glaze

/ˈɡleɪz//ɡleɪz/

معنی: مهره، برق، مینا، لعاب، لعاب شیشه، بینور و بیحالت شدن، لعابی کردن، لعاب دادن، براق کردن، صیقل کردن
معانی دیگر: (چرم و غیره) صیقل دادن یا کردن، جلا دادن، پرداخت، صیقل، براقی، (خوراک) با لایه ای از شیره ی شکر پوشاندن، شکر اندود کردن، (چشم) تار و غبار گرفته شدن، بی حالت و بی نور شدن، با لایه ی فیلم مانندی پوشیده شدن، (پنجره و غیره) شیشه دار کردن، شیشه زدن به، (ظروف سفالی و غیره) لعاب دار کردن، لعاب زدن به، (سطح نقاشی شده را) جلادادن، بارنگ فرانما جلا دادن، با لایه ای از یخ (یا هر چیز براق) پوشاندن، بی نور و بیحالت شدن درگفتگوی ازچشم

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: glazes, glazing, glazed
(1) تعریف: to install glass in (a window).
مشابه: glass, lead

(2) تعریف: to apply a smooth, usu. bonded coating to (pottery) with heat.
مشابه: enamel, lead

(3) تعریف: in cooking, to apply an edible coating to, as of sugar or egg yolk.
مترادف: ice
مشابه: candy, frost

- The baker glazed the doughnuts.
[ترجمه alia] نانوا دونات را شکر اندود کرد
|
[ترجمه گوگل] نانوا دونات ها را لعاب داد
[ترجمه ترگمان] نانوا دونات را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become glazed or glassy.
مشابه: blur, film, ice over

- The road glazed over during the storm.
[ترجمه alia] جاده در طول طوفان از یخ پوشیده شد
|
[ترجمه گوگل] در طول طوفان، جاده لعاب داشت
[ترجمه ترگمان] جاده در طول توفان از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her eyes glazed with fatigue.
[ترجمه سهیلا سهرابی] چشمانش از خستگی بیحال بود
|
[ترجمه گوگل] چشمانش از خستگی برق می زد
[ترجمه ترگمان] چشمانش از فرط خستگی برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to form or turn into a glaze.

- The pigment glazes during firing in the kiln.
[ترجمه گوگل] رنگدانه در هنگام پخت در کوره لعاب می دهد
[ترجمه ترگمان] pigment در هنگام تیراندازی در کوره کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: glazer (n.)
(1) تعریف: a glasslike coating or surface, or the substance or material of which it is made.
مشابه: finish, glare, glazing, gloss, patina, polish

(2) تعریف: a coating on ceramics that is fixed with heat.
مشابه: enamel, finish, glazing

- The potter applied a deep blue glaze to the inside surface of the bowl.
[ترجمه گوگل] سفالگر یک لعاب آبی تیره به سطح داخلی کاسه زد
[ترجمه ترگمان] پاتر رنگ آبی عمیقی به سطح داخل قدح به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a glossy coating on food.
مترادف: frosting, icing

(4) تعریف: a transparent coating used to modify the tones of a painting or painted surface.

جمله های نمونه

1. chintz with a beautiful glaze
پارچه ی چیت که به طور دلپسندی براق است

2. yellow ware with blue glaze
ظروف سفال زرد با لعاب آبی

3. Glaze the pie with beaten egg.
[ترجمه سهیلا سهرابی] روی پای ( یا کیک یا شیرینی ) تخم مرغ همزده مالیدن ( تا بعد از پخت، براق و خوشرنگ بشه )
|
[ترجمه گوگل]روی پای را با تخم مرغ زده شده لعاب دهید
[ترجمه ترگمان]پای مرغ را با تخم مرغ شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sometimes his eyes would glaze over for a second or two.
[ترجمه گوگل]گاهی چشمانش یکی دو ثانیه خیره می شد
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها چشم هایش برای یک یا دو ثانیه برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A lot of people's eyes glaze over if you say you are a feminist.
[ترجمه گوگل]اگر بگویید فمینیست هستید، چشم بسیاری از مردم خیره می شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم چپ چپ چپ چپ نگاه می کنند اگر شما بگویید که شما یک فمینیست هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Brush the glaze over the top and sides of the hot cake.
[ترجمه گوگل]لعاب را روی کیک داغ و روی آن بمالید
[ترجمه ترگمان]از بالا و کناره های کیک داغ به راش نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A cheaper alternative to glass is to double glaze them yourself with plastic sheeting, but this will obviously affect their appearance.
[ترجمه گوگل]یک جایگزین ارزان‌تر برای شیشه این است که خودتان آنها را با ورقه‌های پلاستیکی دو لعاب دهید، اما به وضوح روی ظاهر آنها تأثیر می‌گذارد
[ترجمه ترگمان]یک جایگزین ارزان تر برای شیشه دو برابر کردن آن ها با پوشش های پلاستیکی پلاستیکی است، اما به طور واضح بر ظاهر آن ها تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Spoon the glaze over the kiwi fruit.
[ترجمه گوگل]با قاشق لعاب را روی کیوی بریزید
[ترجمه ترگمان]لعاب را به میوه کیوی متصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Glaze the rolls with egg-white.
[ترجمه گوگل]رول ها را با سفیده تخم مرغ لعاب دهید
[ترجمه ترگمان]rolls با تخم مرغ و تخم مرغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their faces glaze over as if in a trance.
[ترجمه گوگل]چهره‌های آن‌ها گویی در حالت خلسه می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]چهره هایشان مثل برق در حالت خلسه فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do your eyes glaze over when the computer freaks start talking?
[ترجمه گوگل]آیا وقتی کامپیوترهای عجیب شروع به صحبت کردن می کنند، چشمان شما خیره می شود؟
[ترجمه ترگمان]وقتی کامپیوتر شروع به حرف زدن کرد، چشمات برق میزنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Double glaze windows, add lobbies to outside doors.
[ترجمه گوگل]پنجره های دوجداره، لابی را به درهای بیرون اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]شیشه ها را به چپ و راست نگاه کنید، lobbies را به بیرون درها اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Double glaze with bubble polythene to keep the warmth in during the coldest months.
[ترجمه گوگل]دو لعاب با پلی اتیلن حبابدار برای حفظ گرما در سردترین ماهها
[ترجمه ترگمان]در سردترین ماه ها به خود نگاه کنید تا گرما را در سردترین ماه ها حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brush with some of the apricot glaze.
[ترجمه گوگل]مقداری از لعاب زردآلو را برس بزنید
[ترجمه ترگمان]برس با کمی of زردآلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهره (اسم)
die, vertebra, piece, bead, nut, marble, glaze, shell resembling a pearl

برق (اسم)
brilliance, power, sparkle, scintillation, shine, sheen, electricity, lightning, flash, glaze, glint, levin, flashover, pyrogen

مینا (اسم)
glaze, enamel

لعاب (اسم)
glair, mucilage, glaze, enamel, slime

لعاب شیشه (اسم)
glaze

بینور و بیحالت شدن (فعل)
glaze

لعابی کردن (فعل)
glaze

لعاب دادن (فعل)
glaze, enamel

براق کردن (فعل)
shine, buff, polish, glaze

صیقل کردن (فعل)
polish, burnish, glaze, levigate

تخصصی

[عمران و معماری] پوسته یخ
[نساجی] جلا
[آب و خاک] هسر

انگلیسی به انگلیسی

• smooth glossy coating; ceramic coating; cake frosting, icing
fill or fit with glass, cover with glass; coat with a ceramic glaze; coat with ice; cover with a thin wash of color (surface of a painting); polish, make smooth and glossy; coat with sugar
a glaze is a thin layer of a hard shiny substance on a piece of pottery.
when you glaze food such as pastry, you spread a layer of beaten egg, milk, or other liquid onto it before you cook it in order to give it an attractive shiny surface.
see also glazed.
if someone's eyes glaze over, they become dull and lose all expression, usually because of boredom.

پیشنهاد کاربران

His eyes were glazed
چشمانش بی حال و خسته بود
glaze: لعاب
برّاق کردن ( در آشپزی )
: Glaze with balsamic vinegar
نوعی سس براق که از غلیظ کردن سرکه بالزامیک تولید میشود
glaze ( سرامیک )
واژه مصوب: لعاب 3
تعریف: 1. پوشش نازک شیشه ای که ازطریق پخت بر روی محصولات سرامیکی تشکیل می شود 2. مخلوط پودر شیشۀ خشک یا دوغاب آماده شده برای لعاب کاری
درخشیدن. درخشش . روشن کردن
جلای کاغذی

بپرس