distinctive

/ˌdɪˈstɪŋktɪv//dɪˈstɪŋktɪv/

معنی: مشخص، منش نما
معانی دیگر: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز

جمله های نمونه

1. distinctive function
نقش تمایز دهنده

2. a distinctive characteristic
خصوصیت مشخص کننده،ویژگی نمایان گر

3. actions distinctive of cruel men
اعمال نشان گر انسان های ظالم

4. the distinctive texture of mediterranean culture
ویژگی مشخص فرهنگ مدیترانه ای

5. that writer's distinctive style
سبک ویژه ی آن نویسنده

6. a talent for choosing distinctive clothes
استعداد انتخاب لباس های تشخص آور

7. our products have a distinctive national individuality
فرآورده های ما دارای یک ویژگی منحصر به فرد ملی است.

8. The company has a distinctive logo that makes it well known.
[ترجمه موسی] این شرکت دارای یک آرم ( لوگوی ) متمایز است که باعث شناخته شدن آن می شود.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت دارای یک لوگوی متمایز است که آن را به خوبی شناخته است
[ترجمه ترگمان]این شرکت یک نشانه متمایز دارد که آن را به خوبی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Chick peas have a distinctive, delicious and nutty flavour.
[ترجمه گوگل]نخود فرنگی دارای طعمی متمایز، لذیذ و آجیلی است
[ترجمه ترگمان]تیکه تیکه تیکه های کوچیک، خوش مزه و flavour
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Beer has a very distinctive smell.
[ترجمه فرزاد] آبجو دارای بوی بسیار منحصر بفردی است
|
[ترجمه گوگل]آبجو بوی بسیار متمایزی دارد
[ترجمه ترگمان]آبجو دارای بوی بسیار متمایزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has a very distinctive way of walking.
[ترجمه گوگل]او یک راه رفتن بسیار متمایز دارد
[ترجمه ترگمان]راه رفتنش بسیار متمایز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The toad has a distinctive yellow stripe down its back.
[ترجمه گوگل]وزغ یک نوار زرد متمایز در پشت خود دارد
[ترجمه ترگمان] وزغ یه خط زرد مشخص از پشتش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mid-fifties, short black hair, grey moustache, distinctive Russian accent. Need I go on?
[ترجمه گوگل]اواسط دهه پنجاه، موهای کوتاه مشکی، سبیل خاکستری، لهجه متمایز روسی آیا باید ادامه دهم؟
[ترجمه ترگمان]اواسط دهه پنجاه، موهای کوتاه سیاه، سبیل خاکستری، لهجه غلیظ روسی میخوای ادامه بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The band's sound is a distinctive mixture of funk and rap.
[ترجمه گوگل]صدای گروه ترکیبی متمایز از فانک و رپ است
[ترجمه ترگمان]صدای گروه ترکیبی متمایز از فانک و رپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I recognized the distinctive shape of a Boeing-74
[ترجمه گوگل]من شکل متمایز یک بوئینگ-74 را تشخیص دادم
[ترجمه ترگمان]من شکل متمایز یک بوئینگ - ۷۴ را تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشخص (صفت)
specified, determined, defined, ascertained, specific, distinctive, well-known, distinguished, famous, recognizable

منش نما (صفت)
distinctive

انگلیسی به انگلیسی

• special, unique, different
something that is distinctive has special qualities that make it easily recognizable.

پیشنهاد کاربران

به چشم آمدن
تابلو
distinctive ( adj ) ( dɪˈstɪŋktɪv ) =having a quality or characteristic that makes something different and easily noticed, e. g. clothes with a distinctive style. distinctively ( adv )
distinctive
distinctive: متمایز کردن
distinction:وجه تمایز
distinct: واضح ، روشن
هویدا، مسجل
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distinguish
✅️ اسم ( noun ) : distinction / distinctness
✅️ صفت ( adjective ) : distinct / distinctive / distinguishable / distinguished
✅️ قید ( adverb ) : distinctly / distinctively
منحصر به فرد
1. Sadly, such distinctive rationalism of non - Hindu religions finds no place in this textbook.
متأسفانه ، چنین فلسفه عقلانی متمایز از ادیان غیر هندو جایی در این کتاب درسی پیدا نمی کند.
2. The company has a distinctive logo that makes it well known.
...
[مشاهده متن کامل]

این شرکت دارای یک آرم ( لوگوی ) متمایز است که باعث شناخته شدن آن می شود.
3. Sadly, such distinctive rationalism of non - Hindu religions finds no place in this textbook.
متأسفانه ، چنین فلسفه عقلانی متمایز از ادیان غیر هندو جایی در این کتاب درسی پیدا نمی کند.
4. It's a triangular route, taking in the raised ground at the join of two valleys, and each side has distinctive qualities.
این یک مسیر مثلثی است و زمین مرتفع را در پیوند دو دره درگیر می کند و هر طرف ویژگی های متمایزی دارد.
5. From start to finish, each player has a distinctive way of taking a wrist shot.
از ابتدا تا انتها ، هر بازیکن یک روش مشخص برای ضربه مچ دست دارد.
6. A biome is a biotic area with homogeneous features, characterized by distinctive plants, animal species and climate.
بیوم یک منطقه زیست شناختی با ویژگی های همگن است که با گیاهان، گونه های جانوری و آب و هوای متمایز مشخص می گردد.
7. The Green Beret has been the distinctive hallmark of Commando troops since the second world war.
کلاه سبز از زمان جنگ جهانی دوم مشخصه بارز نیروهای کماندو است.
8. The quarter is known for its distinctive architecture and its rich history.
این محله به دلیل معماری خاص و تاریخچه غنی آن شناخته شده است.
9. The Japanese word wabi means a beautiful work of art with a distinctive flaw that expresses the humanity of its creator.
واژه ژاپنی wabi به معنای یک اثر هنری زیبا با یک نقص مشخص است که بیانگر انسانیت خالق آن است.
10. Also known as the Jersey Royal, this is a waxy salad potato famed for its distinctive flavour.
این سالاد سیب زمینی مومی است که به عنوان عطر و طعم خاص خود مشهور است و به عنوان جرسی رویال نیز شناخته می شود.
( adj ) Distinctive = متمایز، مشخص، جداگانه، ویژه، مشخصه، مجزا، مختص، خاص
distinctive quality = کیفیت مشخص
distinctive feature = مشخصه متمایز کننده ( تمایز دهنده ) ، ویژگی متمایز
distinctive competence = شایستگی ویژه
معانی دیگر>>>>> اختصاصی، ممتاز، فرق مشخص، نشان ویژه، منحصر به فرد

مشخص،
متمایز
Mars is sometimes called the Red Planet because of its distinctive colour
مشخص، برجسته، خاص، متمایز
The tongue can make other sounds as well. One of the most distinctive is the
"clicking" sounds typical of some languages in southern Africa. These languages
belong to the Khoisan language family, which is distinguished by the unusual
...
[مشاهده متن کامل]

clicking sounds, which are rare in other language families.

متمایز

بخصوص ، یکتا ، بی نظیر ، بی مانند
مشخصه
خاص
بارز
فرد اعلا. درجه یک
Unique. . . . diffrent

منحصر بفرد
به طورمشخص، به طورمجزا، متمایز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس