promise

/ˈprɑːməs//ˈprɒmɪs/

معنی: پیمان، عهد، وعده، قول، عهده، میثاق، نوید، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، قول دادن، عهد کردن، متعهد شدن
معانی دیگر: تعهد، دارای آینده ی خوب، آتیه دار، امید، وعده دادن، تعهد کردن، حاکی بودن، نشانه ی چیزی بودن، خبر از چیزی دادن، (عامیانه) موکدا گفتن، اطمینان دادن، (قدیمی) قول ازدواج دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a statement absolutely assuring that a specified event will or will not occur; pledge.
مترادف: assurance
مشابه: avowal, commitment, covenant, guarantee, guaranty, oath, obligation, pledge, vow, warrant, word, word of honor

- She made the boy a promise that she would always keep his secret.
[ترجمه A.A] او به پسر قول داد که همیشه رازش را حفظ می کند
|
[ترجمه مصطفی] او به پسر قول داد. که همیشه راز اورا حفظ خواهد کرد
|
[ترجمه کیم تهیونگ🤌🏻😑] دختر با پسر احد بست تا راز او را مخفی نگه دارد
|
[ترجمه Alireza] دختر به پسر قول داد که همیشه رازش را نگه می دارد
|
[ترجمه شان] دختر با پسر عهد بست که همواره رازش را حفظ کند.
|
[ترجمه گوگل] او به پسر قول داد که همیشه راز او را حفظ کند
[ترجمه ترگمان] به پسر قول داده بود که همیشه رازش را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have never broken my promise to you.
[ترجمه محسن] من هرگز قولی رو که بهت دادم نمی شکنم
|
[ترجمه Arkia . RN . 7] من هرگز قولی را که به تو دادم نمی شکنم.
|
[ترجمه شان] من هرگز عهدی را که با تو بستم ، نشکسته ام.
|
[ترجمه گوگل] من هرگز قولی که به تو داده ام زیر پا نگذاشتم
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت به تو قول نداده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: potential for excellence or accomplishment.
مترادف: capability, potential
مشابه: ability, possibility, potency

- Your daughter shows great promise as a violinist.
[ترجمه احمد عزیزی] دختر شما برای نوازنده ویولن شدن آینده خوبی دارد
|
[ترجمه شان] دختر شما نوید این را می دهد که نوازنده ویولون بزرگی خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] دختر شما به عنوان یک نوازنده ویولن قول بسیار خوبی می دهد
[ترجمه ترگمان] دختر شما قول یک violinist را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: indication of a probable future condition or occurrence.
مترادف: indication, sign
مشابه: augury, capability, hint, prospect, suggestion, token

- Warm winds held the promise of spring.
[ترجمه شان] باد های گرم ، نوید ( آمدن ) بهار را می دادند.
|
[ترجمه گوگل] بادهای گرم نوید بهار را می داد
[ترجمه ترگمان] باده ای گرم نوید بهار را حفظ می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: promises, promising, promised
(1) تعریف: to pledge (something) (usu. fol. by an infinitive or clause).
مترادف: undertake
مشابه: assure, commit, covenant, guarantee, guaranty, pledge, plight, stipulate, swear, vow

- I promise to be back before midnight.
[ترجمه شان] قول می دهم که پیش از نیمه شب باز گردم.
|
[ترجمه گوگل] قول میدم قبل از نیمه شب برگردم
[ترجمه ترگمان] قول میدم قبل از نیمه شب برگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We promise that we will take good care of this child.
[ترجمه Nobody] ما قول می دهیم که از این بچه به خوبی مراقبت خواهیم کرد
|
[ترجمه شان] تعهد می کنیم که از این کودک ، به خوبی نگهداری کنیم.
|
[ترجمه گوگل] قول می دهیم از این کودک به خوبی مراقبت کنیم
[ترجمه ترگمان] ما قول می دهیم که از این بچه مراقبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He promised that he would write to her every week.
[ترجمه گوگل] او قول داد که هر هفته به او نامه بنویسد
[ترجمه ترگمان] قول داده بود که هر هفته برایش نامه بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to assure (someone); make a pledge to (fol. by a clause).

- He promised his children that he would bring them each a present.
[ترجمه Nobody] او به فرزندانش قول داد برای هر یک از آنها هدیه ای بیاورد .
|
[ترجمه گوگل] او به فرزندانش قول داد که برای هر کدام یک هدیه بیاورد
[ترجمه ترگمان] به فرزندانش قول داده بود که هر کدام را برایش بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You promised me that you'd repay the loan.
[ترجمه گوگل] تو به من قول دادی که وام را پس بدهی
[ترجمه ترگمان] تو بهم قول دادی که وام رو پس میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to pledge to give or supply.
مترادف: pledge
مشابه: assure, guarantee

- The boss promised him a raise starting in January.
[ترجمه گوگل] رئیس به او قول افزایش حقوق را از ژانویه داده است
[ترجمه ترگمان] رئیس به او قول داد که از ماه ژانویه افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He promised his daughter a pony.
[ترجمه گوگل] او به دخترش قول یک پونی داد
[ترجمه ترگمان] به دخترش قول یک اسب کوچک را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to give reason for expecting.
مترادف: augur, betoken, bode, foretell, indicate, portend, presage
مشابه: assure, bespeak, denote, imply, signify, suggest

- His negative attitude promises failure.
[ترجمه شان] دیدگاه منفی او، نشانه شکست است.
|
[ترجمه گوگل] نگرش منفی او نوید شکست را می دهد
[ترجمه ترگمان] نگرش منفی او به شکست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: promiser (n.)
• : تعریف: to make a promise.
مترادف: pledge
مشابه: covenant, engage, swear, take an oath, vow

- She's always promising but seldom follows through on anything.
[ترجمه گوگل] او همیشه امیدوار کننده است اما به ندرت از چیزی پیروی می کند
[ترجمه ترگمان] او همیشه امیدوار است، اما به ندرت از هر چیزی پیروی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her promise settled my uncertainty
قول او تردید مرا برطرف کرد.

2. his promise is not worth a fig
قول او یک پول سیاه هم ارزش ندارد.

3. the promise of a big raise was dangled before him
با قول یک اضافه حقوق زیاد او را وسوسه کردند.

4. the promise of a more abundant life
نوید یک زندگی مرفه تر

5. the promise you and i made is inviolable for ever
عهدی که با تو بستیم هرگز شکستنی نیست

6. to promise to go
قول رفتن دادن

7. a broken promise
قولی که به آن عمل نشده

8. a hollow promise
قول توخالی

9. a solemn promise
قول شرف

10. a solemn promise
قول صمیمانه

11. breach of promise
نقض عهد،خلف وعده،عهدشکنی

12. a writer of promise
نویسنده ای با آتیه ی خوب

13. he redeemed his promise to stand by the army
او به قول خود در حمایت از ارتش وفا کرد.

14. i took his promise at face value
صورت ظاهر قول او را قبول کردم.

15. to extract a promise from someone
از کسی قول گرفتن

16. to keep one's promise
به قول خود وفا کردن

17. to keep one's promise
به عهد خود وفا کردن

18. akbar abided by his promise
اکبر به قول خود وفا کرد.

19. i reckon on your promise
روی قول تو حساب می کنم.

20. i will fulfill my promise
قول خود را انجام خواهم داد.

21. i will hold my promise
من قول خود را نگه خواهم داشت.

22. my son shows great promise as a poet
پسرم در شاعری آینده ی خوبی خواهد داشت.

23. this news brings little promise of peace
این خبر نویدی از صلح نمی دهد.

24. to recede from a promise
قول خود را پس گرفتن

25. i will not break my promise to you
به وعده ی خود وفا خواهم کرد،قولی را که به شما دادم نخواهم شکست.

26. you should not break your promise
قول خود را نباید بشکنی.

27. weak men are allured by the promise of wealth
نوید ثروت مردان ضعیف النفس را اغوا می کند.

28. it is better not to give a promise than to promise and not keep it
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

29. to dispense a friend from keeping a promise
دوست خود را از اجرای قول خودش معاف کردن

30. he asked the general to release him from his promise
از سپهبد تقاضا کرد که او را از قولی که داده بود معاف کند.

مترادف ها

پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

وعده (اسم)
promise, behest

قول (اسم)
promise, word, vow, behest, parol

عهده (اسم)
promise, responsibility, charge, engagement, duty, guarantee, obligation

میثاق (اسم)
promise, oath, vow

نوید (اسم)
promise

انتظار وعده دادن (فعل)
promise

پیمان بستن (فعل)
covenant, pact, promise, stipulate

قول دادن (فعل)
promise, engage, undertake

عهد کردن (فعل)
swear, promise, oath, vow, engage, guarantee, pledge, give one's word

متعهد شدن (فعل)
promise, gage, plight, undertake, pledge, oblige, engage oneself

تخصصی

[حقوق] قول دادن، وعده دادن، عهد کردن، قول، وعده، عهد، پیمان

انگلیسی به انگلیسی

• pledge, vow, declaration of intention; source of hope, basis for expectations
pledge, give one's word, vow, commit oneself to a certain course of action
if you promise that you will do something, you say that you will definitely do it.
if you promise someone something, you tell them that you will definitely give it to them or make sure that they have it.
a promise is a statement which you make to someone in which you say that you will definitely do something or give them something.
if a situation or event promises to be a particular thing or have a particular quality, it shows signs that it will be that thing or have that quality.
if someone or something shows promise, they seem likely to be very good or successful.
see also promising.

پیشنهاد کاربران

تلویحا به معنی استعداد داشتن نیز هست.
I've taken all
this time with you because I honestly believe that you have promise.
اطمینان دادن
ظرفیت، قابلیت و توانایی هم در برخی متون معنا می دهد
قول دادن، ضمانت دادن، تضمین کردن، وعده دادن
Like pre - reviewing, skimming cannot promise more than 50 percent comprehension.
مثل پیش مرور کردن، سطحی خوانی نمی تواند بیشتر از 50 درصد درک مطلب را تضمین کند.
قول دادن
مثال: He promised to help me with my homework.
او قول داد که به من در کار خانه کمک کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در امور مالی به معنای قرارداد الزام آور می باشد.
نشانه ی چیزی بودن
promise: قول دادن
نوید
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : promise
اسم ( noun ) : promise
صفت ( adjective ) : promising
قید ( adverb ) : promisingly
"ضمانت کردن"
A check is a promise to pay me money
چک یک ضمانت برای پرداخت وجه است
. to make someone promise to do sth. :
e. g. : He made her promise never to touch it again.
او ( مرد ) از او ( زن ) قول گرفت که دیگر به آن دست نزند. یا وادارش کرد که قول بدهد . . . .
Its about who stays not who promised!!!چ
( موکدا ) گفتن
به جز قول دادن معنی "احتمال یا شانس موفقیت" را هم داره
The new movie promises to be one of the biggest money - makers of all time
مثال دیکشنری کمبریج
چشم انداز
promise
- give grounds for expectations
; "The new results were promising"; "The results promised fame and glory"
به عنوان فعل گاه به معنای نوید دادن
وعده وعید دادن
نویدبخشی
قول دادن
قول وعده نوید
قولیدن به کسی.
عَهدیدن به کسی.
پیمانیدن با کسی.
وَعدِهیدن به کسی.
( V ) 1: قول دادن، عهد کردن
Last night the headmaster promised a full investigation
( V, t ) 2: نشانه ی چیزی بودن، خبر از چیزی دادن
dark clouds promising showers later
( N, c ) 1: پیمان، عهد
...
[مشاهده متن کامل]

He would never break his promise to his father
( N, u ) 2: نوید , نشانه
Bill shows great promise as a goalkeeper. / the promise of spring

امید می رود، قرار است
مطلوبیت
قابل اطمینان
say something for sure
یا هر چیزی که تو مایه های عهد و اینا باشه
قول دادن
عهد بستن
وعده دادن
موعود، وعده داده شده
قسم، سوگند
قول دادن
My uncle promises he will give up smoking 🟪
عموی من قول داد ک او سیگار کشیدن را ترک خواهد کرد
قول ، حرف مردونه
Please give me a bad promise the next time you visit your family
Come see me to see each other
In honor of the covenant you made with me and I have been faithful to the covenant so far and you have been faithful
...
[مشاهده متن کامل]

از تو خواهش میکنم به من یه قولی بدی دفعه بعد که به خانوادتون سر زدی ( به نزد خانوادتون رفتید )
به دیدن من هم بیای که هر دو همدیگرو ببینیم
به حرمت عهدی که خودت با من بستی و تا الان به عهد وفادار بودم و وفادار بودی
ازت عاجزانه خواهش کردم

قول
قول دادن
وعده دادن
پیمان بستن
عهد بستن
همه چیز تو مایه های اینا میشه.
قول ، عهد ، وعده
با پتانسیل بالا
نوید دادن
مترادف با potential, capability, ability, aptitude, capacity
پتانسیل ـ توانایی ـ قابلیت ـ ظرفیت
قول دادن
عهد بستن
پیمان بستن

تعهد
قول دادن
اصطلاحی برای شخصی شگفت انگیز و زیبا.
وعده دادن، قول دادن

نوید بخش
قول دادن. پیمان بستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس