symmetry

/ˈsɪmətri//ˈsɪmətri/

معنی: همسازی، تناسب، قرینه، تشابه، تقارن، هم جور، هم اراستگی، مراعات نظیر
معانی دیگر: همالی، هم برابری، همنزدی، قرینگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: symmetries
(1) تعریف: a state in which parts on opposite sides of a plane, line, or point display the same size, form, or arrangement.
مشابه: conformation

(2) تعریف: a pleasing or appropriate relationship of the size and form of parts to the whole; beautiful proportion.
مشابه: proportion, unity

جمله های نمونه

1. the incredible beauty and symmetry of a snowflake
زیبایی و تقارن باورنکردنی یک دانه ی برف

2. I loved the house because it had perfect symmetry.
[ترجمه گوگل]من خانه را دوست داشتم زیرا تقارن کامل داشت
[ترجمه ترگمان]من خونه رو دوست داشتم چون it کامل داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The human body has a symmetry that is basic to our sense of beauty.
[ترجمه گوگل]بدن انسان دارای تقارنی است که اساس حس زیبایی ما است
[ترجمه ترگمان]بدن انسان تقارن دارد که پایه و اساس زیبایی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Classical dance in its purest form requires symmetry and balance.
[ترجمه گوگل]رقص کلاسیک در خالص ترین شکل خود نیازمند تقارن و تعادل است
[ترجمه ترگمان]رقص کلاسیک در خالص ترین شکل به تقارن و تعادل نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The design of the house had a pleasing symmetry, its oblong shape being picked up in its elongated windows.
[ترجمه گوگل]طراحی خانه دارای تقارن دلپذیری بود، شکل مستطیلی آن در پنجره های کشیده آن مشخص می شد
[ترجمه ترگمان]طراحی خانه تقارن خوشایندی داشت و شکل مستطیل آن در پنجره های بلند کشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The trees break the symmetry of the painting.
[ترجمه گوگل]درختان تقارن نقاشی را می شکنند
[ترجمه ترگمان]درخت ها تقارن نقاشی را می شکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The superpowers pledged to maintain symmetry in their arms shipments.
[ترجمه گوگل]ابرقدرت ها متعهد شدند که در محموله های تسلیحاتی خود تقارن را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]ابرقدرت های جهان متعهد به حفظ تقارن در حمل سلاح های خود بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This addition may interfere with the symmetry of the building.
[ترجمه گوگل]این اضافه ممکن است با تقارن ساختمان تداخل داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است با تقارن ساختمان تداخل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The butterfly is an example of symmetry.
[ترجمه گوگل]پروانه نمونه ای از تقارن است
[ترجمه ترگمان]پروانه یک نمونه تقارن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This symmetry is required basically for optimum structural strength and to suitably accommodate the mollusc it protects.
[ترجمه گوگل]این تقارن اساساً برای استحکام ساختاری بهینه و قرار دادن مناسب نرم تنی که از آن محافظت می‌کند لازم است
[ترجمه ترگمان]این تقارن به طور اساسی برای مقاومت ساختاری بهینه و تناسب مناسب با mollusc مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a symmetry she found appealing to the scene.
[ترجمه گوگل]تقارنی وجود داشت که به نظر او در صحنه جذاب بود
[ترجمه ترگمان]در آنجا یک تقارن بود که او برای صحنه جذاب یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Appendix on symmetry includes details of the assignment of atomic orbitals to symmetry species.
[ترجمه گوگل]ضمیمه تقارن شامل جزئیات انتساب اوربیتال های اتمی به گونه های متقارن است
[ترجمه ترگمان]ضمیمه تقارن شامل جزئیات مربوط به انتقال اوربیتال های اتمی به گونه تقارن می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And symmetry was at stake too, since Bush will be at the Gothenburg summit next month.
[ترجمه گوگل]و تقارن نیز در خطر بود، زیرا بوش ماه آینده در نشست گوتنبرگ حضور خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]و تقارن هم در خطر است، چون بوش ماه آینده در اجلاس گوتنبرگ خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a weird symmetry, Hendrix, with his young white-teen audience, was a sixties equivalent of Chuck Berry.
[ترجمه گوگل]در تقارن عجیبی، هندریکس، با مخاطبان جوان سفیدپوست خود، معادل چاک بری دهه شصتی بود
[ترجمه ترگمان]در تقارن عجیبی، هندریکس با مخاطبان نوجوان جوان و نوجوان، یک برابر چاک بری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همسازی (اسم)
accommodation, harmony, compatibility, symmetry

تناسب (اسم)
analogy, symmetry, coordination, scale, proportion, appropriateness, proportionality, congruence, concinnity, propriety, commensurability, congruency

قرینه (اسم)
analogy, symmetry, indication, proportion

تشابه (اسم)
likeness, symmetry, resemblance, similarity, homogeny, simile, correspondence, correspondency

تقارن (اسم)
symmetry, synchrony, synchronization, isochronism, parallelism, polarity

هم جور (اسم)
symmetry

هم اراستگی (اسم)
symmetry

مراعات نظیر (اسم)
symmetry

تخصصی

[شیمی] تقارن
[عمران و معماری] تقارن - قرینه
[برق و الکترونیک] تقارن
[زمین شناسی] تقارن
[نساجی] تقارن
[ریاضیات] تقارن
[پلیمر] تقارن، قرینگی

انگلیسی به انگلیسی

• exact correspondence between parts on either side of a central line; proportion, balance between the parts of something
something that has symmetry is symmetrical in shape or design.
symmetry in a relationship or agreement is the fact of both sides giving and receiving an equal amount.

پیشنهاد کاربران

۱. تقارن. ۲. تناسب
مثال:
the incredible beauty and symmetry of a snowflake.
زیبایی و تقارن باور نکردنی دانه برف.
symmetry: تقارن
relived symmetry: تقارن مخفف
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : symmetry
صفت ( adjective ) : symmetrical / symmetric
قید ( adverb ) : symmetrically
symmetry : تقارن، تناسب ( از مُناسب ) ، تعادل؛ مربوط به عدل.
ظلم: بی تناسبی، عدم تناسب ( غیر مناسب ) ، بی تعادل ، بی هارمونی ( عدیم التناغم ) ، به هم جورنمیشه، عدم تطابق . . .
unsymmetry
insymmetry
symmetriless
. . .
symmetry ( فیزیک )
واژه مصوب: تقارن
تعریف: خاصیت ناوردایی اجسام یا قوانین در پِی عملیات تبدیل
تقارن ( قرینگی )
همسانی ، همانندی
همنشین ، همنزدی
Blessed Companion
همسر خوشبخت
Blessed Companion

بپرس