primitive

/ˈprɪmətɪv//ˈprɪmɪtɪv/

معنی: انسان اولیه، پیشین، قدیم، اصلی، بدوی، اولیه
معانی دیگر: کهن، باستانی، قدیمی، آغازین، نخستینی، ابتدایی، وابسته به ماقبل تاریخ، وابسته به انسان های اولیه، بی تمدن، خشن، زمخت، ساده، وابسته به قبل از تمدن، انسان بی تمدن، (جبر و هندسه) ابتدایی، بنیادی، اصیل، نامشتق، (زیست شناسی) تکامل نیافته، نافرگشته، آغازدیسه، انسان نخستینی، شی نخستینی، هنرمند نخستینی، (زبان شناسی) واج ریشه، ناگسستنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or at an early stage or undeveloped condition.
مترادف: incipient, pristine, undeveloped
متضاد: advanced
مشابه: barbarian, beginning, early, elementary, first, formative, immature, initial, original, primal, primary, rudimentary

- Life changed dramatically for primitive humans when they learned how to use fire.
[ترجمه نون خ] زندگی برای انسان های بدوی زمانی که یاد گرفتند چگونه از آتش استفاده کنند به طرز چشمگیری تغییر کرد
|
[ترجمه گوگل] زندگی برای انسان های بدوی زمانی که یاد گرفتند چگونه از آتش استفاده کنند به طرز چشمگیری تغییر کرد
[ترجمه ترگمان] زندگی به طور چشمگیری برای انسان های اولیه تغییر کرد وقتی که یاد گرفتند چطور از آتش استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have only a primitive understanding of how computers work.
[ترجمه گوگل] من فقط درک ابتدایی از نحوه کار کامپیوترها دارم
[ترجمه ترگمان] من فقط درکی اولیه از نحوه کار کامپیوترها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, pertaining to, or at the early stages of human or evolutionary development.
مترادف: prehistoric, primeval
متضاد: advanced, modern
مشابه: antediluvian, archaic, early, primordial, pristine

- Primitive drawings found in caves give insight into the lives of early humans.
[ترجمه گوگل] نقاشی های بدوی یافت شده در غارها بینشی از زندگی انسان های اولیه می دهد
[ترجمه ترگمان] طراحی های اولیه ای که در غارها پیدا شدند، به زندگی انسان های اولیه کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: simple; undeveloped; unsophisticated.
مترادف: plain, unsophisticated
متضاد: advanced, civilized, sophisticated
مشابه: artless, austere, barbarian, crude, immature, naive, natural, rude, simple, uncomplicated, undeveloped, unpolished, unrefined, unskilled

- The camp consisted only of primitive huts with no running water.
[ترجمه گوگل] اردوگاه فقط از کلبه های ابتدایی بدون آب جاری تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان] اردوگاه فقط کلبه های بدوی بود که هیچ آبی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: primitively (adv.), primitiveness (n.)
(1) تعریف: a human being of a primitive society.
مشابه: aborigine, barbarian, native, savage

(2) تعریف: an unschooled or self-taught artist.

(3) تعریف: a work of such an artist.

جمله های نمونه

1. primitive art
هنر انسان های اولیه (نخستینی)

2. primitive function
تابع اولیه

3. primitive germanic
زبان آلمانی آغازین

4. primitive humans lived in caves
انسان های آغازین در غار زندگی می کردند.

5. primitive humans lived in harmony with nature
انسان های آغازین در هماهنگی با طبیعت زندگی می کردند.

6. primitive man
انسان اولیه

7. primitive men
انسان های آغازین

8. primitive people who idolized stone and wood
مردمان اولیه ای که سنگ و چوب را بت می کردند

9. primitive weapons
جنگ افزارهای ساده

10. the religious instinct of primitive peoples
شم مذهبی انسان های آغازین

11. the planting and harvest festivals of primitive people
اعیاد (وابسته به) کاشتن و درو در میان مردم بدوی

12. those tribes soon passed from the primitive to the civilized stage
آن قبایل زود از مرحله ی بدوی به تمدن رسیدند.

13. Early settlers had to cope with very primitive living conditions.
[ترجمه گوگل]مهاجران اولیه مجبور بودند با شرایط زندگی بسیار ابتدایی کنار بیایند
[ترجمه ترگمان]مهاجران اولیه مجبور بودند با شرایط زندگی بسیار ابتدایی مقابله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conditions at the camp are very primitive.
[ترجمه گوگل]شرایط در کمپ بسیار ابتدایی است
[ترجمه ترگمان]شرایط اردوگاه بسیار ابتدایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. These primitive peoples are believed to have worshipped the phallus as a symbol of regeneration.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که این مردمان ابتدایی فالوس را به عنوان نمادی از بازسازی می پرستیدند
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که این مردم بدوی phallus را به عنوان نماد بازسازی پرستش می کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Eskimos of the far north are primitive.
[ترجمه گوگل]اسکیموهای شمال دور ابتدایی هستند
[ترجمه ترگمان]The شمال بسیار ابتدایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Primitive people regarded storms as an act of God.
[ترجمه گوگل]مردم بدوی طوفان ها را عملی از جانب خدا می دانستند
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به طوفان ها به عنوان یک عمل خدا می نگریستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He made a primitive boat out of some pieces of wood.
[ترجمه گوگل]او از چند تکه چوب یک قایق بدوی ساخت
[ترجمه ترگمان]او قایق ابتدایی را از چند تکه چوب درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انسان اولیه (اسم)
primitive

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

قدیم (صفت)
aboriginal, primitive

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

بدوی (صفت)
initial, rudimentary, primitive, germinal, seminal, incipient

اولیه (صفت)
primary, preliminary, rudimentary, primitive, prime, early, primal, embryonic, incipient, primeval, rudimental

تخصصی

[کامپیوتر] ابتدائی،اصلی ،اولیه - عنصر اولیه، ابتدایی - عنصر یا مفهوم مبنایی کهعنصار یا مفاهیم بزرگتر از آن شکل می گیرند. مثلاً در زبانهای برنامه نویسی مانندForth و Lisp، ساختن جمله هایی اختصاصی از طریق تعریف آنها بر حسب مفاهیم اولیه ی زبان برای کاربران امکان پذیر است.
[برق و الکترونیک] اولیه
[ریاضیات] ابتدائی، اولیه، عمومی

انگلیسی به انگلیسی

• early man, one of the first humans; painter from period before the renaissance
old, ancient; primeval, from prehistoric times; simple, crude; original, initial; uncivilized, uncultured
in primitive societies, people live in a simple way, usually without industries or a writing system.
something that is primitive is of an early type and is therefore not well developed.
if you describe something as primitive, you mean that it is very basic or old-fashioned.

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه : " فَرکرده" به چمِ "اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته":
در زبانِ سانسکریت واژه یِ " prā. kr̥ta" به چمِ " اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بررسیِ تکواژها:
1 - " pra/prā" همان " فَر/فرا " در زبانِ پارسی است.
کاربردِ پیشوندِ "پرَ: pra" در سانسکریت و " فرَ:fra" در زبانهای اوستایی - پارسیِ میانه و " فَر:far" در زبانِ پارسیِ کُنونی:
1. 1 - پیش، جلو، به پیش، پیشین
1. 2 - آغاز، شروع، نخست، اول، ابتدا، گامِ اول
( نکته 1: گزینه یِ 1. 2 به گزینه یِ 1. 1 فروکاستنی است؛بسنجید با واژگانِ " پیشگفتار، پیش درآمد و. . . )
( نکته 2: برایِ دیدنِ نمونه هایی از کاربردِ گزینه 1. 2 در بالا می توان به واژگانِ " فرَدُم، فرَگانستن و. . . " از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نگریست. )
2 - واژه یِ "kr̥ta " از زبانِ سانسکریت همان " کَرتَ: karta " و " kərəta " از زبانِ اوستایی و همان " کَرده" از زبانِ پارسی است که همگیِ آنها صفتِ مفعولیِ " کَر: kar" هستند و کارواژه یِ " کَردن = کَر دَن" در زبانِ پارسی نیز از همین ریشه یِ " کَر: kar" می باشد.
( نیاز به یادآوری است که آوایِ r̥ از زبانِ سانسکریت، به ریختهایِ " ar، ərə ، arə " در زبانهایِ اوستایی - پارسی تَراآمدنی است. دراینباره می توانید به پسگشتهایی در زمینه یِ آواشناسیِ واژگانِ سانسکریت بنگرید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با بررسیِ گزینه هایِ 1. 2 وَ 2 در بالا به آسانی می توان دریافت کرد که واژه یِ " prā. kr̥ta" به ریختِ " فَرکرده" در زبانِ پارسی بازیافتنی است و از همین رو می توان کارواژه یِ " فَرکردن" را نیز برپایه یِ چمهایِ واژه یِ " فَرکرده" بیرون کشید.
من گمان می کنم بتوان برایِ واژگانی همچون " primitive" و . . . از این واژگان بهره جُست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
فرهنگ سَنسکریت - فارسی ( جلالی نایینی )
( برای دیدن عکسها به زیرواژه یِ " فرکرده" بروید. )

primitive: آغازین، ابتدایی
شکل های هندسی اولیه مثل خط، کمان و حلقه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prime
✅️ اسم ( noun ) : prime / primer / primitive / primitiveness / primitivism
✅️ صفت ( adjective ) : prime / primal / primitive / primary
✅️ قید ( adverb ) : primally / primitively / primarily
My primitive brain was programmed to be afraid of everybody
مغز من به طور پیش فرض برنامه ریزی شده بود تا از همه بترسد. ( پیش فرض= primitive )
اولیه ؛ ساده ؛ انسان اولیه ؛ بدوی ؛ نخستین
primitive ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: آغازین
تعریف: ویژگی هنرمندی که پیش از دوران به کمال رسیدنِ هنر زندگی می‏کرده است
Primary ( adj ) =elementary ( adj ) =primitive
پیشفرض
ابتدایی
Basic
پایه - مبنا
ساده
اولیه، پیشین
معنی دیگر: بدون فکر قبلی، کاری که بدون فکر و به طور طبیعی انجام میگیرد ( مانند زمانی که زلزله شدید رخ میدهد، همه به طور طبیعی فرار میکنند )
انسان اولیه
اشاره به چیزی که پیش تر ذکر شده
. We use the primitives in several software packages
Primary . نخستین . اولیه
اولیه، ابتدایی
( صفت، اسم ) بدوی، ابتدایی، اولیه، ( زبان شناسی ) اسم ساده و غیر مشتق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس