urgent

/ˈɜːrdʒənt//ˈɜːdʒənt/

معنی: ضروری، مبرم، فشاراور، فوری، مصرانه، اصرار کننده
معانی دیگر: پا فشار، اهل اصرار و ابرام، مصر، سمج، (نیاز و غیره) مبرم، تندا، اضطراری، ناگهانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: urgently (adv.)
(1) تعریف: requiring immediate action or attention; pressing.
مترادف: exigent, instant, pressing
متضاد: nonurgent
مشابه: acute, crash, critical, crying, grave, imperative, necessitous, overriding, serious

- There was an urgent need for medical supplies.
[ترجمه MhdSam] نیاز مبرمی به تجهیزات پزشکی وجود داشت.
|
[ترجمه گوگل] نیاز فوری به تجهیزات پزشکی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] نیاز فوری به تجهیزات پزشکی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wouldn't have bothered you if the situation had not been urgent.
[ترجمه سلطان محمدی] اگر ضروری نبود مزاحم نمیشدم
|
[ترجمه گوگل] اگر شرایط اضطراری نبود، مزاحم شما نمی شدم
[ترجمه ترگمان] اگر موقعیت اضطراری پیش نیامده بود، من مزاحم تو نمی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: earnestly or stubbornly insistent in requesting.
مترادف: insistent
مشابه: earnest, emphatic, fervent, immediate, importunate, vociferous

- Their urgent pleas fell on deaf ears.
[ترجمه ل] درخواست های ضروری اشان گوش شنوایی پیدا نکرد.
|
[ترجمه گوگل] التماس های فوری آنها بر سر زبان ها افتاد
[ترجمه ترگمان] تقاضاهای فوری آن ها در گوش ناشنوا فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: expressing a need for immediate action.
مشابه: grave, serious

- He was in trouble and sent an urgent telegram to his family.
[ترجمه گوگل] دچار مشکل شد و تلگراف فوری برای خانواده اش فرستاد
[ترجمه ترگمان] او در دردسر افتاده بود و یک تلگراف فوری برای خانواده اش فرستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. urgent appeals for help
درخواست های اضطراری برای کمک

2. an urgent lover
عاشق سمج

3. an urgent message
پیام فوری

4. the urgent need for medicine
نیاز مبرم به دارو

5. their urgent message was delivered by a mounted courier
پیام فوری آنها توسط پیک اسب سوار تحویل داده شد.

6. he was urgent in his demands
نسبت به خواسته های خود پافشاری می کرد.

7. he dispatched an urgent letter to his superiors
او نامه ای فوری برای روسای خود فرستاد.

8. there is an urgent need for a new hospital
احتیاج مبرمی به یک بیمارستان جدید وجود دارد.

9. they have an urgent need for all disposable air combat units
آنها به همه ی یگان های رزمی هوایی موجود نیاز فوری دارند.

10. He was in urgent need of medical attention.
[ترجمه یه دیوونه] او به مراقبه پزشکی احتیاج داشت
|
[ترجمه گوگل]او نیاز فوری به مراقبت های پزشکی داشت
[ترجمه ترگمان]او به مراقبت پزشکی نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is urgent that the law be changed.
[ترجمه علی] لازم است که قانون تغیر کند
|
[ترجمه گوگل]ضروری است که قانون تغییر کند
[ترجمه ترگمان]ضروری است که قانون تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was in urgent need of money.
[ترجمه گوگل]او نیاز فوری به پول داشت
[ترجمه ترگمان]او به پول احتیاج داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They've called an urgent meeting for this evening.
[ترجمه من] انها امروز بعد از ظهر جلسه اضطراری داشتن باهام
|
[ترجمه گوگل]آنها برای امروز یک جلسه فوری تشکیل داده اند
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر جلسه اضطراری برقرار کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can you come to the phone?it sounds urgent.
[ترجمه گوگل]می توانید به تلفن بیایید؟ به نظر فوری می رسد
[ترجمه ترگمان]میشه به تلفن بیای؟ به نظر اضطراری میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The building needs urgent remedial work to make it safe.
[ترجمه گوگل]ساختمان برای ایمن سازی نیاز به کارهای اصلاحی فوری دارد
[ترجمه ترگمان]این ساختمان نیازمند کار remedial فوری برای ایمن کردن آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm afraid I've got urgent business now.
[ترجمه گوگل]میترسم الان یه کار فوری داشته باشم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه الان کار فوری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They have made an urgent request for international aid.
[ترجمه گوگل]آنها درخواست فوری کمک بین المللی کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواست فوری از کمک های بین المللی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The law is in urgent need of reform.
[ترجمه گوگل]قانون نیاز فوری به اصلاح دارد
[ترجمه ترگمان]این قانون به اصلاحات نیاز مبرم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is most urgent that we operate.
[ترجمه گوگل]بسیار ضروری است که ما عملیات کنیم
[ترجمه ترگمان]این most است که ما عمل می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضروری (صفت)
essential, exigent, indispensable, required, bounden, necessary, needed, urgent, needful, immediate, requisite

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

فشاراور (صفت)
exigent, pressing, urgent

فوری (صفت)
sudden, fast, quick, instant, urgent, prompt, immediate, instantaneous

مصرانه (صفت)
insistent, urgent

اصرار کننده (صفت)
urgent

تخصصی

[حسابداری] لازم ؛ مصر ؛ فوری
[برق و الکترونیک] فوری، ضروری

انگلیسی به انگلیسی

• pressing, compelling; immediate, prompt
something that is urgent needs to be dealt with as soon as possible.
if you speak in an urgent way, you show that you are anxious for people to notice something or do something.

پیشنهاد کاربران

فوری
مثال: This matter requires urgent attention.
این موضوع به فوریت نیاز دارد
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
اضطرار
مهم، ضروری، مبرم
urgent ( adj ) ( ərdʒənt ) =that needs to be dealt with or happen immediately, e. g. a problem that requires urgent attention. urgently, urgency e. g. There was a note of urgency in his voice.
urgent
urgent: اضطراری، فوری
Pressing =needing to be discussed or dealt with very soon SYN urgent
Necessary.
به سرعت ( مثلاً : به سرعت یک موضوعی را توضیح دادن )
به شدت
اورژانسی
خیلی فوری
اضطراری
ضروری
فوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس