endeavor

/enˈdevər//enˈdevə/

معنی: تلاش، سعی، جد و جهد، مجاهدت، سعی بلیغ، کوشش، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن
معانی دیگر: (معمولا با مصدر می آید) کوشیدن، همت کردن، جدوجهد کردن، تقلا کردن، کوشش کردن، تخشیدن (در انگلیس می نویسند: endeavour)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: endeavors, endeavoring, endeavored
• : تعریف: to make an earnest effort; strive.
مترادف: essay, seek, strive, struggle, toil, try
مشابه: attempt, labor, travail, undertake, work

- The settlers endeavored to get their crops planted in time for the growing season.
[ترجمه گوگل] مهاجران تلاش کردند تا محصولات خود را به موقع برای فصل رشد کاشت کنند
[ترجمه ترگمان] مهاجران تلاش می کردند تا محصول خود را برای فصل کشت بکارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He endeavored to find a new a job, but it was difficult with little experience.
[ترجمه Nesa] او تلاش کرد تا کار جدیدی پیدا کند ولی با تجربه ی کم سخت بود
|
[ترجمه اکبر] او تلاش کرد کار جدید پیدا کند ولی بخاطر کمی تجربه مشکل بود.
|
[ترجمه گوگل] او تلاش می‌کرد تا شغل جدیدی پیدا کند، اما با کمی تجربه دشوار بود
[ترجمه ترگمان] او تلاش کرد شغلی جدید پیدا کند، اما تجربه چندانی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a strenuous or conscientious attempt to accomplish something.
مترادف: attempt, effort, try
مشابه: enterprise, essay, labor, quest, toil, travail, undertaking, venture, work

- Building the bridge was a huge endeavor.
[ترجمه گوگل] ساختن پل تلاش بزرگی بود
[ترجمه ترگمان] ساختمان پل تلاش بسیار بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a money-producing endeavor
فعالیت پول ساز

2. we shall endeavor to insure that freedom shall not perish and that justice shall rule the world
ما خواهیم کوشید (که تضمین کنیم) تا آزادی از میان نرود و عدالت در جهان حکمفرما باشد.

3. his haste ruined the endeavor
عجله ی او کار را خراب کرد.

4. The world can be changed by man's endeavor, and that this endeavor can lead to something new and better . No man can sever the bonds that unite him to his society simply by averting his eyes . He must ever be receptive and sensitive to the new ; and have sufficient courage and skill to novel facts and to deal with them .
[ترجمه A.A] جهان میتواند با سخت کوشی انسان عوض شود و این تلاش به چیزهای جدید و بهتر منجر شود، هیچ کس نمیتواند به سادگی با برگرداندن چشمهایش پیوندها را از هم جدا کند و به محفل خودش پیونددهد. او همیشه باید حساس و پذیرای نو آوری باشد، و شجاعت کافی و مهارت در برابر واقعیتهای مدرن و مقابله با آنها را دارا باشد
|
[ترجمه گوگل]جهان را می توان با تلاش انسان تغییر داد و این تلاش می تواند به چیزی جدید و بهتر منجر شود هیچ کس نمی تواند پیوندهایی را که او را به جامعه خود پیوند می دهد، به سادگی با دور کردن چشمانش قطع کند او باید همیشه پذیرا و حساس به چیزهای جدید باشد و شجاعت و مهارت کافی برای کشف حقایق و مقابله با آنها را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]جهان می تواند با تلاش بشر تغییر یابد و این تلاش می تواند منجر به چیزی جدید و بهتر شود هیچ مردی نمی تواند پیوندهایی که او را به جامعه خود پیوند می دهد را با نگاه کردن به چشم خود قطع کند او باید همواره پذیرای عواطف جدید باشد و شجاعت و مهارت کافی در برابر حقایق جدید و مقابله با آن ها داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thereupon, we knew, our endeavor was valuable.
[ترجمه گوگل]پس می دانستیم که تلاش ما ارزشمند است
[ترجمه ترگمان]از آن پس، ما می دانستیم که تلاش ما با ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We will always endeavor to offer you our most favorable rates.
[ترجمه گوگل]ما همیشه تلاش می کنیم تا مطلوب ترین نرخ های خود را به شما ارائه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه تلاش خواهیم کرد که بهترین نرخ خود را به شما پیشنهاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We always endeavor to please our customers.
[ترجمه گوگل]ما همیشه سعی می کنیم رضایت مشتریان خود را جلب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه تلاش می کنیم تا مشتریان خود را راضی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The speaker said he would endeavor to illustrate.
[ترجمه گوگل]سخنران گفت که تلاش خواهد کرد به تصویر بکشد
[ترجمه ترگمان]سخنگو گفت که او تلاش خواهد کرد تا نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The only benefit of the endeavor came when old Benjamin Franklin became a friend of the young priest.
[ترجمه گوگل]تنها فایده این تلاش زمانی حاصل شد که بنجامین فرانکلین پیر با کشیش جوان دوست شد
[ترجمه ترگمان]تنها فایده این تلاش وقتی حاصل شد که بنجامین فرانکلین دوست کشیش جوان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Determining motivation in any human endeavor is a murky matter, but two motives stand out: making money and making law.
[ترجمه گوگل]تعیین انگیزه در هر تلاش انسانی یک موضوع مبهم است، اما دو انگیزه برجسته است: پول درآوردن و قانون کردن
[ترجمه ترگمان]تعیین انگیزه در هر تلاش انسانی یک ماده تاریک است، اما دو انگیزه برجسته هستند: ایجاد پول و ایجاد قانون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The price tag for such an endeavor: $ 20million.
[ترجمه گوگل]برچسب قیمت برای چنین تلاشی: 20 میلیون دلار
[ترجمه ترگمان]برچسب قیمت برای چنین تلاش: ۲۰ میلیون دلار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Installing a hard drive is not the hellish endeavor it once was, grizzled hardware veterans tell me.
[ترجمه گوگل]به من می گویند که نصب هارد دیسک آن تلاش جهنمی سابق نیست
[ترجمه ترگمان]کهنه کاران سخت افزار خاکستری به من می گویند که نصب یک درایو سخت، این تلاش جهنمی نیست که زمانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cost of this endeavor is so enormous that it seems most unlikely to happen.
[ترجمه علیرضا] هزینه این تلاشها آنقدر زیاد است که بعیده به ثمر بنشیند.
|
[ترجمه گوگل]هزینه این تلاش آنقدر هنگفت است که احتمال وقوع آن بسیار بعید به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]هزینه این تلاش بسیار زیاد است که به نظر می رسد بسیار بعید به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another pro bono endeavor involves representing a convicted murderer from Indiana.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از تلاش های حرفه ای شامل نمایندگی یک قاتل محکوم از ایندیانا است
[ترجمه ترگمان]یک تلاش دیگر در این زمینه، نشان دادن یک قاتل مجرم از سوی ایندیانا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Achievement is the death of endeavor and the birth of disgust. Ambrose Bierce
[ترجمه گوگل]دستاورد مرگ تلاش و تولد انزجار است آمبروز بیرس
[ترجمه ترگمان]موفقیت، مرگ تلاش و تولد انزجار است امبروس Bierce
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تلاش (اسم)
scramble, effort, fuss, endeavor, bustle, muss, scrabble

سعی (اسم)
work, labor, purpose, effort, eagerness, endeavor, conation

جد و جهد (اسم)
endeavor, endeavour

مجاهدت (اسم)
industry, endeavor, endeavour, struggle for religion

سعی بلیغ (اسم)
strife, endeavor, endeavour

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

سر و دست شکسن (فعل)
try, endeavor, beaver, strive, endeavour

تلاش کردن (فعل)
try, endeavor, endeavour

کوشیدن (فعل)
tug, try, endeavor, strive, endeavour

سعی کردن (فعل)
try, endeavor, take care, make effort

انگلیسی به انگلیسی

• village in wisconsin (u.s.a.); space shuttle endeavour, 5th and most complex final operational nasa space shuttle that was built
effort, attempt
attempt, try hard, make an effort to achieve a goal

پیشنهاد کاربران

تلاش - تلاش کردن
endeavor: تلاش، سعی
Endeavor در اصل یعنی تلاش و کوشش و در انیمه مای هیرو اکادمی ( یک شاهکار ) به معنای سخت بنیان است که لقب پدر شوتو تودورکی است ( انجی تودورکی )
verb: attempt by employing effort
noun: earnest and conscientious activity intended to do or accomplish something
noun: a purposeful or industrious undertaking ( especially one that requires effort or boldness )
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ If art is essential to broaden our understanding of our times and ourselves, then amassing a collection might be seen as an endeavor that comes with immense opportunity, and perhaps responsibility. “A collector that’s going to count today, ” said Arturo Galansino, director general of the Fondazione Palazzo Strozzi and curator of the exhibition, “needs to leave the ivory tower and create these kinds of collaborations for the greater good of society. ”

اقدام تلاشمند شغلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : endeavor
✅️ اسم ( noun ) : endeavor
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
تلاش مترادف با try attempt effert
اقدام
کار
VERB
formal : to seriously or continually try to do ( something )
◀️The school endeavors to teach students to be good citizens
They endeavored to create a government that truly serves its◀️ people
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms : attempt
NOUN
Variants: or Brit endeavour
formal : a serious effort or attempt
[count]
◀️His endeavors have gone unrewarded
◀️He failed despite his best endeavors. [=efforts]
◀️She is involved in several artistic endeavors
[noncount]
Technology is the fastest - changing area/field of human◀️ endeavor

To try to do sth
فعالیت کردن - هدف داشتن - تلاش کردن - جرأت کردن - ماجراجویی - مورد استفاده قرار دادن - قصد داشتن - سعی گردن - پیشنهاد دادن - درد و رنج - پذیرفتن - آزمودن - قمار کردن - جنگیدن - کسب و کار -
نهایت کوشش
a conscientious or concerted effort toward an end
an earnest attempt
purposeful or industrious activity
enterprise
An attempt to achieve a goal
رسیدن به هدف/اهداف
Ex :
And we scholars guide them in their endeavors.
و ما عالمان آنها را در ( رسیدن به اهداف ) شان هدایت می کنیم.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس