wave

/ˈweɪv//weɪv/

معنی: موج، خیزاب، خیز، فر موی سر، دست تکان دادن، موجی بودن، موج زدن، تشکیل موج دادن
معانی دیگر: خیزه، آبخیز، فر، جعد، تاب گیسو، چین و شکن، پیچ و تاب، حرکت، تکان، جنب، جنباندن، نوسان، اهتزاز، نوسان کردن، تکان خوردن، به اهتزاز درآمدن، پس و پیش رفتن، به نوسان درآمدن، تموج داشتن، خیزه داشتن، (با: at) دست تکان دادن، تکان دادن، پس و پیش بردن، به اهتزاز در آوردن، به نوسان در آوردن، فرفری بودن، چین و شکن داشتن، مجعد بودن، پیچ و تاب داشتن، فر زدن، مجعد کردن، (با تکان دادن دست یا پرچم و غیره) علامت دادن، اشاره کردن، هدایت کردن، (جمع - با: the) دریا، (نیروی دریایی امریکا) عضو وایوز (رجوع شود به: waves)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a member of the WAVES.

جمله های نمونه

1. wave after wave of enemy assault troops
موج های متوالی تکاوران دشمن

2. wave (something) about
(چیزی را) به اطراف تکان دادن،به نوسان درآوردن

3. wave somebody along (or on, aside, away etc. )
با حرکت دست کسی را فراتر راندن (به جلو یا کنار یا دورتر راندن یا راهنمایی کردن)

4. a wave of anger
موجی از خشم

5. a wave surges
موج فراریز می کند.

6. partial wave
پاره موج

7. plane wave
موج صفحه ای

8. the wave hunched up and threw itself on the shore
موج برآمده شد و خود را بر ساحل افکند.

9. to wave farewell
با علامت دست خداحافظی کردن

10. a big wave of strikes
موج بزرگی از اعتصابات

11. a big wave turned the boat on its side
خیزاب بزرگی قایق را چپه کرد.

12. a heat wave
موج هوای گرم

13. a permanent wave
فر شش ماهه،فر دائم

14. a quartering wave
موج پیش پاشنه خور

15. a tall wave swamped the boat
یک موج بلند قایق را غرق کرد.

16. a new crime wave
موج جدیدی از جنایت

17. a rampant crime wave
موج گسترده ای از جنایت

18. we raked each wave of advancing troops with bullets
ما یک یک موج های سربازان مهاجم را به گلوله بستیم.

19. the crest of a wave
نوک موج،سرخیزاب

20. the ridge of a wave
کوهان موج

21. the summit of a wave
تارک موج

22. he welcomed us with a wave of his hand
با تکان دست به ما خوشامد گفت.

23. A huge wave capsized the yacht.
[ترجمه گوگل]موج عظیمی قایق بادبانی را واژگون کرد
[ترجمه ترگمان]یک موج عظیم قایق بادبانی را واژگون کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He raised his hand to wave.
[ترجمه گوگل]دستش را برای تکان دادن بالا آورد
[ترجمه ترگمان]دستش را بالا برد تا تکان بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The wave swept over the deck.
[ترجمه گوگل]موج روی عرشه را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]موج بر عرشه فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The pool has a wave machine .
[ترجمه گوگل]استخر دارای دستگاه موج می باشد
[ترجمه ترگمان]استخر ماشین موج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The wave heaved the boat on land.
[ترجمه گوگل]موج قایق را روی خشکی فرو برد
[ترجمه ترگمان]موج قایق را به خشکی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The government is facing a new wave of opposition in the form of a student strike.
[ترجمه گوگل]دولت با موج جدیدی از مخالفت ها در قالب اعتصاب دانشجویی مواجه است
[ترجمه ترگمان]دولت با موج جدیدی از مخالفت در شکل اعتصاب دانشجویی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He greeted Charles with a languid wave of his hand.
[ترجمه گوگل]او با تکان دستش به چارلز سلام کرد
[ترجمه ترگمان]با دستی لرزان به شارل سلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. They announced that a cold wave would come soon.
[ترجمه گوگل]اعلام کردند که به زودی موج سرما خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]اعلام کردند که بزودی امواج سردی خواهند آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موج (اسم)
backwash, wave, orgy, surge, corrugation, billow, cockle

خیزاب (اسم)
wave, billow

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

فر موی سر (اسم)
wave

دست تکان دادن (فعل)
wave

موجی بودن (فعل)
wave

موج زدن (فعل)
wave, surge, billow, fluctuate, storm

تشکیل موج دادن (فعل)
wave, surge

تخصصی

[عمران و معماری] موج
[برق و الکترونیک] موج اختشاش منتشر شونده ای که شدت آن در هر نقطه از محیط تابعی از زمان و شدت آن در یک نقطه معین تابعی از موقعیت آن است. موج می تواند الکتریکی، الکترومغناطیسی، آکوستیکی یا مکانیکی باشد. - موج
[مهندسی گاز] موج
[زمین شناسی] موج - (لرزه شناسی): یک موج لرزه ای. - (آب): یک حرکت نوسانی آب که توسط صعود و نزول متناوب یک سطح درون یا بر روی آب آشکار می شود.
[نساجی] موج
[ریاضیات] موج
[آب و خاک] موج

انگلیسی به انگلیسی

• swell, ridge; breaker, sea wave; flutter; gesticulation; slight curl (in hair); sudden intense rush of feeling; movement in a large group
flutter; make an up and down gesture with the hand; move in waves; have a wavy appearance; curl; be curled (hair)
if you wave or wave your hand, you move your hand from side to side in the air, usually in order to say hello or goodbye or in order to get someone's attention. verb here but can also be used as a count noun. e.g. jack gave his usual cheery wave.
if you wave someone away or wave them on, you make a movement with your hand to tell them where to go.
if you wave something, you hold it up and move it rapidly from side to side.
a wave is a raised mass of water on the sea or a lake, caused by the wind or the tide.
if someone's hair has waves, it curves slightly instead of being straight.
wave is used to refer to the way in which things such as sound, light, and radio signals travel, or the way in which the force of an explosion or earthquake spreads.
wave is used in the expressions `long wave', `medium wave', and `short wave' to refer to a range of radio waves used for broadcasting.
a wave of sympathy, alarm, or panic is a steady increase in that feeling which spreads through a person or group of people.
you also use wave to refer to a sudden increase in a particular activity or type of behaviour.
if you say that someone is on the crest of a wave, you mean that they have reached a very successful part of their career.
see also new wave, tidal wave.
if you wave aside an idea or comment, you decide that it is not important enough to be used or considered.
if you wave down a vehicle, you wave your hand as a signal to the driver to stop the vehicle.

پیشنهاد کاربران

wave: موج
wave 4 ( n ) =if a person's hair has a wave or waves, it's not straight, but curls slightly, e. g. wavy hair.
wave
wave 3 ( n ) =the form that some types of energy such as heat, sound, light, etc. take as they move, e. g. radio waves. sound waves.
wave
wave 2 ( n ) =a movement of your arm and hand from side to side, e. g. With a wave and a shout he ran down the road to meet us.
wave
wave 1 ( n ) ( weɪv ) =a raised line of water that moves across the surface of the ocean, etc. , e. g. Huge waves were breaking on the shore.
wave
دست تکون دادن البته معانی دیگه ای هم میتونه داشته باشه
لرزیدن
معیار ، موج
پیچ و تاب خوردن
waving hand as a goodbye
wavy hair :a hair isn't straight
دست تکان دادن به عنوان سلام
دست تکان دادن
⁦✔️⁩دست تکان دادن
He would always turn and 🔰wave🔰 at the end of the street
طبق رفتار و عادت معمول ش انتهای خیابون که میرسه برمیگرده و دست تکون میده واسمون
wave ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: موج
تعریف: آشفتگی در سطح دریا یا هر تودۀ آب به شکل خیزاب یا پشته
دست برآوردن
یک کلمه دیگر هست waive
تلفظ یکسان دارد ولی به معنی چشم پوشی کردن و نادیده گرفتن هست
یکی از معانیش ( دست تکان دادن ) است
he waved goodbye to his parents before going back to college
او قبل از برگشتن به دانشکده با دست تکان
دادن با پدر و مادرش خداحافظی کرد
to move your hand to say hello or goodbye
دست تکان دادن برای سلام کردن یا خداحافظی کردن
خمیازه کشیدن هم معنی میده
Frequency, in physics, the number of waves that pass a fixed point in unit time
موج، هر نوع موج قابل مشاهده یا غیر قابل مشاهده
shake
such as: . . . and Ivan Antonovich WAVED his hand مربوط به کتاب Soviet Russian:p:25
waving a gun اسلحه کشیدن
دست تکان دادن
دست تکان دادن برای کسی
خداحافظی کردن ( تکان دادن دست )
"طیف" هم میتواند معنی دهد. مثال:
a wave of new, safe and effective products
طیفی از محصولات جدید، سالم و مفید
موی فر
جریان - افزایش ناگهانی - معیار
همون بای بای کردن و دست تکون دادن خودمونه😉
موج آب
موج مو

when sea go up and down
بالا و پایین امدن اب ( موج )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس