صفت ( adjective )
مشتقات: urgently (adv.)
مشتقات: urgently (adv.)
• (1) تعریف: requiring immediate action or attention; pressing.
• مترادف: exigent, instant, pressing
• متضاد: nonurgent
• مشابه: acute, crash, critical, crying, grave, imperative, necessitous, overriding, serious
• مترادف: exigent, instant, pressing
• متضاد: nonurgent
• مشابه: acute, crash, critical, crying, grave, imperative, necessitous, overriding, serious
- There was an urgent need for medical supplies.
[ترجمه MhdSam] نیاز مبرمی به تجهیزات پزشکی وجود داشت.|
[ترجمه گوگل] نیاز فوری به تجهیزات پزشکی وجود داشت[ترجمه ترگمان] نیاز فوری به تجهیزات پزشکی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wouldn't have bothered you if the situation had not been urgent.
[ترجمه سلطان محمدی] اگر ضروری نبود مزاحم نمیشدم|
[ترجمه گوگل] اگر شرایط اضطراری نبود، مزاحم شما نمی شدم[ترجمه ترگمان] اگر موقعیت اضطراری پیش نیامده بود، من مزاحم تو نمی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: earnestly or stubbornly insistent in requesting.
• مترادف: insistent
• مشابه: earnest, emphatic, fervent, immediate, importunate, vociferous
• مترادف: insistent
• مشابه: earnest, emphatic, fervent, immediate, importunate, vociferous
- Their urgent pleas fell on deaf ears.
[ترجمه ل] درخواست های ضروری اشان گوش شنوایی پیدا نکرد.|
[ترجمه گوگل] التماس های فوری آنها بر سر زبان ها افتاد[ترجمه ترگمان] تقاضاهای فوری آن ها در گوش ناشنوا فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: expressing a need for immediate action.
• مشابه: grave, serious
• مشابه: grave, serious
- He was in trouble and sent an urgent telegram to his family.
[ترجمه گوگل] دچار مشکل شد و تلگراف فوری برای خانواده اش فرستاد
[ترجمه ترگمان] او در دردسر افتاده بود و یک تلگراف فوری برای خانواده اش فرستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در دردسر افتاده بود و یک تلگراف فوری برای خانواده اش فرستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید