shine

/ˈʃaɪn//ʃaɪn/

معنی: فروغ، تابش، برق، پرتو، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقی، منور کردن، نورافشاندن، تابیدن، درخشیدن، روشن شدن، براق کردن
معانی دیگر: رخشیدن، فروزیدن، نورافشانی کردن، جلوه کردن، (ذوق انسان و غیره) گل کردن، برجسته بودن، تجلی کردن، آشکار شدن، نمود کردن، نمودار شدن، (نور) تاباندن، انداختن، افکندن، جلا انداختن، (کفش و غیره) واکس زدن و براق کردن، برق زدن، رخشش، شید، فروزش، پرنگ، جلال، درخشندگی، تجمل، گیرایی، هوای صاف، هوای آفتابی، آفتاب، (مخفف) shoeshine، (قدیمی - عامیانه - معمولا جمع) شوخی بدنی، گول، مسخره بازی، فروه
دارالترجمه ر.س.م.ی کاج

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shines, shining, shined, shone
(1) تعریف: to give forth or glow with either emitted or reflected light.
مترادف: beam, glow
مشابه: coruscate, glare, gleam, glisten, glitter, incandesce, luminesce, phosphoresce, radiate, scintillate, spark, sparkle, twinkle

- The moon shone on our house.
[ترجمه مهرسا] ماه در خانه ما درخشید
|
[ترجمه گوگل] ماه در خانه ما می درخشید
[ترجمه ترگمان] ماه در خانه ما می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to show forth clearly or intensely.
مترادف: beam, radiate
مشابه: blaze, emanate, gleam, glow

- The light shone from her eyes.
[ترجمه مهرسا] نور از چشمان او درخشید
|
[ترجمه گوگل] نور از چشمانش می تابید
[ترجمه ترگمان] نور از چشمانش درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to become apparent.
مشابه: arise, come out, show up, surface

- Her brilliance shines through in difficult situations.
[ترجمه گوگل] درخشش او در شرایط دشوار می درخشد
[ترجمه ترگمان] درخشندگی او در شرایط دشوار می درخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to do very well; excel.
مترادف: excel
مشابه: dominate, flourish, outshine, prosper, succeed, thrive, tower, transcend

- Among the other competitors, he shines.
[ترجمه گوگل] در میان دیگر رقبا می درخشد
[ترجمه ترگمان] در میان سایر رقبا، او می درخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to shine; polish.
مترادف: buff, burnish, polish
مشابه: gloss, grind, rub, sleek, wax

- He shined the silverware.
[ترجمه گوگل] ظروف نقره را درخشید
[ترجمه ترگمان] دست به دست و چنگال نقره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to aim the light of.
مترادف: aim, direct, point
مشابه: show

- Please shine the flashlight over here.
[ترجمه گوگل] لطفا چراغ قوه را اینجا بتابان
[ترجمه ترگمان] لطفا چراغ قوه رو بده اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of shining or polishing, esp. of shoes.
مترادف: polish, shoeshine
مشابه: burnish

- He gave his shoes a shine.
[ترجمه مهرسا] کفش هایش را نورانی و درخشنده کرد
|
[ترجمه عاطفه-ب] کفش هایش را برق انداخت.
|
[ترجمه گوگل] به کفش هایش درخشندگی داد
[ترجمه ترگمان] کفش هایش را آفتابی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the glow that results from emitted or reflected light.
مترادف: gleam, glow
مشابه: luster

- The fog dimmed the shine of the headlights.
[ترجمه گوگل] مه درخشش چراغ های جلو را کم رنگ کرد
[ترجمه ترگمان] مه نور چراغ های جلوی اتومبیل را کدر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: luster; gloss.
مترادف: gloss, luster, sheen
مشابه: burnish, polish

- She admired the shine of the polished wood.
[ترجمه گوگل] او درخشش چوب صیقلی را تحسین کرد
[ترجمه ترگمان] او درخشش چوب صیقل خورده آن را تحسین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: fair weather.

- They go for their daily run in both rain and shine.
[ترجمه گوگل] آنها برای دویدن روزانه خود هم در باران و هم در درخشش می روند
[ترجمه ترگمان] آن ها به دنبال دویدن روزانه خود در هر دو باران و درخشش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shine up to
(امریکا - خودمانی) خود شیرینی کردن،چاپلوسی کردن،شیره مالی کردن

2. the shine of rustam's sword
برق شمشیر رستم

3. the shine of the lantern signaled the sentries' approach
نور فانوس حاکی از نزدیک شدن قراول ها بود.

4. the shine of the setting sun
درخشش خورشید در حال افول

5. to shine shoes
کفش واکس زدن

6. take a shine to someone
(خودمانی) از کسی خوش آمدن،(به کسی) علاقه مند شدن

7. come rain or (come) shine
چه باران بیاید چه آفتابی باشد،هر طور که شده

8. ferdowsi's poetry has kept its shine for more than a thousand years
شعر فردوسی بیش از هزار سال است که جلوه های خود را حفظ کرده است.

9. his talents enabled him to shine at dinner parties
استعدادهای او موجب می شد که در مهمانی های شام درخشندگی داشته باشد.

10. the dining table had an unusual shine
میز ناهارخوری جلای فوق العاده ای داشت.

11. we will go come rain or shine
چه هوا بارانی باشد چه آفتابی خواهیم رفت.

12. as he talked, his eyes began to shine
حرف که می زد چشمانش شروع می کردند به درخشیدن.

13. pari cleaned the glasses until they started to shine
پری شیشه ها را آنقدر پاک کرد که برق می زدند.

14. the clouds broke and the sun began to shine
ابرها باز شد و خورشید شروع به درخشیدن کرد.

15. If you are fine,the sun will always shine.
[ترجمه گوگل]اگر حالت خوب باشد، خورشید همیشه خواهد درخشید
[ترجمه ترگمان]اگر حالتان خوب باشد، آفتاب همیشه خواهد درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Although the sun shine, leave not your cloak at home.
[ترجمه گوگل]اگرچه آفتاب می تابد، اما شنل خود را در خانه نگذارید
[ترجمه ترگمان]اگر چه خورشید می درخشد، cloak را در خانه نگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Stars can not shine without darkness.
[ترجمه گوگل]ستاره ها بدون تاریکی نمی توانند بدرخشند
[ترجمه ترگمان]ستاره ها می توانند بدون تاریکی بدرخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Rain or shine, we will go.
[ترجمه گوگل]ببارد یا بدرخشد، ما می رویم
[ترجمه ترگمان]باران یا درخشش، ما می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Devil killer body, a large wavy golden hair shine, slender legs wearing a yellow goose miniskirts, show figure of the perfect.
[ترجمه گوگل]بدن قاتل شیطان، درخشش موهای طلایی موج دار بزرگ، پاهای باریک پوشیده از دامن کوچک غازی، چهره ای عالی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]بدن قاتل شیطان که موهای مجعد طلایی و پاهای باریک دارد و یک غاز زرد رنگ به تن دارد، اندام او را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Peter didn't really shine at school.
[ترجمه گوگل]پیتر واقعاً در مدرسه نمی درخشید
[ترجمه ترگمان]پیتر واقعا در مدرسه خودنمایی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He is diligent rain or shine he does.
[ترجمه گوگل]او کوشا است باران یا درخشش می کند
[ترجمه ترگمان]او rain و shine است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروغ (اسم)
shine, blaze, luminosity

تابش (اسم)
light, brilliance, flame, glow, shine, sheen, irradiance, radiation, irradiancy, effulgence, glint, glitter, coruscation

برق (اسم)
brilliance, power, sparkle, scintillation, shine, sheen, electricity, lightning, flash, glaze, glint, levin, flashover, pyrogen

پرتو (اسم)
light, beam, shaft, ray, radiance, shine, radiancy, rayon

روشنی (اسم)
clarification, shine, irradiance, irradiancy, lucidity, perspicuity, clarity, expressiveness, glim

سو (اسم)
light, side, direction, shine

درخشش (اسم)
spangle, sparkle, scintillation, shine, luminosity, luster, glitter, eclat, fulguration

پرتلالوء (اسم)
shine, glisten, glare

براقی (اسم)
gloss, shine

منور کردن (فعل)
shine, irradiate, illuminate

نورافشاندن (فعل)
shine

تابیدن (فعل)
glow, radiate, fold, shine, eradiate, twist, coruscate, sun, glint, glitter

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

روشن شدن (فعل)
open, become clear, shine, kindle

براق کردن (فعل)
shine, buff, polish, glaze

به انگلیسی

• radiance, glow; luster, sheen; sunny weather, pleasant weather; act of polishing shoes
make glimmer, cause to shine; gleam, sparkle; radiate, emit light; excel, do well; polish (shoes, silverware, etc.)
when the sun or a light shines, it gives out bright light.
if you shine a torch or lamp somewhere, you point its light there.
something that shines is very bright, usually because it is reflecting light.
if someone's eyes shine, their eyes show that they are very happy and excited.
someone who shines at a skill or activity does it very well.
if something takes the shine off a victory or success, it makes it seem less impressive or enjoyable.
see also shone.

پیشنهاد کاربران

جلوه گری
درخشیدن، درخشش
تابیدن
برای مثال
blue and white lights , shone , on the faces
shone زمان گذشته ی shine هست ویه معنی:
چراغ های آبی و سفید می درخشیدند در صورت انها
نور درخشان
تابیدن
every morning , the sun shines in my bedroom window
هر روز ، خورشید به پنجره اتاقم میتابد㊙️
درخشیدن.
Shine=درخشش، درخشیدن

Shine=درخشیدن، درخشش
Shone=درخشید. گذشته و اسم shine
به معنی واردعمل شدن . . مثلا:
this is where the lawyer shines
اینجاست که وکیل وارد عمل میشه .

به چراییِ هندواُروپایی بودن هر 2 زبان انگلیس وفارسی ، چم این واژه = شید - نمونه اَش در : خورشید که خور شید
اَز خور شید ساخته شده
shine : واژه ی shine با واژه های درخشان و روشن همریشه می باشد . شان و شید در اصل به معنی روشن و نورانی هستند .
درخشان/درخشنده
پرتو، روشنایی، نورانی
میدرخشد
Amir Mohammad I will shine
امیر محمد من خواهد درخشید پاریلاجاک
درخشیدن
آشکار میگردد
The sun shine on my face
خرشید به صورام تابید
Shone گذشته
Shine حال
ساق پا ( قسمت روی استخوان در قدام )
Fajr آبی یخی صبح گاهان آبی یخی قطبین . شهاب سوزان . اسلحه زئوس. تیلر عصر روئیدن زامبی مثل هاگ قارچ . سیحه . ( رعدوبرق )
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما