saturation

/ˌsæt͡ʃəˈreɪʃn̩//ˌsæt͡ʃəˈreɪʃn̩/

معنی: اشباع
معانی دیگر: سیراسازی، سیرایی، مالامالی، سرشاری، انباردگی، آغشته سازی، میزان خلوص رنگ، (رنگ) نابی، بیژگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being filled, soaked, or unable to absorb further.

(2) تعریف: the act or process of filling, soaking, or absorbing.
مشابه: drench

جمله های نمونه

1. Reforms have led to the saturation of the market with goods.
[ترجمه گوگل]اصلاحات منجر به اشباع بازار از کالاها شده است
[ترجمه ترگمان]اصلاحات منجر به اشباع بازار با کالا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The company's sales are now close to saturation in many western countries.
[ترجمه گوگل]اکنون فروش این شرکت در بسیاری از کشورهای غربی به حد اشباع نزدیک شده است
[ترجمه ترگمان]اکنون فروش این شرکت بسیار نزدیک به اشباع در بسیاری از کشورهای غربی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The refugee camps have reached saturation point.
[ترجمه گوگل]کمپ های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده اند
[ترجمه ترگمان]اردوگاه های پناهندگان به نقطه اشباع رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was saturation coverage of the event by the media.
[ترجمه گوگل]پوشش اشباع این رویداد توسط رسانه ها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]رسانه ها پوشش اشباع رویداد را پوشش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The market for computer games has reached saturation point.
[ترجمه گوگل]بازار بازی های رایانه ای به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه ترگمان]بازار بازی های کامپیوتری به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The trial was given saturation coverage by the press.
[ترجمه گوگل]این محاکمه توسط مطبوعات پوشش اشباع داده شد
[ترجمه ترگمان]این محاکمه تحت پوشش خبری مطبوعات قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Demand for the product has reached saturation point.
[ترجمه گوگل]تقاضا برای محصول به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه ترگمان]تقاضا برای محصول به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Newspapers, television and radio are all providing saturation coverage.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها، تلویزیون و رادیو همگی پوشش اشباع را ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها، تلویزیون و رادیو همه پوشش اشباع دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Road traffic has reached saturation point.
[ترجمه گوگل]ترافیک جاده ای به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه ترگمان]ترافیک جاده به نقطه اشباع رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I have complete absence of remorse in this saturation of pleasure.
[ترجمه گوگل]من در این اشباع لذت، پشیمانی کامل ندارم
[ترجمه ترگمان]من در این saturation خیلی احساس پشیمانی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The coffee bar market has almost reached its saturation point.
[ترجمه گوگل]بازار کافی‌بار تقریباً به نقطه اشباع خود رسیده است
[ترجمه ترگمان]بازار نوار قهوه تقریبا به نقطه اشباع خود رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Note that the saturation potential differences are close to the supply e. m. f. s biasing the operational amplifier.
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که اختلاف پتانسیل اشباع نزدیک به عرضه e است متر f بایاس تقویت کننده عملیاتی
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که تفاوت های بالقوه اشباع به منبع تغذیه نزدیک هستند متر f در تقویت کننده عملیاتی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There seems to be no saturation point.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نقطه اشباع وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هیچ نقطه اشباع وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Supplemental oxygen increases oxygen saturation but does not reduce the incidence of clinically important cardiac arrhythmias.
[ترجمه گوگل]اکسیژن مکمل اشباع اکسیژن را افزایش می دهد اما بروز آریتمی های قلبی مهم بالینی را کاهش نمی دهد
[ترجمه ترگمان]اکسیژن تکمیلی، اشباع اکسیژن را افزایش می دهد اما شیوع بیماری های قلبی مهم بالینی را کاهش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This model of saturation does not in any way diminish the importance of behavior change for individuals.
[ترجمه گوگل]این مدل اشباع به هیچ وجه از اهمیت تغییر رفتار برای افراد نمی کاهد
[ترجمه ترگمان]این مدل اشباع به هیچ وجه اهمیت تغییر رفتار برای افراد را کاهش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشباع (اسم)
imbibition, glut, satiation, suffusion, impregnation, saturation

تخصصی

[شیمی] سیر شدن
[سینما] اشباع رنگی
[عمران و معماری] اشباع
[کامپیوتر] اشباع شدت یک رنگ . رنگی که به شدت اشباع شده، به صورت زنده و روشن تشخیص داده می شود . و برای تیره کردن آن ( کم کردن اشبا, آن ) باید مقداری از رنگ مکمل آن را به رنگ اصلی اضافه کرد. نگاه کنید به color .HSB .
[برق و الکترونیک] اشباع 1. شرایطی که در آن افزایش بیشتر یک متغیر، افزایش بیشتری را در اثر حاصل از آن ایجاد نمی کند . 2. شرایطی که به هنگام راه اندازی ترانزیستور با جریان زیاد ایجاد می شود به طوری که در جهت مستقیم بایاس می شود (مثلاً در ترانزیستور PNP، کلکتور نسبت به بیس مثبت می شود .) در کاربردهای سوییچنگ تحت شرایط اشباع، باز ذخیره شده در ناحیه بیس مانع از خاموش شدن سریع ترانزیستور می شود . - اشباع
[مهندسی گاز] اشباع
[زمین شناسی] اشباع - درجه شدت اختلاف بین یک رنگ و رنگ منبع نوری بیرنگ با همان درجه روشنایی
[ریاضیات] اشباع
[آب و خاک] اشباع

انگلیسی به انگلیسی

• act of soaking, act of filling to capacity; state of being soaked, state of being filled to capacity; purity of tint, percentage of white in a given color

پیشنهاد کاربران

saturation:اشباع
color saturation:اشباع رنگ
[رنگ] غلظت
شدت خالص بودن رنگ
هرچه خلوص رنگ کمتر باشد، کدرتر و مات تر و متمایل تر به خاکستری است.
saturation
saturation ( مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ )
واژه مصوب: خلوص
تعریف: یکی از ابعاد رنگ که بیانگر میزان فاصلۀ رنگ از یک رنگ خاکستری با همان روشنی است|||متـ . نابی
کامل کردن، تکمیل کردن
اشباع، میزان خلوص، ناب بودن، نابی
اشباع
در نقش صفت به معنای: گسترده، سراسری
رطوبت هم معنی میده
لبریز

بپرس