melt

/ˈmelt//melt/

معنی: گداز، گداختن، ذوب کردن، ریختن، اب شدن
معانی دیگر: (معمولا به واسطه ی حرارت) آب شدن یا کردن، ذوب کردن یا شدن، آب سان کردن، بخسیدن، حل شدن یا کردن، وارفتن، تحلیل رفتن، از هم پاشیدن، (معمولا با: away) به تدریج ناپدید شدن، محو شدن، کم کم آمیخته شدن، درآمیختن، (احساسات و غیره) ملایم و مهربان کردن، نرم کردن، (خوراک پردازی) ساندویچ یا نان که از یک لایه پنیر آب شده پوشیده شده است، آب شدگی، گدازش، هر چیز آب شده، مذاب، گدازیده، گدازه، مقدار فلز و غیره که در هر وهله آب می شود، مخلوط کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: melts, melting, melted
(1) تعریف: to change from a solid to a liquid state through heat or pressure.
مترادف: dissolve, liquefy
متضاد: freeze, set, solidify
مشابه: deliquesce, fuse, thaw

(2) تعریف: to fade, merge, or blend, as from one state to another (often fol. by away, in, or into).
مترادف: dissolve, fade
مشابه: blend, disappear, dissipate, fuse, merge, vanish

- Our fortune is melting away.
[ترجمه علیرضا حامدی] سرمایه ی ما از بین خواهد رفت
|
[ترجمه S.f] ثروت ما از بین میرود
|
[ترجمه MTW] سرمایه ما دارد از بین می رود.
|
[ترجمه بدبخت] ثروت ما در حال از رفتن است
|
[ترجمه گوگل] ثروت ما در حال ذوب شدن است
[ترجمه ترگمان] ثروت ما در حال ذوب شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He melted into the crowd.
[ترجمه مهرداد معدنی] او در میان جمعیت ( از خجالت ) آب شد
|
[ترجمه بزرگ شدی میفهمی اسممو] و به جمعیت می ریخت ( از خجالت )
|
[ترجمه دانشمند] در میان جمعیت ناپدید شد. با جمعیت یکی شد
|
[ترجمه گوگل] او در میان جمعیت ذوب شد
[ترجمه ترگمان] او در میان جمعیت آب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to experience a sudden feeling of gentleness or emotional helplessness.
مترادف: soften
مشابه: dissolve, mellow, relax

- Her smile made him melt.
[ترجمه Ali.a] لبخندش اورامهربان میکند، ازحالت خشکی درمی اورد
|
[ترجمه گوگل] لبخندش باعث شد آب شود
[ترجمه ترگمان] لبخندش او را ذوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to change from a solid to a liquid state.
مترادف: dissolve, liquidize
متضاد: freeze, solidify
مشابه: flux, fuse, liquefy, smelt, unfreeze

(2) تعریف: to cause to gradually blend into solution; dissolve.
مترادف: dissolve
مشابه: solvate

(3) تعریف: to trigger a sudden feeling of gentleness or emotional helplessness in.
مترادف: gentle, move, soften
مشابه: affect, disarm, mellow, mollify, relax, subdue, touch

- He melted her with his singing.
[ترجمه گوگل] با آوازش او را ذوب کرد
[ترجمه ترگمان] او را با آواز خود ذوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: meltable (adj.), meltingly (adv.)
(1) تعریف: the act or state of melting.
مترادف: dissolution
متضاد: freeze
مشابه: liquefaction, thaw

(2) تعریف: an amount of something melted.
مشابه: liquid

جمله های نمونه

1. melt down
چیز فلزی را برای استفاده ی مجدد آب کردن،فروگداختن

2. melt in one's mouth
(خوراک) خوشمزه بودن،نرم و لذیذ بودن

3. to melt butter
کره را آب کردن

4. a tuna melt
ساندویچ ماهی تون و پنیر آب شده

5. if you heat metal it will melt
اگر به فلز گرما بدهی گداخته می شود.

6. look as if butter would not melt in one's mouth
تظاهر به کمرویی کردن،کمرو و معصوم به نظر آمدن

7. o that this too too solid flesh would melt and resolve itself into a dew . . .
(شکسپیر) چه می شد اگر این جسم بسیار بسیار پلید آب می شد و تبدیل به شبنم می گردید . . .

8. The ice will melt when the sun shines on it.
[ترجمه نگین] یخ زمانی ذوب میشود که خورشید بر آن بتابد
|
[ترجمه گوگل]یخ زمانی که خورشید به آن بتابد ذوب می شود
[ترجمه ترگمان]یخ هنگامی ذوب می شود که خورشید بر روی آن می تابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The temperature is going up; will the snow melt?
[ترجمه گوگل]دما در حال افزایش است؛ آیا برف آب می شود؟
[ترجمه ترگمان]دما بالا می رود، برف ذوب می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you warm ice, it will melt into water.
[ترجمه گوگل]اگر یخ را گرم کنید، در آب ذوب می شود
[ترجمه ترگمان]اگر یخ را گرم کنید، آب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tommy looked as if butter wouldn't melt in his mouth.
[ترجمه Roxana] انگار کره در دهان تامی آب نمی شد.
|
[ترجمه گوگل]تامی طوری به نظر می رسید که انگار کره در دهانش آب نمی شود
[ترجمه ترگمان]تامی طوری به نظر می رسید که انگار کره در دهانش ذوب نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The snow was beginning to melt.
[ترجمه گوگل]برف شروع به آب شدن کرده بود
[ترجمه ترگمان]برف شروع به ذوب شدن می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let the cough drop melt in your mouth.
[ترجمه Roxana] بگذارید قرص مکیدنی در دهانتان آب شود.
|
[ترجمه گوگل]بگذارید قطره سرفه در دهان شما ذوب شود
[ترجمه ترگمان] بذار سرفه تو دهنت آب بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Melt a lump of butter in your frying-pan.
[ترجمه گوگل]یک تکه کره را در ماهیتابه خود آب کنید
[ترجمه ترگمان]یک تکه کره را در ماهی تابه خود ذوب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Plastic will melt if it gets too hot.
[ترجمه گوگل]اگر پلاستیک خیلی داغ شود ذوب می شود
[ترجمه ترگمان]پلاستیک اگر خیلی داغ شود ذوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It's a story designed to melt the hardest heart.
[ترجمه گوگل]این داستانی است که برای آب کردن سخت ترین قلب ها طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]این داستانی است که برای ذوب کردن سخت ترین قلب طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Some thieves do not even bother to melt down stolen silver for its scrap value.
[ترجمه گوگل]برخی از سارقان حتی زحمت ذوب نقره دزدیده شده را به خاطر ارزش ضایعات آن به خود نمی دهند
[ترجمه ترگمان]بعضی از دزدها حتی به خودشان زحمت نمی دهند که نقره را با ارزش خود ذوب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Ice needs heat to melt.
[ترجمه گوگل]یخ برای ذوب شدن نیاز به حرارت دارد
[ترجمه ترگمان]یخ برای ذوب کردن به گرما نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گداز (اسم)
melt, deliquescence, flux, liquation

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

ذوب کردن (فعل)
found, melt, liquate

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

اب شدن (فعل)
go off, deliquesce, melt, thaw

تخصصی

[عمران و معماری] ذوب شدن - گداختن - مایع شدن - ذوب
[برق و الکترونیک] ذوب کردن
[مهندسی گاز] مذاب، ذوب کردن
[زمین شناسی] مذاب قسمت سیال ماگما غیر از بلورهای جامد.
[نساجی] مذاب - ذوب شدن
[پلیمر] گداز، اب شدن، گداختن، مخلوط کردن، ذوب کردن -

انگلیسی به انگلیسی

• heat until liquid; be heated until turning to liquid; fuse; be fused; thaw; disappear
type of dish made with a topping of melted swiss cheese (such as tuna melt)
when a solid substance melts or if someone melts it, it changes to a liquid because of being heated.
if something melts, it gradually disappears.
if something melts away, it gradually disappears.
if you melt down a metal or glass object, you heat it until it melts.

پیشنهاد کاربران

مذاب
melt: ذوب شدن
Jennefer Lopez's heart melts
قلب جنیفر لوپز ب درد آمد
این کلمه به معنی ذوب شدن است
Change from solid to liquid
در کتاب reach 4
جمله برای کانونی ها:
When the sun shines on the snow , the snow melts
I melt with you
میشه از : شل شدن - نرم شدن - وارفتن
هم استفاده کرد
معنی: ذوب شدن
تعریف: get warmer so that it becomes liquid
مترادف:liquate
جمله پیشنهادی: . My mother always melts butter in a saucepan
معنی=ذوب شدن
جمله ی پیشنهادی=The snow usually melts by mind march
کتاب Reach 4
کانون زبان ایران
His heart melted
قلبش به درد اومد یا دلش سوخت
Become liquid through heating

لطفا یه چیز رو تکرار نکنید.
اگه میشه جمله مثالی بنویسید.
متشکرم
ذوب شدن از حالت جامد به مایع
بی سر و صدا ناپدید شدن ( یا رفتن )
Melt away
آب یا ذوب شدن
آب شدن یا ذوب شدن
تبدیل از جامد به مایع
مثل آب شدن بستنی یا یخ
Change from solid to liquid
تبخیر کردن
Change from solid to liquid
آب شدن
به جوش آوردن
گداخت ، گداختگی
Change from solid to liquid
ماده مذاب
به وسیله ی حرارت اب کردن، ذوب کردن
بخار کردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس