. a miracle cure
درمان معجزه آسا

7. quinine is the cure for malaria
کنین داروی مالاریا است.

8. there is no cure for this disease
این بیماری درمان ندارد.

9. to work a cure
درمان کردن

10. a pill warranted to cure measles
قرصی که ضمانت شده سرخک را درمان کند

11. obtain (or resign) a cure
(انگلیس) مقام کشیشی به دست آوردن (یا از آن استعفا دادن)

12. in quest of a definitive cure for cancer
در جستجوی درمان قطعی سرطان

13. scientists are still searching for a cure to cancer
دانشمندان هنوز دارند درباره ی درمان سرطان پژوهش می کنند.

14. it is more important to prevent disease than to cure it
پیشگیری از بیماری مهمتر از درمان آن است.

15. an ounce of prevention is better than a pound of cure
یک ذره پیشگیری از یک عالمه درمان بهتر است.

16. an ounce of prevention is better than a pound of cure
یک ذره پیشگیری بهتر از یک عالمه درمان است.

17. She tried to cure the pain in my knee by putting manual pressure on the joint.
[ترجمه M] او تلاش کرد با اعمال فشار دستی، درد زانوی مرا درمان کند.
|
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با فشار دستی روی مفصل درد زانوی من را درمان کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد درد را با فشار دستی بر روی زانوی من درمان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Antibiotics is effective to cure throat infection.
[ترجمه گوگل]آنتی بیوتیک برای درمان عفونت گلو موثر است
[ترجمه ترگمان] آنتی بیوتیک اثر عفونت گلو رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There is still no cure for AIDS.
[ترجمه گوگل]هنوز هیچ درمانی برای ایدز وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هنوز هیچ درمانی برای ایدز وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The search for a cure goes on.
[ترجمه گوگل]جستجو برای درمان ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]جستجو برای درمان ادامه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There is no instant cure for this condition.
[ترجمه گوگل]هیچ درمان فوری برای این بیماری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ درمانی برای این شرایط وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There is no known cure but the illness can be treated.
[ترجمه گوگل]هیچ درمان شناخته شده ای وجود ندارد اما این بیماری قابل درمان است
[ترجمه ترگمان]هیچ درمان شناخته شده ای وجود ندارد اما بیماری می تواند درمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. No herb will cure love.
[ترجمه کیوان] هیچ اکسیری عشق را درمان نمیکند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ گیاهی عشق را درمان نمی کند
[ترجمه ترگمان] هیچ گیاهی عشق درمانی رو درمان نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علاج (اسم)
treatment, cure

دارو (اسم)
remedy, cure, medicine, drug, medication

شفاء (اسم)
cure

شفاء دادن (فعل)
physic, leech, cure, heal, medicate, mend

بهبودی دادن (فعل)
improve, cure

سالم کردن (فعل)
treat, cure

تخصصی

[خودرو] عمل اوردن ماده ای با مواد کمکی
[عمران و معماری] عمل آمدن - گرفتن - عمل آوردن - مرطوب نگاهداشتن - نگاهداری
[نساجی] عمل آوردن با مواد کمکی - پخت - پروردن - رساندن
[پلیمر] پخت، پروراندن، بسپارش یا تبدیل از فاز مایع به جامد با ایجاد حداکثر خواص فیزیکی مانند دمای شیشه ای و سختی و دمای خمش حرارتی و ...

انگلیسی به انگلیسی

• something which restores health; prescribed treatment for an illness; office of a curate
restore to health, make well; correct a bad habit; preserve food
to cure an illness means to make it end.
to cure a sick or injured person means to make them well again.
a cure is a medicine or other treatment that cures an illness.
to cure a problem means to deal with it successfully.
a cure for a problem is a way of dealing with it successfully.
to cure someone of a habit or attitude means to make them give it up.
when food, tobacco, or animal skin is cured, it is treated by being dried, smoked, or salted so that it will last for a long time.

پیشنهاد کاربران

cure 2 ( v ) =to treat food or tobacco with smoke, salt, etc. in order to preserve it
cure
cure 1 ( v, n ) ( kyʊr ) =to make a person or an animal healthy again after an illness, e. g. Will you be able to cure him, doctor. TB is a serious illness, but it can be cured.
cure
در اصطلاح حقوق قرارداد ها به معنی اصلاحِ نقصِ قراردادی است.
درمان بیماری یا هر مشکلی
در فارسی ایران: d�rm�n🇮🇷
در فارسی تاجیکستان: d�rm�n🇹🇯
cure: معالجه کردن ( فعل )
to treat plant or animal products by drying, smoking, salting, etc. , to preserve it from decay
( برای جلوگیری از فساد ) دودی کردن، نمک زدن و خشک کردن مواد غذایی مثل گوشت
خشک کردن چوب نمدار و تازه قطع شده
عموماً به معنی درمان کردن و حل کردن مشکل هست و بسته به بافت متن، می تونه به معنی راه حل هم باشه.
درمان ( کردن ) ، چاره ( کردن ) ، لند/خشک کردن
واسامیدن = بیماری را علاجیدن.
سام بمعنی بیماری چنانکه در برسام ، بر بمعنی سینه و صدر و سام بمعنی بیماری است. ( یادداشت بخطمؤلف ) . سرسام لفظ فارسی است همچون برسام ، از بهر آنکه بر سینه است و سام آماس است یعنی آماس عضله سینه و سرسام یعنی آماس سر. ( ذخیره خوارزمشاهی ) : امیر را تب گرفت تب سوزان و سرسامی افتاد چنانکه بار نتوانست داد. . . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517
...
[مشاهده متن کامل]

Remedy
Treatment
اگه دوست داشتید لایک کنید🌌💎
N = درمان ، علاج ، شفا ، معالجه
V = درمان کردن ، شفا دادن ، معالجه کردن
اینها پرکاربرد ترین هاست
cure ( پزشکی )
واژه مصوب: علاج
تعریف: درمان موفق بیماری
پِشازیدَن.
شَفایاندن کسی.
شفاییدن.
درمانیدن =
م. ث
این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند
در مهندسی پلیمر
پخت ، پروراندن ، بسپارش یا تبدیل از فاز مایع به جامد با ایجاد حداکثر خواص فیزیکی مانند دمای شیشه ای و سختی و دمای خمش حرارتی
کشیش ( در فرانسوی با اَکسان روی e )
معالجه کردن . دارو
★شفاء دادن
★سالم کردن
★دارو
。◕‿◕。。◕‿◕。。◕‿◕。

برطرف کردن
معالجه. معالجه کردن.
در عمران :
عمل آوری
عمل آمدن، پختن
درمان یا درمان کردن
Treat
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس