rich

/ˈrɪt͡ʃ//rɪt͡ʃ/

معنی: دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، غنی، توانگر، زیاده چرب یا شیرین
معانی دیگر: دارا، ثروتمند، پولدار، متمول (در برابر: ندار یا فقیر poor)، پر ارزش، گران قیمت، ارزشمند، شایگان، پربرکت، پر ثروت، زرخیز، مجلل، شکوهمند، پرشکوه، زیب آور، زیبنده، پر تشریفات، پرآیین، (رنگ) زنده، خوشرنگ، خوش فام، پرجلوه، رنگارنگ، خوش الوان، (صدا و موسیقی) پرطنین، جوهردار، مایه دار، خوش آوا، دنگ دار، خوشبوی، (بو) قوی (و خوشایند)، پر-، - دار، - خیز، بارور، پر حاصل، پر فرورد، پر محصول، (خوراک) چرب، شیرین، چرب و شیرین، چرب و نرم، (برنامه ی هنری و غیره) سرگرم کننده، پرمعنی، سبز و خرم، خرم، انبوه، سرسبز، قوی، پرانرژی، پر زور، نیرومند، (خودمانی) مسخره، افتضاح، درمورد خوراک زیاده چرب یا شیرین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: richer, richest
(1) تعریف: having a great amount of money or valuable property.
مترادف: affluent, loaded, prosperous, wealthy, well-off, well-to-do
متضاد: destitute, impoverished, poor
مشابه: fat, flush, moneyed, opulent, substantial, successful, well-heeled

(2) تعریف: having an abundance of natural resources.
مترادف: productive
متضاد: poor
مشابه: fat, fecund, fertile, fruitful, lush, luxuriant, prolific

- a rich country
[ترجمه هح] یک اپاکتوس ثروتمند
|
[ترجمه گوگل] یک کشور ثروتمند
[ترجمه ترگمان] کشوری ثروتمند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: abounding; filled (usu. fol. by in or with).
مترادف: abounding, abundant, full
مشابه: flush, loaded, manifold, opulent, rife

- a soup rich in vegetables
[ترجمه گوگل] یک سوپ سرشار از سبزیجات
[ترجمه ترگمان] یک سوپ غنی از سبزیجات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: very valuable; worth much.
مترادف: costly, precious, valuable
مشابه: fine, luxurious, opulent, rewarding

- a rich yield
[ترجمه گوگل] بازدهی غنی
[ترجمه ترگمان] یک محصول غنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: characterized by large amounts of butterfat, eggs, or sugar.
مترادف: buttery, sweet
متضاد: light
مشابه: creamy, fattening, fatty, heavy

- a rich chocolate cake
[ترجمه گوگل] یک کیک شکلاتی غنی
[ترجمه ترگمان] یک کیک شکلاتی ثروتمند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: full or resonant in tone.
مترادف: resonant, sonorous
مشابه: deep, dulcet, euphonious, full, mellifluous, mellow, orotund, rotund, round

- a rich voice
[ترجمه کیان] صدای بسیار قوی
|
[ترجمه گوگل] صدای غنی
[ترجمه ترگمان] صدای بسیار ثروتمندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: of color, pleasantly strong; vivid.
مترادف: bright, brilliant, vivid
مشابه: colorful, deep, gay, intense, strong, vibrant
اسم ( noun )
مشتقات: richly (adv.), richness (n.)
• : تعریف: (used with a pl. verb) wealthy people collectively (usu. prec. by the).
متضاد: poor

- The rich live in the suburbs.
[ترجمه گوگل] ثروتمندان در حومه شهر زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] ثروتمندان در حومه شهر زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rich allusions
کنایه های پر معنی

2. rich but still unhappy
پولدار ولی باز ناشاد

3. rich colors
رنگ های زنده

4. rich farmland
زمین کشاورزی حاصلخیز

5. rich foliage
شاخ وبرگ انبوه

6. rich foods
خوراک های چرب و نرم

7. rich garments
لباس های فاخر

8. rich gifts
هدایای پر ارزش

9. rich ladies were prancing in the hotel lobby
خانم های پولدار در سرسرای هتل می خرامیدند.

10. rich meadows
مراتع سبز و خرم

11. rich music
موسیقی خوش آوا

12. rich perfume
عطر خوشبو

13. rich soil
خاک غنی (پرقوت)

14. a rich artistic performance, full of nuance
برنامه ی هنری سرشار از ریزه کاری

15. a rich banquet
ضیافت مجلل

16. a rich continent
یک اقلیم پر برکت

17. a rich jewel
گوهر گرانبها

18. a rich lady
زن پولدار

19. a rich lady with bejeweled hands
زنی ثروتمند با دستانی پر از جواهر

20. a rich man who is romancing several women
مرد پولداری که با چندین زن مغازله می کند

21. a rich merchant
بازرگان پولدار

22. a rich military funeral
یک سوگواری نظامی پرتشریفات

23. a rich mine
یک کان غنی

24. a rich old party who owns two factories
شخص مسن و پولداری که صاحب دو کارخانه است

25. a rich prize
جایزه ی ارزشمند

26. a rich red
قرمز خوشرنگ

27. a rich sunset
یک غروب (خورنشست) پر جلوه

28. a rich voice
صدای پرطنین

29. the rich cultural legacy of iran
میراث گرانبهای فرهنگی ایران

30. the rich discountenanced elementary education for the workers
طبقه ی ثروتمند از آموزش ابتدایی برای کارگران رو گردان بود.

31. the rich get richer and the poor get poorer
داراها داراتر می شوند و ندارها ندارتر.

32. the rich odor of the barn
بوی قوی و مطبوع کاهدان

33. the rich too had to live in humble domesticity
پولداران هم مجبور بودند زندگی خانوادگی محقری داشته باشند.

34. the rich whom they addressed only in menial tones
پولدارانی که با آنها فقط با لحن چاپلوسانه حرف می زدند

35. the rich
ثروتمندان،پولداران،توانگران،داراها

36. a country rich in forests and mines
کشوری غنی از نظر جنگل و کان

37. a diet rich in oil and meat will make a person fat
رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق می کند.

38. a locality rich in mineral springs
سرزمینی که از لحاظ چشمه های معدنی غنی است

39. a mixture rich in lime
یک آمیزه ی پر آهک

40. he became rich but remained a hick
پولدار شد ولی دهاتی مسلک باقی ماند.

41. he became rich salvaging torpedoed vessels
از راه اوراق کردن کشتی های اژدر خورده پولدار شد.

42. he got rich by devious means
او با نادرستی ثروتمند شد.

43. he is rich and full of wind
او پولدار و پر باد و فیس است.

44. he was rich and convivial
او پولدار و معاشرتی بود.

45. iran has rich deposits of oil and gas
ایران دارای منابع غنی نفت و گاز است.

46. mark twain's rich satire
طنز پر معنی مارک تواین

47. she became rich and famous in a short time
در مدت کوتاهی پولدار و بلندآوازه شد.

48. that greedy, rich man still labors for money
آن مرد ثروتمند طماع هنوز هم برای پول جان می کند.

49. the new rich
تازه به دوران رسیده(ها)،نوکیسه(ها)

50. strike it rich
1- منابع غنی معدنی کشف کردن 2- (ناگهان) به پول یا کامیابی رسیدن

51. a man that rich should have a car
مردی که آن همه ثروتمند است باید اتومبیل داشته باشد.

52. gambling made the rich man poor
قمار مرد پولدار را تهیدست کرد.

53. he married a rich widow
او با بیوه زن پولداری ازدواج کرد.

54. his loins were rich in sons
او پسرهای زیادی پس انداخت.

55. pork and other rich meats
گوشت خوک و دیگر گوشت های پر چربی

56. she is smart, rich and beautiful to boot
او باهوش و ثروتمند است و علاوه بر اینها خوشگل هم هست.

57. the defunct was rich
شخص متوفی پولدار بود.

58. the mine contains rich veins of coal
کان حاوی رگه های غنی زغالسنگ است.

59. to strike a rich vein of coal
یک رگه ی غنی زغال سنگ کشف کردن

60. he aspired to become rich and famous
او از ته دل آرزو می کرد که ثروتمند و مشهور شود.

61. he finally inveigled the rich widow into marrying him
بالاخره بیوه زن پولدار را فریب داد و با او ازدواج کرد.

62. he married into a rich family
او با خانواده ی پولداری وصلت کرد.

63. my mother took a rich dowry to my father's house
مادرم جهیزیه ی پرارزشی را به خانه ی پدرم برد.

64. she finally found a rich mate
بالاخره شوهر پول داری به تور زد.

65. she is good-looking and rich and many consider her a good catch
او خوشگل و پولدار است و خیلی ها فکر می کنند برای ازدواج مورد خوبی است.

66. she's netted herself a rich husband
او شوهر پولداری به تور زده است.

67. the poor and the rich
فقیران و ثروتمندان

68. they aren't all that rich
آنقدرها هم پولدار نیستند.

69. this island is very rich in avian life
این جزیره از نظر پرندگان بسیار غنی است.

70. your hopes of becoming rich are a mere delusion
آرزوی پولدار شدن تو چیزی جز خواب و خیال نیست.

مترادف ها

دولتمند (صفت)
affluent, rich, wealthy

پر پشت (صفت)
dense, rich, thick, bushy, lush, exuberant, thick-set, steady

فاخر (صفت)
fine, rich, excellent, distinguished, costly, sumptuous

با شکوه (صفت)
stately, rich, splendid, lush, superb, noble, imperial, majestic, deluxe, plush, glorious, topping, gala, splendorous

نفیس (صفت)
rich, exquisite, valuable, precious

حاصلخیز (صفت)
rich, fertile, fecund, prolific

بانوا (صفت)
happy, rich, wealthy, lucky

گرانبها (صفت)
rich, valuable, precious, inestimable

غنی (صفت)
rich, wealthy

توانگر (صفت)
rich, wealthy

زیاده چرب یا شیرین (صفت)
rich

تخصصی

[صنایع غذایی] غنی
[مهندسی گاز] غنی، پرپشت

انگلیسی به انگلیسی

• affluent, wealthy, having a large fortune; fancy, luxurious; full, having an abundance of; deep, vivid, strong
wealthy people, people with great financial resources
a rich person has a lot of money or valuable possessions.
the rich are rich people.
a rich country has a strong economy and therefore many of the people who live there have a high standard of living.
riches are valuable possessions or large amounts of money.
if something is rich in a desirable substance or quality, it has a lot of it.
a rich deposit of a mineral or other substance consists of a large amount of it.
rich soil contains large amounts of substances that make it good for growing crops or flowers in.
rich food contains a lot of fat or oil.
if a place has a rich history, its history is very interesting.

پیشنهاد کاربران

( غذا ) پر تخمه
( غذا ) غلیظ
( غذا ) سنگین
rich: ثروتمند
ریچ یک نوع کیک هم هست
پُرمایه
درست حسابی
( در مورد پارچه ) فاخر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : enrich
✅️ اسم ( noun ) : riches / richness / enrichment
✅️ صفت ( adjective ) : rich / enriched
✅️ قید ( adverb ) : richly
( غذا ) پر تخمه ، پر ملات ، غلیظ
معنی لغویش میشه پولدار، ، ، ولی در واقعیت میشه کسی که همه دوست دارن شبیهش باشن، یا حداقل۹۰درصده مردم!
در غذا زه معنی غلیظ یا غلظت زیاد است
He's rich [̲̅$̲̅ ( ̲̅͡�͜ʖ͡, but he's bad boy
اون پولداره، ولی پسر بدیه!
=��
[در آثار ادبی - هنری] ارزشی، فاخر
زرخیز
rich ( adj ) = fertile ( adj )
به معناهای : بارور، حاصلخیز، پرثمر
generating wealth; valuable
پول ساز!

Opposite of poor
ثروتمندIn Persian means
OPP of poor
ثروتمند
My friend will marry a rich man next month ⬛️⬛️
دوست من با یک مرد ثروتمند در ماه آینده ازدواج خواهد کرد
در مورد مواد غذایی ( شامل مقادیر زیادی کره، خامه یا تخم مرغ هست که خیلی راحت به شما احساس سیری دست می دهد )
پررنگ
Rich red = قرمز پررنگ
غنی
( غذای ) چرب و چیلی و سنگین
در غذا معنی غلیظ
Valuable ( غنی )
به معنای کامل وصد درصد در صنعت نساجی
Cotton Rich Shirtپیراهن تمام کتان - پیراهن صددرصد کتان
مملو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس