star

/ˈstɑːr//stɑː/

معنی: اختر، کوکب، نجم، خط سفید پیشانی اسب، ستاره، نشان ستاره، درخشیدن، باستاره زینت کردن، ستاره نمایش وسینماشدن
معانی دیگر: استار، نشان ستاره (معمولا 5 تا 7 پره دارد)، (ستاره خوانی) برج، ستاره ی هنگام تولد، ستاره ی بخت، (معمولا جمع) طالع، بخت، اقبال، سرنوشت، آدم برجسته، شخص درخشان، هنرپیشه ی سرآمد، (مجازی) ستاره، چهره ی درخشان، (بازیگر) نقش اصلی را ایفا کردن، ستاره بودن یا کردن، هنرپیشه ی اصلی بودن، برجسته، درخشان، پرجلوه، رجوع شود به: asterix، با ستاره آراستن، ستاره نشان کردن، ستاره دار کردن، وابسته به ستارگان، اختری، استارین، درتاتر ستاره نمایش وسینماشدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a vast number of celestial bodies other than the moon visible from earth as points of light in the night sky.

(2) تعریف: a design with five or six points radiating outward from a center.

(3) تعریف: something having such a design or form.

(4) تعریف: a performer or athlete who is considered to be outstanding, esp. one who has gained fame among the public.
متضاد: nobody
مشابه: ace, great

- She was a star on her high school volleyball team.
[ترجمه A.r] او در تیم والیبال مدرسه یک ستاره بود.
|
[ترجمه گوگل] او یک ستاره در تیم والیبال دبیرستان خود بود
[ترجمه ترگمان] او یک ستاره تیم والیبال school بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He dreamed of becoming a movie star.
[ترجمه گوگل] او آرزو داشت ستاره سینما شود
[ترجمه ترگمان] او خواب یک ستاره سینما را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: one who has a leading role in a play or movie.
متضاد: extra

(6) تعریف: (usu. pl.) in astrology, a planet or arrangement of planets thought to have an impact on one's destiny.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stars, starring, starred
(1) تعریف: to feature (a performer) in a film or theatrical production.
مشابه: feature

(2) تعریف: to decorate or mark with a star or stars.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to give an outstanding performance.

(2) تعریف: to perform the lead or be the star in a play, film, or the like.
صفت ( adjective )
مشتقات: starless (adj.)
• : تعریف: standing out from all the rest due to superiority.
مترادف: exceptional, outstanding

- a star athelete
[ترجمه h] ورزشکار برجسته
|
[ترجمه گوگل] یک ورزشکار ستاره
[ترجمه ترگمان] ستاره یک ستاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a star reporter
[ترجمه گوگل] یک خبرنگار ستاره
[ترجمه ترگمان] یک خبرنگار ستاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a star athlete
ورزشکار برجسته

2. a star occulted by the moon
ستاره ای که ماه آن را پوشانده بود

3. his star began to set
ستاره ی بخت او شروع به افول کرد.

4. the star of our football team
چهره ی درخشان تیم فوتبال ما

5. a binary star
(نجوم) ستاره ی دوگانه (دوقلو)

6. a rising star
ستاره ی طالع

7. a sinking star
ستاره ی در حال افول

8. to sight a star
ستاره ای را رویت کردن

9. the twinkle of a distant star
سوسوی یک ستاره ی دوردست

10. hitch one's wagon to a star
همت بلند داشتن،دنبال هدف های عالی رفتن

11. do not rely on a night-wandering star . . .
تکیه بر اختر شبگرد مزن . . .

12. she was born under an unlucky star
در برج فلکی نحسی به دنیا آمد.

13. she directed the telescope toward a distant star
او تلسکوپ را به طرف ستاره ی دوردستی چرخاند.

14. light in my heart the evening star of rest and then let the night whisper to me of love.
[ترجمه گوگل]ستاره شامگاهی آرامش را در قلبم روشن کن و بگذار شب عشق را با من زمزمه کند
[ترجمه ترگمان]در قلب من ستاره شامگاهی را روشن کن و آن شب به من گوش کن عشق را به من بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Anna is a rising star in the world of modelling.
[ترجمه گوگل]آنا یک ستاره در حال ظهور در دنیای مدلینگ است
[ترجمه ترگمان]آنا یک ستاره در حال طلوع در دنیای مدل سازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She accused her co - star of trying to hog the limelight.
[ترجمه گوگل]او همبازی خود را متهم به تلاش برای جلب توجه کرد
[ترجمه ترگمان]او هم کار خود را به تلاش برای hog مورد توجه متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Sirius is the brightest star in the sky.
[ترجمه گوگل]سیریوس درخشان ترین ستاره آسمان است
[ترجمه ترگمان]سیریوس بهترین ستاره آسمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The star has a ski slope reserved exclusively for her.
[ترجمه گوگل]این ستاره یک پیست اسکی دارد که منحصراً برای او رزرو شده است
[ترجمه ترگمان]این ستاره یک شیب اسکی دارد که منحصرا برای او رزرو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. As a famous star, she never highhatted anybody, even the common people.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک ستاره مشهور، او هرگز از هیچ کس، حتی مردم عادی، کلاه نگفت
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک ستاره مشهور، او هرگز کسی را ندیده، حتی مردم عادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Sixties singing star Petula Clark is making a comeback.
[ترجمه گوگل]پتولا کلارک، ستاره خوانندگی دهه شصت در حال بازگشت است
[ترجمه ترگمان]\"Petula کلارک\" (Petula کلارک)در حال آواز خواندن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He dramatized the biography of the basketball star.
[ترجمه گوگل]او بیوگرافی ستاره بسکتبال را دراماتیک کرد
[ترجمه ترگمان]او زندگینامه ستاره بسکتبال را تکرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Now he is also to become a star of the small screen.
[ترجمه گوگل]اکنون او همچنین قرار است به یک ستاره صفحه کوچک تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر او به ستاره ای از صفحه کوچک تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His star was in the ascendant.
[ترجمه گوگل]ستاره او در صعود بود
[ترجمه ترگمان]ستاره او در اوج آسمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The movie star was warmly cheered as he got on the stage.
[ترجمه گوگل]ستاره سینما با حضور روی صحنه مورد تشویق قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد صحنه شد، ستاره سینما با شور و حرارت شروع به تشویق کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اختر (اسم)
star

کوکب (اسم)
star

نجم (اسم)
star

خط سفید پیشانی اسب (اسم)
star

ستاره (اسم)
aster, star, asterisk, shiner

نشان ستاره (اسم)
star, asterisk, asterism

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

با ستاره زینت کردن (فعل)
star

ستاره نمایش و سینما شدن (فعل)
star

تخصصی

[سینما] هنرپیشه اول فیلم : زن یا مرد - ستاره فیلم - بازیگر اصلی - ستاره
[کامپیوتر] ستاره - کاراکتر * .
[برق و الکترونیک] ستاره
[ریاضیات] ستاره

انگلیسی به انگلیسی

• self-illuminating gaseous celestial body, celestial body which is seen on earth as a small light in the nighttime sky (astronomy); celebrity (especially an actor or athlete); design with five or six points
play a leading role in a film (or play, television program, etc.)
famous actors, musicians, and sports players are often referred to as stars.
if an actor or actress stars in a play or film, they have one of the most important parts in it.
if a play or film stars a famous actor or actress, they have one of the most important parts in it.
a star is a large ball of burning gas in space. you can see stars on clear nights as small points of light.
you can refer to a shape or an object as a star when it has four, five, or more points sticking out of it in a regular pattern.
stars are star-shaped marks printed against the name of something to indicate its quality.
the horoscope in a newspaper or magazine is sometimes referred to as the stars; an informal use.
see also rising star.

پیشنهاد کاربران

star ( n ) ( stɑr ) =a large ball of burning gas in space that we see as a point of light in the sky at night, e. g. There was a big moon and hundreds of stars were shining overhead.
star
star: ستاره
1. هنرپیشه اصلی بودن
2. ( هنرپیشه ای را ) بعنوان ستاره فیلم داشتن
star = ستاره 💫
تعدادی از واژگان علم نجوم به انگلیسی:
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
...
[مشاهده متن کامل]

Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی

یادآوری از واژه هَمِستار!
ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار
( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم از واژه اوستایی ایستار گرفته شده است!
چیزی نورانی که در آسمان ایستاده یا نمایان است
یا گُستردن نوری در آسمان! ) )
Star=ستاره⭐🌟
The single star of my heart
If someone stars in a film, show etc,
درخشیدن تویه یه فیلم
و به عنوان فعل استفاده میشه.
Heigh Mousa, Take the star from the sky and keep it with you
ستاره را از آسمان برای خود بچین و برای خود نگه دار
I am a star from the galaxy of light
The symbol of my destiny is power
And if they say God have mercy, he will get what he wants
No weak creature like you, not even his father, can stop him from being born
...
[مشاهده متن کامل]

Moses, do not make your heart too happy. I am very kind. Power.
Be happy in my loneliness and kindness for now
من یک ستاره از کهکشان از نور هستم
نماد سرنوشت من قدرت هست
و اگر گفتند خدا رحم کند به خواسته اش میرسد
هیچ یک موجود ضعیف مثل شما حتی پدرش مانع متولد او نمیتواند باشد
موسی دلت را زیاد خوش نکن من خیلی مهربان هستم قدرت زمانی که بله رو تو سفره عقد گفتی ، قدرت ازآن من خواهد بود و روز به روز قدرت قدرت قدرت میشود و از هیچ چیز دیگر خبر نداری
فعلا در تنهایی ومهربانی من خوش باش
تو با یک ستاره ی تغییر میکند زندگی خواهی کرد ستاره باشد بخت قدرت به نام میبرد

1. ستاره
2. درخشیدن در کاری
Watch, graze. Look
STĒLLA, STĒRLĀ
( Latin )
Emeli always thinks about the stars in her bed
اِمِلی همیشه در تخت خوابش به ستاره ها فکر می کند.
مهره ی سرآمد
ترجمه ابراهیم به معنای ”زل زدن” اشتباه است. آن کلمه ”stare” است که تلفظ متفاوتی هم دارد.
ستاره
استار ( در فیلم و سینما )
ستاره عشق خوش اقبالی⭐️ ❤️❤️〽️🌕
I am lucky that God in my love, the beautiful name of your heart's love has struck me
خوش شانسم که خدا در اقبالم ، نام زیباو عشق قلب تو رارقم زده است
🧿❤️♾🎼 ( عاشقتم ) معزپور
ستاره

1 - ستاره اسمان ( اختر، کوکب ) .
2_شخصیتی ستاره ( محبوب و اصطلاحا کار درست ک بخاطر حرفه ای بودن و بسیار کار درست بودن در کار خود بسیار دارای محبوبیت است این کار ها و حرفه هاعبارت است از: ورزش، سینما، علم، سیاست، قهرمان ملی و. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس