• (1)تعریف: one that watches or observes. • مترادف: observer, onlooker • مشابه: witness
- Spectators gathered to watch the two men fighting outside the bar.
[ترجمه مصطفی ملک] مردم برای دیدن دعوای دو مرد در بیرون مشروب فروشی جمع شدند
|
[ترجمه گوگل] تماشاگران برای تماشای دعوای دو مرد بیرون بار جمع شده بودند [ترجمه ترگمان] spectators جمع شدند تا دو نفر را که بیرون بار دعوا می کردند تماشا کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I prefer to do my exercises without spectators.
[ترجمه رضا] من ترجیح میدهم تمریناتم را بدون حضور تماشاچیان انجام دهم.
|
[ترجمه گوگل] ترجیح می دهم تمریناتم را بدون تماشاگر انجام دهم [ترجمه ترگمان] من ترجیح می دهم بدون تماشاچی ورزش کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: one who attends and sees a public display or show such as an athletic contest. • متضاد: participant • مشابه: onlooker
- The stadium was filled with excited spectators.
[ترجمه مصطفی ملک] استادیوم پر از تماشاگران هیجان زده بود
|
[ترجمه گوگل] ورزشگاه مملو از تماشاگران هیجان زده بود [ترجمه ترگمان] استادیوم پر از تماشاچی مشتاق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Learning is not a spectator sport.
[ترجمه حمید] آموزش مثل یک ورزش تماشاگر پسند نیست .
|
[ترجمه گوگل]یادگیری یک ورزش تماشاگر نیست [ترجمه ترگمان]یادگیری یک ورزش تماشاگر نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. A spectator threw the ball back to the players.
[ترجمه مهديه] تماشاگر توپ را به سمت بازیکنان پرتاب کرد.
|
[ترجمه رضا] یکی از تماشاگران توپ را به سمت بازیکنان پرت کرد ( برگرداند )
|
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاگران توپ را به سمت بازیکنان پرتاب کرد [ترجمه ترگمان]یک تماشاگر توپ را به بازیکنان پرت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The most popular spectator sport is football.
[ترجمه هرکول] محبوبترین ورزش تماشاگرها فوتبال هستش
|
[ترجمه حمید] فوتبال، محبوبترین ورزش تماشاگر پسند است .
|
[ترجمه گوگل]محبوب ترین ورزش تماشاچی فوتبال است [ترجمه ترگمان]محبوب ترین ورزش تماشاگر فوتبال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. What is the country's most popular spectator sport?
[ترجمه مائده] پرببیننده ترین ورزش کشور شما چیست؟
|
[ترجمه رضا] محبوب ترین ورزش تماشاچیان در کشور چیست؟
|
[ترجمه گوگل]محبوب ترین ورزش تماشاچی کشور چیست؟ [ترجمه ترگمان]محبوب ترین ورزش کشور کدام است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Football is certainly the biggest spectator sport in Britain.
[ترجمه spectator of soccer] فوتبال قطعا پر بیننده ترین ورزش در بریتانیا است
|
[ترجمه گوگل]فوتبال بدون شک بزرگترین ورزش تماشاگر در بریتانیا است [ترجمه ترگمان]فوتبال قطعا بزرگ ترین ورزش تماشاگران در بریتانیا است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Life is not a spectator sport.
[ترجمه مهديه] زندگی یک ورزش بی تماشاچی است.
|
[ترجمه گوگل]زندگی یک ورزش تماشاگر نیست [ترجمه ترگمان]زندگی یک ورزش تماشاچی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Fishing is not really a spectator sport.
[ترجمه گوگل]ماهیگیری واقعاً یک ورزش تماشاگر نیست [ترجمه ترگمان]ماهیگیری واقعا یک ورزش تماشاچی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Football is one of the most popular spectator sports .
[ترجمه گوگل]فوتبال یکی از محبوب ترین ورزش های تماشاگر است [ترجمه ترگمان]فوتبال یکی از محبوب ترین ورزش های تماشاچی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Many spectator sports are now televised.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ورزش های تماشاگران اکنون از تلویزیون پخش می شود [ترجمه ترگمان]بسیاری از تماشاگران تماشاگر اکنون از تلویزیون پخش می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Like I said, it's a spectator sport.
[ترجمه حمید] همانطور که گفتم، این ورزش تماشاگر پسندی است .
|
[ترجمه گوگل]همانطور که گفتم، این یک ورزش تماشاچی است [ترجمه ترگمان]همونطور که گفتم، این یه ورزش spectator [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Rugby has become big business and a spectator sport.
[ترجمه گوگل]راگبی به تجارت بزرگ و ورزش تماشاچی تبدیل شده است [ترجمه ترگمان]راگبی یک ورزش بزرگ و یک ورزش تماشاچی شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The spectator is dropped into the picture, with its racing and contradictory trajectories, like Cary Grant into a Hitchcock plot.
[ترجمه گوگل]تماشاگر با مسیرهای مسابقه ای و متناقضش، مانند کری گرانت در طرح هیچکاک، به داخل تصویر رها شده است [ترجمه ترگمان]تماشاگر با سرعت racing و contradictory اش، مانند کری گرانت در طرح هیچکاک، به تصویر کشیده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Sport may be taken too seriously; high-performance spectator sport is arguably too central to our lives already.
[ترجمه گوگل]ورزش ممکن است خیلی جدی گرفته شود ورزش تماشاگران با عملکرد بالا مسلماً در حال حاضر بیش از حد محور زندگی ما است [ترجمه ترگمان]ورزش ممکن است به طور جدی گرفته شود؛ ورزش تماشاگر با عملکرد بالا مسلما برای زندگی ما بیش از حد مرکزی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Of much of this process Coffin was a spectator; he was unable to tear himself away.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این روند تابوت یک تماشاگر بود او قادر به پاره کردن خود نبود [ترجمه ترگمان]یکی از این فرآیند در تابوت یک تماشاچی بود و نمی توانست خود را از آن جدا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She reviews for ` The Spectator '.
[ترجمه گوگل]او برای «تماشاگر» نقد میکند [ترجمه ترگمان]او روزنامه سپکتتر را مورد بررسی قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• observer, one who watches; member of an audience (at a play, sporting event, etc.) a spectator is a person who watches something, especially a sporting event.
پیشنهاد کاربران
Spectators are people who watch something from a short distance.
spectator ( n ) ( spɛkteɪt̮ər ) =a person who is watching an event, especially a sports event