rural

/ˈrʊrəl//ˈrʊərəl/

معنی: روستایی، رعیتی
معانی دیگر: روستازی، روستانشین، کشاورزی، زراعتی، زراعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: rurally (adv.), ruralist (n.)
(1) تعریف: of the countryside or country life.
مترادف: countrified, rustic
متضاد: citified, urban
مشابه: agrarian, bucolic, idyllic, pastoral, provincial

- People in rural areas often live by farming.
[ترجمه حسین] روستانشینان اغلب از راه کشاورزی گذران میکنند.
|
[ترجمه گوگل] مردم مناطق روستایی اغلب با کشاورزی زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] مردم در مناطق روستایی اغلب با کشاورزی زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to agriculture.
مترادف: agrarian, agricultural

- We were discussing the rural economy.
[ترجمه گوگل] در مورد اقتصاد روستایی بحث می کردیم
[ترجمه ترگمان] ما در حال بحث در مورد اقتصاد روستایی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rural dances
رقص های روستایی

2. rural reforms
اصلاحات زراعی

3. rural roads
راه های روستایی

4. many rural communities have atrophied
بسیاری از جوامع روستایی از رونق افتاده اند.

5. a slumberous rural town
یک شهر روستایی کم سرو صدا

6. smallpox scourged rural areas
آبله نواحی روستایی را بلازده کرده بود.

7. the country's rural areas
نواحی روستانشین کشور

8. the prevailing rural customs
رسوم روستایی متداول

9. education, particularly in rural areas. . .
آموزش و پرورش به ویژه در نواحی روستایی. . .

10. the expansion of rural cooperatives in iran
گسترش تعاونی های روستایی در ایران

11. a new scheme for rural electrification
طرحی تازه برای برق رسانی به روستاها

12. a picture of a rural scene
تصویر یک منظره ی روستایی

13. the literacy of the rural population
سواد آموزی به مردم روستایی

14. this story portrays a rural scene
این داستان یک صحنه ی روستایی را نشان می دهد.

15. thatched roofs are common in rural gillan
در مناطق روستایی گیلان بام های گالی پوش فراوان است.

16. the dispensation of medicines in rural areas
پخش دارو در مناطق روستایی

17. a book touching every aspect of rural life
کتابی که به کلیه ی جنبه های زندگی روستایی می پردازد.

18. her stories are all set in a rural frame
همه ی داستان های او دارای زمینه ی روستایی است.

19. the book gives an idealized picture of rural life
آن کتاب تصویری آرمانی از زندگی روستایی ارایه می دهد.

20. the spread of education in the country's rural areas
گسترش آموزش در روستاهای کشور

21. they want to prevent the migration of rural inhabitants into cities
می خواهند از مهاجرت روستانشینان به شهر جلوگیری کنند.

22. he used to peddle second hand opinions to rural audiences
او عقاید دست دوم را به خورد شنوندگان روستایی می داد.

23. she is used to the slow rhythm of rural life
او به روند آهسته ی زندگی روستایی خو گرفته است.

24. the novel's best aspect is its savor of rural life
بهترین جنبه ی این رمان رنگ و بوی روستایی آن است.

25. the cities are calm, but the disorder in the rural areas is still going on
شهرها آرام شده اند ولی در نواحی روستایی آشوب هنوز ادامه دارد.

26. articles which deal with the various phases of life in this rural area
مقاله هایی که با جنبه های مختلف زندگی در این ناحیه ی روستایی سر و کار دارند

27. Extreme poverty still exists in many rural areas.
[ترجمه گوگل]فقر شدید هنوز در بسیاری از مناطق روستایی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فقر شدید هنوز در بسیاری از مناطق روستایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. All rural settlements were classified according to their size.
[ترجمه گوگل]تمامی سکونتگاه های روستایی بر اساس وسعت طبقه بندی شدند
[ترجمه ترگمان]همه شهرک های روستایی براساس اندازه آن ها طبقه بندی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The informative asides about rural life make this wine guide rather special.
[ترجمه گوگل]نکات آموزنده در مورد زندگی روستایی این راهنمای شراب را بسیار خاص می کند
[ترجمه ترگمان]جنبه اطلاع رسانی درباره زندگی روستایی این راهنمای شراب را نسبتا خاص می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. In France patois was spoken in rural(sentence dictionary), less developed regions.
[ترجمه گوگل]در فرانسه patois در مناطق روستایی (فرهنگ جملات)، مناطق کمتر توسعه یافته صحبت می شد
[ترجمه ترگمان]در فرانسه، زبان patois در زبان روستایی (فرهنگ لغت)، مناطق کم تر توسعه یافته صحبت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روستایی (صفت)
country, common, peasant, rustic, village, rural, countrified

رعیتی (صفت)
rural

انگلیسی به انگلیسی

• characteristic of a small town, rustic
rural means relating to country areas as opposed to large towns.

پیشنهاد کاربران

Relating to the country , not the city
روستایی - مربوط به روستا
روستایی، دهستانی
مثال: She grew up in a rural area, surrounded by fields.
او در منطقه ای روستایی بزرگ شد که توسط مزارع احاطه شده بود.
rural: روستایی
مربوط به کشاورزی; کشاورزی
روستانشین - روستایی ( مربوط به روستا )
معنای آقای محمد عالی بود. ممنون
( the ) rural ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: امر روستایی
تعریف: هر پدیده یا فرایندی اجتماعی که مربوط به روستا و مناطق غیرشهری و غیرعشایری باشد
برونشهری
( در آثار جغرافیایی قدیمی ) "محال" یا "مضافات شهری"
Rural road در رشته عمران و راه بیشتر با عنوان راههای برون شهری شناخته میشود
مزرعه داری
روستایی ، دهاتی
روستایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس