equipment

/ɪˈkwɪpmənt//ɪˈkwɪpmənt/

معنی: ساز، ساز و برگ، تجهیزات
معانی دیگر: مجهز سازی، آمایش، آماده سازی، افزارمند سازی، افزار (افزارگان)، تجهیز (تجهیزات)، اسباب و آلات، دستگاه (ها)، بساط، وسایل، (استعدادها و توانایی های فردی) قدرت، دانش، توانایی، (وسایل و ابزار ترابری) ترابرگان، واگن و لوکوموتیو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anything designed or provided for a particular use.
مترادف: accouterments, apparatus, appurtenances, gear, implements, outfit, paraphernalia
مشابه: appointments, equipage, furnishings, machinery, materiel, provision, provisions, rig, rigging, stuff, supplies, tackle, tools, wherewithal

- You need to have special equipment for mountain climbing.
[ترجمه M.Ashrafi] شما برای کوهنوردی تجهیزات ویژه می خواهید
|
[ترجمه pariya] شما باید تجهیزات مناسبی برای بالا رفتن از کوه داشته باشی
|
[ترجمه N] شما به تجهیزات مخصوص برای کوهنوردی نیاز دارید
|
[ترجمه احمد قربانی] برای کوهنوردی باید تجهیزات خاصی داشته باشید.
|
[ترجمه گوگل] برای کوهنوردی باید تجهیزات خاصی داشته باشید
[ترجمه ترگمان] شما باید تجهیزات ویژه ای برای صعود کوه داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He keeps his golf clubs and other sports equipment in this closet.
[ترجمه Mne] او چوب گلف و سایر تجهیزات ورزشی اش را در این مکان نگه میدارد
|
[ترجمه گوگل] او چوب گلف و سایر وسایل ورزشی خود را در این کمد نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] او چوب گلف و سایر تجهیزات ورزشی را در این کمد نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of equipping.
مترادف: accouterment, fitting, furnishing, outfitting, provision, provisions
مشابه: preparation, readying, supplying

(3) تعریف: the state of being equipped.
مترادف: accouterment
مشابه: preparedness, readiness

جمله های نمونه

1. arctic equipment and clothing
دست افزار و تن پوش مقاوم در مقابل سرمای شدید (شمالگانی)

2. fied equipment
ابزار صحرایی

3. military equipment
ساز و برگ نظامی

4. obsolete equipment
ابزار کهنه

5. office equipment
لوازم دفتر (یا اداره)

6. sports equipment
وسایل ورزشی

7. camping equipment
تجهیزات اردو (مثل چادر و کیسه خواب و چراغ قوه و غیره)

8. plant and equipment
کارخانه و تجهیزات آن

9. the building and equipment of the library
ساختن و افزارمند سازی کتابخانه

10. a hospital with modern equipment
بیمارستانی با تجهیزات نوین

11. to prepare the necessary equipment for con- struction
وسایل لازم برای بنایی را فراهم کردن

12. they don't seem to have the intellectual equipment for the task
به نظر نمی رسد که توانایی فکری این کار را داشته باشند.

13. to indent on the company for new equipment
از شرکت درخواست تجهیزات تازه کردن

14. The equipment had to be dismantled and reassembled at each new location.
[ترجمه گوگل]تجهیزات باید در هر مکان جدید برچیده شده و دوباره سرهم می شدند
[ترجمه ترگمان]تجهیزات باید از هم جدا شده و در هر مکان جدیدی جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Periodic checks are carried out on the equipment.
[ترجمه گوگل]بررسی های دوره ای روی تجهیزات انجام می شود
[ترجمه ترگمان]بررسی های دوره ای بر روی تجهیزات انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Sailors have special equipment to help them navigate.
[ترجمه گوگل]ملوانان تجهیزات ویژه ای دارند که به آنها در جهت یابی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]ملوانان، تجهیزات ویژه ای برای کمک به آن ها دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The equipment is checked on a regular basis.
[ترجمه گوگل]تجهیزات به طور منظم بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]تجهیزات به طور منظم چک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There isn't much equipment. We're going to have to improvise.
[ترجمه گوگل]تجهیزات زیادی وجود ندارد ما باید بداهه بسازیم
[ترجمه ترگمان]تجهیزات زیادی نیست باید کاری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Familiarise yourself with the new equipment before you attend to use it.
[ترجمه گوگل]قبل از حضور در استفاده از تجهیزات جدید، با آن آشنا شوید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانید از آن استفاده کنید، خود را با تجهیزات جدید مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساز (اسم)
order, apparatus, harmony, accoutrements, tool, musical instrument, equipment, outfit, disposition, music, materiel, arms, mouth organ

ساز و برگ (اسم)
equipment, outfit, ordnance, armaments, materiel

تجهیزات (اسم)
equipment, rig, materiel

تخصصی

[حسابداری] تجهیزات
[کامپیوتر] تجهیزات .
[برق و الکترونیک] تجهیزات، دستگاه یک یا چند مجموعه مکمل هم که کار واحدی را انجام دهند . - تجهیزات، دستگاه
[فوتبال] وسائل-تجهیزات
[مهندسی گاز] تجهیزات
[بهداشت] تجهیزات - سازوبرگ
[صنعت] تجهیزات،موارد ضروری
[نساجی] تجهیزات - وسایل

انگلیسی به انگلیسی

• supplies, necessary items, tools or other objects for completing a task
equipment consists of the things which are needed for a particular activity.

پیشنهاد کاربران

وسیله - ابزار - تجهیزات
equipment: تجهیزات
عمل تجهیز کردن یک مکان یا شخص با وسایل مورد نیاز
alot of money was spent on the equipment of the New hospital
سازمان
تسلیحات و سازوبرگ ( در پیوند با رزم و جنگ )
امکانات، قابلیت ها، توانایی ها، چنته
ابزار - ابزارها
Sport equipment تجهیزاتِ ورزشی🙂
Your dog, we can not get my equipment
intellectual equipment
Special things to do something
تجهیزات
equipment ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: تجهیزات
تعریف: مجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود|||متـ . افزارگان 2
اثاثیه
تجهیزات
تجهیزات جنگی
stuff
لوازم
لطفا وقتی مترادفی ک دوستان ذکر کردن رو دیگه تکرار نکنید.
I do not find much equipment in my house
The things that are needed to do a perticular activity
. Unfortunately, we do not have the laboratory equipment needed for this test
وسایل مورد نیاز ، تجهیزات

تجهیزات
وسایل مورد نیاز ، تجهیزات ، مواد اولیه
کامپیوتر ها، نرم افزار ها، تکنولوژی محاسبات، یا چیپ های جاسازی شده
و در یک کلام " تجهیزات و زیرساخت های تکنولوژی محور"
ابزار ورزشی
وسایل ورزشی
یا sport tool

تجهیزات
وسایل مورد نیاز
things
ابزار ، قطعه
این کلمه به معنی وسیله ای است که برای هدف خاصی استفاده میشود ( تجهیزات )
برای مثا میگوییم:
Sports equipment
یعنی وسایل یا تجهیزات ورزشی
اگر این کلمه همراه با safety بیاید، یعنی بشود *safety equipment*، به معنای لباس حفاظتی برای کار است.
وسایل مورد نیاز , تجهیزات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس