passenger

/ˈpæsəndʒər//ˈpæsɪndʒə/

معنی: مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی
معانی دیگر: سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who is transported in an automobile, bus, ship, train, or other vehicle.

- The bus holds thirty passengers.
[ترجمه پرستو] 30 مسافر سوار این اتوبوس هستند
|
[ترجمه مهنا] این اتوبوس سی مسافر سوار کرده است
|
[ترجمه امیر] این اتوبوس دارای سی عدد مسافر است
|
[ترجمه 😘] این اتوبوس سی مسافر دارد. 👌
|
[ترجمه Hazel] این اتوبوس سی مسافر حمل میکند. ( دارد )
|
[ترجمه سارا ایزدیار] این اتوبوس حدود سی مسافر دارد
|
[ترجمه پریسا] این اتوبوس ۳۰ مسافر می برد
|
[ترجمه 🤢] این اتوبوس سی نفر مسافر دارد
|
[ترجمه هلیا خلیلی ] این اتوبوس ۳۰ مسافر سوار کرده است
|
[ترجمه Google] این اتوبوس سی مسافر را حمل میکندیا دارای ۳۰ مسافر هست
|
[ترجمه f.m] این اتوبوس 30 عدد مسافر را حمل میکنند.
|
[ترجمه Tasnim] این اتوبوس سی مسافر حمل می کند.
|
[ترجمه Fatemezahra] اتوبوس سی مسافر دارد
|
[ترجمه Sara] این اتوبوس سی مسافر را حمل می کند
|
[ترجمه یه بنده خدا] همین که بقیه نوشتن
|
[ترجمه به تو چه] اتوبوس سی نفر مسافر دارد | اگه دقت کنید اولش this نگفته. واسه همین نمیشه تو ترجمه ی فارسی اولش این اورد.
|
[ترجمه M7w] اتوبوس ۳۰ مسافر دارد ( سوار کرد )
|
[ترجمه گوگل] اتوبوس سی مسافر دارد
[ترجمه ترگمان] این اتوبوس سی مسافر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The driver of the car was badly injured, but the passengers were safe.
[ترجمه مریم] راننده خودرو بد جور آسیب دید ام مسافران درامان بودند
|
[ترجمه ۰۹۰۸] راننده خودرو خیلی بد مجروح شد اما برای مسافران اتفاقی نیفتاد
|
[ترجمه شیدا] راننده ی ماشین بشدت مجروح شد ولی مسافران سالم بودند
|
[ترجمه جواد] راننده ماشین آسیب زیادی دید ولی به مسافران آسیبی نرسید
|
[ترجمه مهنا] راننده ماشین به شدت آسیب دیده بود ولی برای مسافران اتفاقی نیفتاد
|
[ترجمه aihan] راننده خودرو اسیب دیده بود ولی مسافرها سالم بودند
|
[ترجمه Lee shin hye] راننده ماشین به شدت اسیب دیده بود اما مسافر ها در امان بودند
|
[ترجمه Hazel] راننده بدجور مجروح شده بود ولی مسافران در امان بودند
|
[ترجمه ساناز مینایی] راننده خودرو خیلی بد اسیب دیدولی مسافران سالم ماندند
|
[ترجمه 💎heli] راننده ی ماشین به شدت مجروح شده بود ولی به مسافران اسیبی نرسیده بود
|
[ترجمه Google] راننده خیلی مجروح شده ولی مسافران سالم هستند
|
[ترجمه امیرحسین] راننده خودرو آسیبی بدی دید اما مسافراندر امان ماندند
|
[ترجمه گوگل] راننده خودرو به شدت مجروح شد اما سرنشینان سالم بودند
[ترجمه ترگمان] راننده خودرو به شدت مجروح شده بود، اما مسافران در امان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a traveler.

جمله های نمونه

1. passenger ships are stabler than freight ships
کشتی های مسافربر از کشتی های باری کم نوسان تر است.

2. a passenger plane
هواپیمای مسافری

3. a passenger ship
کشتی مسافربر

4. a passenger train
قطار مسافربر

5. the passenger ship had 500 cabins each having four bunk beds
کشتی مسافربری دارای پانصد کابین بود که هر یک چهار تختخواب تاشو داشت.

6. to fit another passenger into a crowded bus
یک مسافر دیگر را در اتوبوس شلوغ چپاندن

7. we have room for only one more passenger
فقط برای یک مسافر دیگر جا داریم.

8. the boy lived in the hulk of a passenger ship
پسر در لاشه ی یک کشتی مسافری زندگی می کرد.

9. they had jammed nine people into a five- passenger car
آنها نه نفر را در اتومبیل پنج نفری چپانده بودند.

10. A sudden terrible shriek froze the passenger to the spot.
[ترجمه گوگل]یک فریاد مهیب ناگهانی مسافر را در محل فرو برد
[ترجمه ترگمان]فریادی هولناک در کنار مسافر سر جایش خشک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They launched a new passenger liner.
[ترجمه گوگل]آنها یک لاین مسافربری جدید راه اندازی کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کشتی مسافری جدید را راه اندازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The armed police rode shotgun on every passenger train during the war.
[ترجمه گوگل]پلیس مسلح در طول جنگ در هر قطار مسافربری با تفنگ ساچمه ای سوار می شد
[ترجمه ترگمان]پلیس مسلح سوار بر هر قطار مسافری در طول جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One passenger is still unaccounted for.
[ترجمه گوگل]یکی از مسافران هنوز ناشناس است
[ترجمه ترگمان]هنوز یکی از مسافران هنوز به حساب نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A passenger train smashed into a truck on a level crossing.
[ترجمه گوگل]یک قطار مسافربری در یک تقاطع همسطح با یک کامیون برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]یک قطار مسافربری که از مرز عبور کرده بود، به داخل کامیون افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Victoria wedged herself into the passenger seat.
[ترجمه گوگل]ویکتوریا خودش را روی صندلی مسافر فرو برد
[ترجمه ترگمان]ویکتوریا خود را روی صندلی کنار راننده جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Only experienced pilots fly large passenger aircraft.
[ترجمه گوگل]فقط خلبانان با تجربه با هواپیماهای مسافربری بزرگ پرواز می کنند
[ترجمه ترگمان]تنها خلبانان باتجربه از هواپیماهای مسافربری بزرگ پرواز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The passenger were shepherd across the tarmac to the airliner.
[ترجمه گوگل]مسافر از طریق آسفالت به هواپیما چوپانی می کرد
[ترجمه ترگمان]مسافر از روی باند پرواز می کرد و به سمت هواپیما حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسافر (اسم)
traveler, fare, lodger, tripper, passenger, pilgrim, roomer, viator, peregrine

رونده (اسم)
passenger, goer

گذرگر (اسم)
passenger

مسافرتی (صفت)
passenger

تخصصی

[عمران و معماری] مسافر

انگلیسی به انگلیسی

• traveler, fare, one who rides
a passenger is a person who is travelling in a vehicle, aircraft, or ship but is not controlling it or working on it.

پیشنهاد کاربران

مسافر
مثال: The train was full of passengers heading to the city.
قطار پر از مسافرانی بود که به سمت شهر می رفتند.
passenger ( n ) ( p�səndʒər ) =a person who is traveling in a car, bus, train, plane, or ship and who is not driving it, e. g. a passenger train ( carrying passengers, not goods )
passenger
passenger: مسافر
مسافر . رونده
مسافر، رونده، مسافرتی، گذر کننده
به معنای [ مسافر ] می باشد.
که گاه در برخی از ورزش های هوایی [ مانند پاراگلایدر ، پاراموتور و یا پاراترایک ] در پرواز های دو نفره ، توسط برخی از دوستان خلبان و یا افراد دیگر به اشتباه [ کمک خلبان ] نام برده می شود.
A person who is traveling
یعنی : کسی که مسافرت می کند
این کلمه در reach 3 آمده است
مرسی که با لایک کردن به من انرژی می دین
مسافرتی، رونده، گذرگر
مسافر
Passengers=مسافر ها
مسافر
a. . . [passenger]is a person who is travelling
کانون زبان ایران
reach3
مسافری
A passenger ship
Someone who travels
مسافر توریست یا کسی که سفر میکنه دیگه
لایک لطفا
رو اسمم بزنید ببینید چی میشه

A passenger is a person who is traveling
√ مسافر√
A passenger is a person who is traveling

A [[ passenger]] is a person who is traveling
مسافر _ توریست
A passenger is a person who is traveling.
کانون زبان ایران __ ترم Reach 3
جمله: The driver of the car was badly injured but the passenger were safe.
مسافر
a passenger is a person who is traveling
A passenger is a person who is traveling.
Passengers
مسافر
A person who ia traveling
کسی که سفر میکند
رونده
مسافر
مسافر کننده
بعضی جا ها پیک هم میشه
در قالب صفت هم میشه مسافرتی
مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی
توریست یامسافر
مسافرتی، مخصوص سفر
A person who is traveling
معنی:یه کسی که سفر میکند.
مسافر و یا مسافرت کننده.
A person who is traveling
مسافر
مسافر
پیک. نامه بر
رهگذر
سوار
[خودرو]
پشت صندلی ، پشتیِ صندلی عقب
رهسپار

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس