humidity

/hjuːˈmɪdəti//hjuːˈmɪdɪti/

معنی: رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا
معانی دیگر: نمداری، نمناکی، میزان نمداری هوا، درجه ی رطوبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: dampness or moistness, as of the atmosphere.
مشابه: damp, moisture

(2) تعریف: the amount of water vapor in the air, relative to the greatest amount possible at a given temperature; relative humidity.
مشابه: moisture

جمله های نمونه

1. humidity caused the wood to spring
رطوبت موجب ترک خوردن چوب شد.

2. humidity makes wooden doors warp
رطوبت موجب می شود که درهای چوبی تاب بردارند.

3. high humidity combined with heat made breathing difficult
رطوبت زیاد همراه با گرما تنفس را دشوار کرده بود.

4. soil humidity
میزان نمداری خاک

5. relative humidity
(هواشناسی) رطوبت نسبی

6. heat and humidity enervate me
گرما و رطوبت مرا بی رمق می کند.

7. an instrument for the estimation of air humidity
اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا

8. The heat and humidity were insufferable.
[ترجمه گوگل]گرما و رطوبت غیر قابل تحمل بود
[ترجمه ترگمان]گرما و رطوبت غیرقابل تحمل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I don't like the humidity of this climate.
[ترجمه گوگل]من رطوبت این آب و هوا را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان]از رطوبت هوا خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The museum is equipped with sophisticated humidity controls.
[ترجمه گوگل]این موزه مجهز به کنترل های پیچیده رطوبت است
[ترجمه ترگمان]این موزه مجهز به کنترل های پیچیده رطوبت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I can't bear this stifling humidity.
[ترجمه گوگل]طاقت این رطوبت خفه کننده را ندارم
[ترجمه ترگمان]تحمل این هوای خفه کننده را نمی توانم تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The milk powder has lumped because of humidity.
[ترجمه گوگل]شیرخشک به دلیل رطوبت گلوله شده است
[ترجمه ترگمان]پودر شیر به دلیل رطوبت فشرده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The relative humidity will be about 80% today.
[ترجمه گوگل]رطوبت نسبی امروز حدود 80 درصد خواهد بود
[ترجمه ترگمان]رطوبت نسبی امروز حدود ۸۰ درصد خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Humidity is a measure of moisture in the atmosphere.
[ترجمه گوگل]رطوبت معیاری برای سنجش رطوبت در جو است
[ترجمه ترگمان]رطوبت، معیاری برای رطوبت در اتمسفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Extra humidity can often be provided by the use of well watered pot plants.
[ترجمه گوگل]رطوبت اضافی اغلب با استفاده از گیاهان گلدانی که به خوبی آبیاری شده اند تأمین می شود
[ترجمه ترگمان]رطوبت اضافی اغلب با استفاده از گیاهان pot آبیاری شده فراهم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Most leaf cuttings need warmth and humidity to strike quickly; keep covered as for softwood cuttings until well rooted.
[ترجمه گوگل]بیشتر قلمه های برگ برای ضربه زدن سریع به گرما و رطوبت نیاز دارند همانطور که برای قلمه های چوب نرم پوشانده می شود تا زمانی که به خوبی ریشه دار شوند
[ترجمه ترگمان]اغلب برش برگ به گرما و رطوبت نیاز دارند تا به سرعت حمله کنند؛ مانند برش softwood، تا زمانی که به خوبی ریشه داشته باشند، پوشش داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رطوبت (اسم)
damp, wet, spit, moisture, humidity, dampness

نم (اسم)
weep, moisture, humidity, dampness

تری (اسم)
wet, humidity, wetness

مقدار رطوبت هوا (اسم)
humidity

تخصصی

[خودرو] رطوبت
[شیمی] رطوبت
[عمران و معماری] رطوبت - نم - نمناکی
[مهندسی گاز] رطوبت، رطوبت هوا
[زمین شناسی] رطوبت
[نساجی] نم - رطوبت - نمناکی
[ریاضیات] رطوبت
[پلیمر] رطوبت
[آب و خاک] مقدار رطوبت، تری، رطوبت

انگلیسی به انگلیسی

• dampness, moistness, mugginess
humidity is dampness in the air.

پیشنهاد کاربران

humidity:رطوبت
humid: مرطوب، شرجی
شرجی بودن
humidity ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: رطوبت
تعریف: میزان بخار آب موجود در هوا

غلظت رطوبت ، چگالى رطوبت ، میزان بخار اب موجود در هوا، ترى ، نم ، مقدار رطوبت هوا

بپرس