store

/ˈstɔːr//stɔː/

معنی: ذخیره، انبار، مقدار زیاد، دکان، مخزن، فروشگاه، اندوخته، مغازه، اندوختن، ذخیره کردن، انبار کردن
معانی دیگر: انباشتن، انباردن، (از چیزی) پرکردن یا شدن، (در انبار) به امانت سپردن، با گاژ کردن، محل انبار چیزی بودن، گنجایش داشتن، انبار شدن، (در انبار) دوام آوردن، قابل انبار کردن بودن، پس انداز، انباشته، (به ویژه خوراک یا پوشاک یا جنگ افزار - جمع) تجهیزات، ذخایر، ستنج، نهندره، گنجیده، - فروشی، - خانه، نهادگان، نهشتگاه، نبک، فراوانی، وفور، کثرت، وابسته به فروشگاه یا دکان، فروشگاهی، (کامپیوتر) انبار کردن، (در حافظه ی کامپیوتر) نگهداشتن، (انگلیس) حافظه، انباره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in store, set store by
(1) تعریف: a place where merchandise is sold.
مترادف: emporium, shop
مشابه: business, market, mart, outlet

- a grocery store
[ترجمه گوگل] یک فروشگاه مواد غذایی
[ترجمه ترگمان] یک فروشگاه خواربار فروشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a supply available for use.
مترادف: stock, supply
مشابه: arsenal, hoard, reserve

- a store of cookies in the cupboard
[ترجمه آبلیمو] ذخیره کلوچه در کمد بود
|
[ترجمه بابات] یک کلوچه تو کونت بود
|
[ترجمه ستاره] فروشگاهی از کوکی های توی کمد
|
[ترجمه گوگل] یک فروشگاه شیرینی در کمد
[ترجمه ترگمان] یک انبار کلوچه در قفسه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) articles of a specified type, esp. food or clothing; supplies.
مترادف: materiel, supplies
مشابه: hoard

- emergency stores
[ترجمه گوگل] فروشگاه اضطراری/اورژانسی
|
[ترجمه گوگل] فروشگاه های اضطراری
[ترجمه ترگمان] فروشگاه های اضطراری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: large quantity; abundance.
مترادف: abundance, plenty
مشابه: bank, pile, wealth
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stores, storing, stored
(1) تعریف: to accumulate and keep for future use (often fol. by up or away).
مترادف: accumulate, amass, collect
مشابه: cache, cask, garner, gather, hoard, keep, reserve, save, squirrel, stash, stock up, treasure

(2) تعریف: to put in a warehouse for safekeeping.
مترادف: warehouse
مشابه: cache, deposit, hold, husband, keep, preserve, save, stockpile, stow
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to stay in usable condition for a considerable time in storage.
مترادف: keep
مشابه: hold, last

- Most soft vegetables don't store well.
[ترجمه گوگل] بیشتر سبزیجات نرم به خوبی ذخیره نمی شوند
[ترجمه ترگمان] اغلب سبزیجات نرم به خوبی ذخیره نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. store bread
نان نانوایی،نان دکان (در برابر خانگی)

2. store goods
کالاهای فروشگاه (فروشگاهی)

3. a store featuring specials on meats
فروشگاهی که گوشت حراجی عرضه می کند

4. apples store easily
سیب آسان انبار می شود.

5. farmers store wheat
کشاورزان گندم انبار می کنند.

6. grocery store
خواربار فروشی

7. his store of knowledge
وفور دانش او

8. liquor store
نوشابه فروشی

9. rope store
انبار طناب

10. the store contained a mountain of ammunitions
انبار حاوی کوهی از مهمات بود.

11. the store is open from 9 to 5
مغازه از 9 تا 5 باز است.

12. the store set a limit of two kilos of sugar to a customer
فروشگاه فروش شکر به هرمشتری را به دو کیلو محدود کرد.

13. the store took back the shoes and repaid my money
فروشگاه کفش ها را گرفت و پولم را پس داد.

14. this store honors personal checks
این فروشگاه چک شخصی را قبول می کند.

15. we store the hay in the loft
ما کاه را در اتاق بالای طویله انبار می کنیم.

16. in store
در ذخیره،برای آینده،در انبار

17. a furniture store
مغازه ی مبل فروشی

18. a general store
دکان بقالی،فروشگاه

19. a hardware store
فروشگاه ابزار فلزی

20. a retail store
مغازه ی خرده فروشی

21. a ten-day store
ذخیره ی ده روزه

22. an explosives store
مخزن مواد منفجره

23. the increasing store of information
فراوانی روز افزون اطلاعات

24. the new store sells different lines of foreign goods
فروشگاه جدید اقلام گوناگونی از کالاهای خارجی را به فروش می رساند.

25. mind the store
به کاسبی رسیدن،دکان را پاییدن

26. a junior clothing store
فروشگاه لباس های دخترانه

27. an independent retail store
مغازه ی خرده فروشی خودگردان

28. it paid the store to stay open evenings
برای دکان صرف داشت که شب ها باز بماند.

29. this closet can store a lot of books
این پستو برای انبار کردن کتاب خیلی جا دارد.

30. to dress a store window
ویترین مغازه را آراستن

31. to trim a store window
ویترین مغازه را آراستن

32. run over to the store and get me some sugar
تند برو به مغازه و برایم قدری شکر بگیر.

33. who is tending the store in your absence?
در غیاب تو،کی از مغازه مراقبت می کند؟

34. corn that is fit to store
ذرتی که برای انبار کردن خوب است

35. he always trades at this store
او همیشه از این فروشگاه خرید می کند.

36. he has another surprise in store for us
او یک چیز شگفت آور دیگر برای ما در ذخیره دارد.

37. he never went to the store that had stung him
هرگز به مغازه ای که به او گرانفروشی کرده بود نرفت.

38. he went out of the store with two sacks full of fruits
با دو پاکت پر از میوه از فروشگاه خارج شد.

39. i have been patronizing this store for years
من سال هاست از این مغازه خرید می کنم.

40. i set a lot of store by honesty
برای درستی اهمیت زیادی قایلم.

41. she serves in a grocery store
او در یک بقالی کار می کند.

42. we usually shop at this store
مامعمولا از این مغازه خرید می کنیم.

43. set (or put or lay) store by
ارزش قایل بودن برای (چیزی)،اهمیت دادن

44. i saw him moseying around the store
او را دیدم که در فروشگاه پرسه می زد.

45. the layout of goods at the store was quite impressive
آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.

46. they kicked him out of the store
او را با اردنگ از فروشگاه بیرون انداختند.

47. we tagged every item in the store
به همه ی اقلام مغازه برچسب زدیم.

48. i have a charge account with this store
در این مغازه حساب نسیه دارم.

49. those two spirited goods out of the store room
آن دو قاچاقی کالا از انبار خارج می کردند.

50. he met his future wife at a meat store
او در یک فروشگاه گوشت با زن آینده اش آشنا شد.

51. the long queue of people in front of the store
صف دراز مردم در جلو فروشگاه

مترادف ها

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

انبار (اسم)
lodge, store, agglomeration, tender, seraglio, cellar, storeroom, storehouse, repository, arsenal, garner, depot, sluice, repertory, clearing house, depository, thesaurus, entrepot, stockroom, godown

مقدار زیاد (اسم)
store, pile, lump, armful, scads, potful, most, slump, jillion

دکان (اسم)
store, shop, boutique

مخزن (اسم)
store, reservoir, storeroom, storehouse, repository, pool, cache, warehouse, depot, tank, storage, repertory, fount, magazine, watering place, depository, fountain, stank, wareroom

فروشگاه (اسم)
store, shop, department store, supermarket

اندوخته (اسم)
hoard, store, reserve, nest egg

مغازه (اسم)
store, shop, minimarket

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

ذخیره کردن (فعل)
stock, lay in, hoard, store, stash, lay by

انبار کردن (فعل)
stock, store, barn, garner, stash, warehouse, yard, ensile

تخصصی

[حسابداری] انبار
[علوم دامی] اندوخته، ذخیره .
[عمران و معماری] انبار - ذخیره - فروشگاه
[کامپیوتر] ذخیره کردن، انباره کردن، انباره . - ذخیره کردن- انتقال یک داده از کامپیوتر به دستگاه حافظه.
[برق و الکترونیک] ذخیره کردن انتقال جزئی از اطلاعات به حافظه یا محل ذخیره در کامپیوتر برای استفاده بعدی.
[مهندسی گاز] انبارکردن، انبار
[حقوق] انبار، مخزن
[نساجی] انبار - فروشگاه
[ریاضیات] ذخیره کردن، انبار کردن، انبار، مخزن

انگلیسی به انگلیسی

• shop, place where merchandise is sold; supply of goods or materials set aside for future use; warehouse, storehouse; large amount, quantity
collect and set aside for future use, amass, accumulate; put in storage, place in a warehouse; supply, equip, stock
a store is a shop.
when you store things, you put or keep them somewhere until they are needed.
a store is also a supply of something that you keep somewhere until you need it.
a store is also a place where things are kept while they are not being used.
when you store information, you keep it in your memory, a file, or a computer.
something that is in store for you is going to happen to you in the future.
if you set great store or put great store on or by something, you think that it is extremely important or necessary; a formal expression.
if you store something up, you keep it until you think that the time is right to use it.
if you store up trouble for yourself, you do something or behave in a way that is likely to cause you problems in the future.

پیشنهاد کاربران

فروشگاه، ذخیره کردن
مثال: She works at a clothing store.
او در یک فروشگاه لباس کار می کند.
فروشگاه. انبار کردن، ذخیره کردن، انبار کردن، اندوخته، مغازه بزرگ، انباره، مخزن، موجودی، مغازه، دکان، فروشگاه، اندوختن، انبار کردن، ذخیره کردن، علوم مهندسی: مخزن، کامپیوتر: ذخیره کردن، عمران: فروشگاه، معماری: انبار، بازرگانی: انبار، علوم نظامی: انبار ناو
در انباری گذاشتن
Store به معنای فروشگاه بیشتر در انگلیسی آمریکایی کاربرد دارد و shop به معنای فروشگاه بیشتر در انگلیسی بریتانیایی
"what's in store for today"
It means what are your plans for today but I can understand your confusion
فروشگاه
اگه به عنوان فعل بیاریم ذخیره کردن
store 5 ( n ) =a place where goods of a particular kind are kept, e. g. a grain store.
store
store 4 ( n ) =goods of a particular kind or for a particular purpose, e. g. medical store.
store
store 3 ( n ) department store
store
store 2 ( n ) liquor store
store
store 1 ( n ) ( stɔr ) =a building or part of a building where things are bought or sold, e. g. a health food store.
store
store: فروشگاه
منبع
نگه داشتن
فروشگاه جایی که چیزی انبار میشه
Play store
همون فروشگاه بازی خودمون
کنار گذاشتن چیزی و استفاده نکردن از آن برای مدتی
Store اگر به معنای جایی برای فروش چیزی باشد
( چون معنی ذخیره سازی و انبار کردن هم می دهد ) ،
می توان دکّان ترجمه کرد که واژه ای عربی است.
می توان مغازه ترجمه کرد که واژه ای فرانسوی است.
می توان فروشگاه ترجمه کرد که واژه ای فارسی است.
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید ❤️🙏🏻
store ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ذخیره کردن
تعریف: انباشتن داده‏ها و اطلاعات در حافظه
اسم store به معنای مغازه و فروشگاه
معادل فارسی اسم store مغازه و فروشگاه است. store به مکان های کوچک یا بزرگی گفته می شود که مردم برای خرید انواع کالا ها ( خوراک و پوشاک و . . . ) به آن مراجعه می کنند. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

?are you going to the store ( آیا داری به مغازه میروی؟ )
نکته: در زبان فارسی معمولا به مکان های بزرگی که انواع محصولات را می فروشند، فروشگاه و به مکان های کوچکتر با اجناس محدودتر مغازه گفته می شود.
فعل store به معنای در انبار نگه داری کردن و انبار کردن
معادل فارسی فعل store در انبار نگه داری کردن و انبار کردن است. این فعل بیانگر ذخیره کردن و نگهداری جنس یا کالایی در مکانی بخصوص، برای استفاده و فروش در آینده است. مثال:
. i stored my possessions in my mother's house while i was living in spain ( من وقتی در اسپانیا زندگی می کردم، دارایی هایم را در خانه ی مادرم انبار کردم. )
. i've stored my thick sweaters and jackets away until next winter ( من ژاکت ها و پلیور های ضخیم خود را تا زمستان بعدی در انبار نگه داری کرده ام. )
فعل store به معنای ذخیره کردن
فعل store در مفهوم ذخیره کردن به معنای ذخیره و نگهداری کردن اطلاعات بر روی حافظه کامپیوتر و یا در ذهن ( مغز ) است. مثال:
. the data is stored on a hard disk and backed up on a cd ( داده ها در روی هارد دیسک ذخیره شده و روی سی دی بک آپ گرفته شده است. )
منبع: سایت بیاموز

یه نوع مکان یا فروشگاه
ذخیره کردن ( کالا ) مغازه
سلام.
keep information or facts in a computer or in your brain.
نگهداری و ذخیره اطلاعات یا حقایق در یک کامپیوتر یا در مغزتان.
یکی از معانی: جمع و جور کردن
ذخیره، انبار، دکان، فروشگاه، اندوختن، محلذخیره
بایگانی
( فیزیک ) منبع
Energy store منبع انرژی
1 - فروشگاه
2 - ذخیره ( کالا )
3 - انبار ( محل )
4 - ذخیره کردن، انبار کردن ( فعل )
ذخیره شدن
ذخیره کردن ، انبار کردن ، ذخیره ، انبار ، مغازه ، فروشگاه ☂️☂️
you can store vegetables in the freezer to keep them fresh
شما می توانید سبزیجات را در فریزر ذخیره کنید تا آن ها را تازه نگه دارید
انسانی 94 ، هنر 86
داستانک
مخزن
فعل: ذخیره کردن
Save, keep ذخیره کردن
حمل کردن - انبار کردن
فروشگاه
اندوخته
انبار کردن

مغازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس