seed

/ˈsiːd//siːd/

معنی: دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ریختن، کاشتن
معانی دیگر: (به ویژه گیاه) تخم، منج، تخمه، (قدیمی) منی، اعقاب، زاد و رود، (مجازی) سرچشمه، سرآغاز، مرحله ی تخم گذاری یا تخم ریزی، تخم آوری، تخم کاشتن، بذر افشاندن، هسته یا دانه ی چیزی را در آوردن، بی دانه کردن، بذری، (مسابقات به ویژه تنیس) شرکت کنندگان را رتبه بندی کردن (به طوری که در مراحل اول بهترین ها با هم روبرو نشوند)، رتبه، میوه ی کوچک و دانه مانند، (قدیمی) تبار، رجوع شود به: spore، حباب کوچک هوا (مثلا در شیشه)، گندمه، ریزدانه، ذره، ریزبلور (ذرات ریزی که برای بلورین کردن یا ایجاد باران در محلول یا ابر وغیره می پاشند)، ریز بلور افشانی کردن، (ابر را) بارور کردن، باران زا کردن، (برای رشد یا پیشرفت و غیره) انگیزاندن، (گیاه) به تخم نشستن، دارای تخم رسیده شدن، اولاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: seed, seeds
عبارات: go to seed
(1) تعریف: the small part of a flowering plant that is capable of growing into a new plant.
مترادف: beginning, germ, root, source
مشابه: basis, bulb, cause, embryo, germ, grain, kernel, nucleus, origin, pip, pit, tuber

(2) تعریف: such parts collectively.
مشابه: grain

(3) تعریف: a source or beginning of something.
مشابه: germ, root, source

- He planted seeds of hope with his speech.
[ترجمه ب گنج جو] آنچه او گفت چیزی بود که دانه های امید و آرزو را در دلها کاشت.
|
[ترجمه گوگل] او با سخنرانی خود بذر امید کاشت
[ترجمه ترگمان] او بذر امید را با سخنرانی خود کاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: human or animal sperm.
مترادف: semen, sperm
مشابه: gametes
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seeds, seeding, seeded
(1) تعریف: to sow with seed.
مترادف: plant, sow

- He seeded the ground with corn.
[ترجمه گوگل] او زمین را با ذرت کاشت
[ترجمه ترگمان] زمین را با ذرت کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to remove seeds from.
مترادف: pit
مشابه: core

- She seeded the melon.
[ترجمه گوگل] خربزه را دانه کرد
[ترجمه ترگمان] She را seeded
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in sports, to establish the ranking of (teams or players) in a tournament or contest.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: seedless (adj.), seedlike (adj.)
(1) تعریف: to sow seed.
مترادف: plant

(2) تعریف: to shed seeds.

جمله های نمونه

1. seed crop
محصول بذری

2. a seed coat
پوست تخم

3. cotton seed is expressed to yield oil
پنبه دانه را می فشارند تا روغن بدهد.

4. cucumber seed can be sown in may
تخم خیار را می توان در ماه مه کاشت.

5. poppy seed
دانه ی خشخاش

6. to seed a plot with barley
در زمینی بذر جو افشاندن

7. watermelon seed
تخم هندوانه

8. we seed beets in the spring
در بهار دانه ی چغندر می کاریم.

9. wheat seed soaked in water soon germinates
تخم گندم خیسانده در آب زود جوانه می زند.

10. sunflower seed
تخمه ی آفتابگردان

11. distributing the seed over the lawn
پاشیدن تخم بر روی چمن

12. to be in seed
دانه آوردن،به تخم نشستن

13. the fruits of his seed
تخم و ترکه ی او،فرزندان او

14. this bill became the seed of reforms
این لایحه سرچشمه ی اصلاحات شد.

15. go (or run) to seed
1- (گیاه) تخم ریختن،دارای تخم رسیده شدن 2- رو به خرابی یا تباهی گذاشتن

16. the plant springs from a seed
گیاه از تخم می روید.

17. a sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches
شفت شیرین و خوراکی هسته ی آلو و هلو را در بر می گیرد.

18. the city center is going to seed
مرکز شهر دارد مخروبه می شود.

19. he cracked a peach pit and took the seed out
هسته ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.

20. Every seed is a potential plant.
[ترجمه گوگل]هر دانه یک گیاه بالقوه است
[ترجمه ترگمان]هر دانه گیاهی یک گیاه بالقوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Sweet pea seed can be sown in May.
[ترجمه گوگل]بذر نخود شیرین را می توان در ماه مه کاشت
[ترجمه ترگمان]دانه نخود شیرین می تواند در ماه می کشت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. to love someone in secret is like a seed in bottle waiting for growing up, though not sure whether the future will be more beautiful, still waiting it earnestly and eagerly.
[ترجمه گوگل]دوست داشتن کسی در خفا مانند دانه ای در بطری است که در انتظار بزرگ شدن است، هرچند مطمئن نیستم که آیا آینده زیباتر خواهد بود یا نه، اما همچنان با جدیت و مشتاقانه منتظر آن باشیم
[ترجمه ترگمان]دوست داشتن کسی در خفا مثل بذر است که در بطری به انتظار بزرگ شدن است، اما مطمئن نیست که آینده آینده زیباتر خواهد بود، با این حال مشتاقانه و مشتاقانه منتظر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Sow the seed in a warm place in February/March.
[ترجمه گوگل]بذر را در ماه فوریه / مارس در مکانی گرم بکارید
[ترجمه ترگمان]در فوریه \/ مارس دانه را در یک مکان گرم پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Were these roses grown from seed or from cuttings?
[ترجمه گوگل]آیا این گل رز از دانه رشد کرده است یا از قلمه؟
[ترجمه ترگمان]آیا این گل های سرخ از بذر و یا بریده شدن بریده بودند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Scatter the lawn with grass seed.
[ترجمه گوگل]چمن را با بذر علف پراکنده کنید
[ترجمه ترگمان] چمن رو با بذر علف بزن تو زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Scatter the grass seed over the lawn.
[ترجمه گوگل]بذر علف را روی چمن بپاشید
[ترجمه ترگمان]روی چمن ها بذر چمن را بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

تخم (اسم)
kernel, seed, fry, egg, zygote, semen, testicle, testis

سلاله (اسم)
progeny, seed, offspring

بذر (اسم)
seed, spawn, spore, sperm

ذریه (اسم)
seed

تخم اوری (اسم)
seed

بازیکن سابقه دار (اسم)
seed

تخم ریختن (فعل)
seed, oviposit

کاشتن (فعل)
grow, seed, plant, husband, dibber, dibble, implant, inseminate

تخصصی

[کامپیوتر] پیگردی کردن ؛ طلب کردن؛ پیگرد ؛ جستجو کردن ؛ بنیاد
[برق و الکترونیک] دانه تک بلور کوچکی از ماده نیمرسانا که برای آغاز رشد تک بلور بزرگ به کار می رود که پولکهای نیمرسانا از آن بریده می شوند .
[آب و خاک] هسته

انگلیسی به انگلیسی

• ovule of a plant; grain, kernel; sperm; source, origin; offspring, progeny; ranked player or competitor (sports)
plant or sow seeds; produce seeds; remove seeds; rank players or competitors (sports)
a seed is the small, hard part of a plant from which a new plant grows.
if you seed a piece of land, you plant seeds in it.
the seeds of something are its beginnings or origins; a literary use.
in a knockout tournament, the seeds are the strongest players or teams who are kept apart in the early stages of the tournament.
in a knockout tournament, when sports players or teams are seeded at a particular level, they are ranked according to their ability to play the game.

پیشنهاد کاربران

seed 4 ( n ) seed potatoes ( used for planting )
seed
seed 3 ( n ) a packet of wild flower seeds
seed
seed 2 ( n ) sesame seeds
seed
seed 1 ( n ) ( sid ) =the small hard part produced by a plant, from which a new plant can grow, e. g. apple seeds.
seed
seed: بذر
هسته ی وجودیِ یک شخص
گسترش یافتن ، بسط پیدا کردن
اسامی میوه های مختلف به انگلیسی:
apple = سیب 🍏 🍎
seed ( American ) / pip ( British ) = تخم سیب
pear = گلابی 🍐
banana = موز 🍌
grape = انگور 🍇
watermelon = هندوانه 🍉
...
[مشاهده متن کامل]

melon = خربزه، ملون
cantaloupe = طالبی
honeydew melon = طالبی
❗️لطفا برای مشاهده تفاوت این دو طالبی، عکس های هر کدام را در گوگل سرچ و مشاهده کنید
plum = آلو
greengage = آلو سبز
apricot = زردآلو
peach = هلو 🍑
nectarine = شلیل
cherry = گیلاس 🍒
sour cherry = آلبالو
fig = انجیر
persimmon = خرمالو
mango = انبه 🥭
pineapple = آناناس 🍍
avocado / avocado pear = آووکادو 🥑
strawberry = توت فرنگی 🍓
blueberry = بلوبری
blackberry / bramble ( British ) = توت سیاه
raspberry = تمشک
❗️بعضی جا ها هر دو کلمه رو تمشک معنا کردند. برای مشاهده تفاوت این دو، لطفا هم blackberry و هم raspberry رو در گوگل سرچ کنید و تصاویر هر کدام رو مشاهده کنید
orange = پرتقال
tangerine = نارنگی 🍊
clementine = نارنگی یافا
lemon = لیمو 🍋
lime = لیمو ترش
pomegranate = انار
kiwi / kiwi fruit = کیوی 🥝
quince = به
stone ( British ) / pit ( American ) = هسته میوه

to seed clouds
ابرها رو باران زا کردن
بسته اطلاعاتی
بسته اطلاعات
مجموعه اطلاعات
دانه ها
نسل
رتبه بندی کردن ( بازیکنان )
بنیادی، اساسی ( نه تنها از ریشه بلکه از تخم )
۱. دانه - هسته - بذر
۲. منشأ - سرآغاز - آغازگر
۳. نفر یا تیم برتر
۴. تمام اولاد و فرزندان ( معمولا بصورت مفرد با the میاد )
۵. اسپرم - منی ( semen )
۶. کاشتن - بذر کاشتن - دانه را کاشتن
...
[مشاهده متن کامل]

۷. ثمر دادن
۸. پاک کردن - حذف دانه ها از میوه
۹. قرار گرفتن ( در مسابقات و رتبه بندی )
۱۰. باردار کردن - حامله کردن
۱۱. دانه ای - تخمه ای ( معمولا قبل از یک اسم میادش )
a packet of sunflower seeds
He planted/sowed the seeds three inches apart.
( US ) apple/orange seeds [= ( Brit ) pips]
She raked the grass seed into the soil.
a man spreading his seed [=fathering many children]
I wanna seed that puc

seed ( ورزش )
واژه مصوب: بخت
تعریف: رتبۀ یک ورزشکار یا یک تیم ورزشی که براساس چارچوب معینی، پیش از آغاز مسابقات چندجانبۀ مهم، برای جدول مسابقات یا قرعه کشی و گروه بندی اعلام می شود |||متـ . بخت بندی 1seeding1
بذر افشانی
تداوم یافتن
منشا - سرچشمه -
اگر فعل باشد: مهیا نمودن بسترها و شرایطاساسی
اگر فعل باشد: به نتیجه رسیدن، به بار نشستن, پیگیری کردن, تداوم یاقتن
دانه
seeds of apple
پخش کردن

بذر - دانه
هسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس