pity

/ˈpɪti//ˈpɪti/

معنی: افسوس، مروت، بخشش، رحم، همدردی، مرحمت، حس ترحم، ترحم، ترحم کردن، متاثر شدن، دلسوزی کردن
معانی دیگر: دلسوزی، دل نوازی، نوازش، دریغ، دریغا، مایه ی تاسف، جای تاسف، تاسف، حیف، رحم کردن

جمله های نمونه

1. pity engenderes love
مروت عشق به وجود می آورد.

2. have pity on me!
به من رحم کن !

3. have pity on me; i am blind and deaf
به من رحم کنید; من کور و کرم.

4. i pity that needy old man
دلم به حال آن پیرمرد نیازمند می سوزد.

5. no pity will be shown to thieves
نسبت به سارقین ترحم نخواهد شد.

6. showing pity for a sharp-fanged tiger . . .
ترحم بر پلنگ تیز دندان . . .

7. "it's a pity he too died" roghieh said with a sniff
((حیف شد که او هم مرد)) رقیه فن فن کنان گفت.

8. show pity (for)
ترحم کردن،رحم نشان دادن

9. i feel pity for that innocent child
دلم برای آن کودک معصوم می سوزد.

10. impervious to pity
بی رحم،بی مروت

11. out of pity
از روی مروت

12. to arouse pity
برانگیختن (حس) ترحم

13. what a pity that you didn't come sooner!
حیف که زودتر نیامدی !

14. more's the pity
(عامیانه) از این بدتر،بدتر اینکه. . . ،از همه بدتر

15. it is a pity that we can't see each other more often
افسوس که نمی توانیم بیشتر همدیگر را ببینیم.

16. to move to pity
به ترحم آوردن

17. have (a take) pity (on)
ترحم کردن (به)،دلسوزی کردن (برای)

18. a look instinct with pity
نگاهی که ترحم از آن می بارد

19. she was overcome by pity
ترحم او را شدیدا تحت تاثیر قرار داد.

20. he was hardhearted and without pity
او سنگدل و بی رحم بود.

21. their deplorable condition stirred universal pity
وضع اسفناک آنها ترحم همگان را برانگیخت.

22. from the reader he only educes pity
او از خواننده فقط جلب ترحم می کند.

23. It's a pity that the two films clash.
[ترجمه sadrgh] ان فیلم ها مایه تاسف است که باهم بحث کنند
|
[ترجمه گوگل]حیف که این دو فیلم با هم برخورد می کنند
[ترجمه ترگمان]جای تاسف است که این دو فیلم با هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. It's a pity for me to see an old woman hobble away.
[ترجمه گوگل]برای من حیف است که ببینم پیرزنی در حال دور شدن است
[ترجمه ترگمان]حیف است که یک پیرزن لنگ لنگان از آنجا دور می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He had no pity for her.
[ترجمه گوگل]هیچ رحمی برای او نداشت
[ترجمه ترگمان]دلش برای او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The girl stood gazing in/with pity at the old lion in the cage.
[ترجمه گوگل]دختر ایستاده بود و با ترحم به شیر پیر در قفس خیره می شد
[ترجمه ترگمان]دخترک با دلسوزی به شیر پیر در قفس خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Her voice was tender, full of pity.
[ترجمه گوگل]صدایش لطیف بود، پر از ترحم
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و پر از ترحم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The brave and the wise can both pity and excuse,when cowards and fools shew no mercy.
[ترجمه گوگل]شجاع و عاقل هم می توانند ترحم کنند و هم بهانه کنند، وقتی ترسوها و احمق ها رحم نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آدم شجاع و خردمند می تواند هر دو احساس ترحم و بهانه داشته باشد، وقتی که بزدل و احمق نشان می دهند که هیچ رحمی در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I threw the child some money out of pity.
[ترجمه گوگل]از روی ترحم مقداری پول به بچه انداختم
[ترجمه ترگمان]من بچه رو با دلسوزی از خودم دور کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I beg you to have pity on him.
[ترجمه فاطمه] بهت التماس میکنم بهش رحم کنی
|
[ترجمه گوگل]التماس میکنم بهش رحم کن
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم به او رحم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسوس (اسم)
regret, pity, remorse

مروت (اسم)
courage, goodness, kindness, humanism, audacity, generosity, manliness, mercy, humanity, clemency, pity

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

همدردی (اسم)
sympathy, pity, condolence

مرحمت (اسم)
favor, kindness, favour, pity, loving kindness

حس ترحم (اسم)
pity

ترحم (اسم)
pity, commiseration, pathos

ترحم کردن (فعل)
compassionate, pity

متاثر شدن (فعل)
touch, pity

دلسوزی کردن (فعل)
rue, pity, commiserate

انگلیسی به انگلیسی

• mercy, compassion; sympathy, commiseration
have mercy on, feel compassion for, commiserate with, sympathize with
if you feel pity for someone, you feel very sorry for them.
if you pity someone, you feel very sorry for them.
you say that it is a pity that something is the case when you are expressing disappointment or regret.
if you take pity on someone, you feel sorry for them and help them.
see also pitying.

پیشنهاد کاربران

ابراز تآسف و تاثر
pity: ترحم
adj
petty
۱ ) کم اهمیت - کم ارزش - دارای اهمیت یا ارزش ناچیز
۲ ) بی ملاحظه - سر به هوا
مثال:
petty thief
دله دزد - آفتابه دزد - دزد سر به هوا
⭐⭐⭐
noun
pity
۱ ) حیف - افسوس - دریغ
...
[مشاهده متن کامل]

۲ ) رحم - ترحم
۳ ) دلسوزی - مروت
verb
رحم کردن - ترحم نمودن
مثال:
what a pity . . .
حیف ( که ) . . .
چه حیف !!

1 - احساس همدردی. مثلا . I don't want pity, I need your help
2 - نا امید کننده و . . . مثلا that's a pity یعنی مایه تاسفه. ( این معنی فقط در انگلیسی بریتیش رایج است. )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pity
✅️ اسم ( noun ) : pity
✅️ صفت ( adjective ) : pitiful / pitying / pitiable / pitiless / piteous
✅️ قید ( adverb ) : pitifully / pityingly / pitiably / pitilessly / piteously
Tug of pity
ترحم
It's a pity he is not working in london.
Which is a pity
که بسیار تاسف بار است
حسرت
Some thing that makes you feel a little sad or disappointed
دلسوزی/ تاسف
it would be a pity
حیف میشه
حس دلسوزى هم معنی میده
مثلا
Carrie Who has pity in her eyes
کرى کسی که حس دلسوزى در چشمانش موج میزنه
وای بر تو
Its pity:مایع تاسف است
a pity=a shame
what a pity چه بد
what a pity he doesnt accept the job
noun: ترحم i listened to him with pity
verb: دلسوزی کردن i pity his wife دلم برا زنش میسوزه. در محاوره feel sorry for بکار میرود
i feel sorry for his wife
sth that make you feel a little sad or disappointed
ترحم
took pity on به او محبت کرد
شرم آور ، ناراحت کننده، افسوسانه
what a pity:چه حیف
Shame
افسوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس