participant

/parˈtɪsəpənt//pɑːˈtɪsɪpənt/

معنی: شریک، سهیم، همراه، شرکت کننده، انباز
معانی دیگر: همباشگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who participates or takes part.
مترادف: party
متضاد: spectator
مشابه: actor, associate, communicant, contributor, helper, member, partner, player
صفت ( adjective )
• : تعریف: participating.
مترادف: participating
مشابه: associate, associated, contributing, engaged, involved

جمله های نمونه

1. She was an unwilling participant in his downfall.
[ترجمه گوگل]او یک شرکت کننده ناخواسته در سقوط او بود
[ترجمه ترگمان]او یک عضو بی میل در downfall بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The engineer was an eager participant in technical co - operation.
[ترجمه گوگل]مهندس یک شرکت کننده مشتاق در همکاری فنی بود
[ترجمه ترگمان]مهندس یکی از شرکت کنندگان مشتاق در هم کاری فنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A youthful teacher, he finds himself an unwilling participant in school politics.
[ترجمه گوگل]او که معلم جوانی است، خود را یک شرکت کننده بی اراده در سیاست مدرسه می بیند
[ترجمه ترگمان]او که یک معلم جوان است، خود را یک شرکت کننده در سیاست تحصیلی می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is an active participant in this activity.
[ترجمه گوگل]او یک شرکت کننده فعال در این فعالیت است
[ترجمه ترگمان]او یکی از شرکت کنندگان فعال در این فعالیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has been an active participant in the discussion.
[ترجمه گوگل]او در بحث مشارکت فعال داشته است
[ترجمه ترگمان]او یکی از شرکت کنندگان فعال در این بحث بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Each participant was to pay his own expenses.
[ترجمه گوگل]هر شرکت کننده باید هزینه های خود را بپردازد
[ترجمه ترگمان]هر شرکت کننده باید هزینه خودش را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But another participant argued that it didn't really matter whether it was additional money or not.
[ترجمه گوگل]اما یکی دیگر از شرکت کنندگان استدلال کرد که واقعاً مهم نیست که پول اضافی باشد یا نه
[ترجمه ترگمان]اما یکی دیگر از شرکت کنندگان مدعی شد که واقعا مهم نیست که آیا این پول اضافی است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even the most fully developed participant cultures will contain surviving strata of subjects and parochials.
[ترجمه گوگل]حتی توسعه‌یافته‌ترین فرهنگ‌های مشارکت‌کننده نیز شامل اقشار باقی‌مانده از سوژه‌ها و افراد محلی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حتی پیشرفته ترین فرهنگ شرکت کننده شامل لایه های باقی مانده از سوژه ها و parochials خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Which format a participant should choose will depend upon his or her career stage, work situation and individual learning style.
[ترجمه گوگل]اینکه یک شرکت‌کننده باید کدام قالب را انتخاب کند به مرحله شغلی، موقعیت کاری و سبک یادگیری فردی او بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]که یکی از شرکت کنندگان باید انتخاب کند بستگی به مرحله کاری، موقعیت کاری و سبک یادگیری فردی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Particularly during successful long-term participant observation, the borderline between overt and covert recording can become blurred and quite difficult problems emerge.
[ترجمه گوگل]به خصوص در طول مشاهده موفق شرکت کننده در درازمدت، مرز بین ضبط آشکار و پنهان می تواند مبهم شود و مشکلات بسیار دشواری پدیدار شود
[ترجمه ترگمان]به خصوص در طی یک مشاهده مشارکتی بلند مدت، مرز بین ثبت پنهان و مخفی می تواند مبهم و مشکلات بسیار دشواری ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. More important, in the civic culture participant political orientations combine with and do not replace subject and parochial political orientations.
[ترجمه گوگل]مهمتر از آن، در فرهنگ مدنی، جهت گیری های سیاسی مشارکت کننده با جهت گیری های سیاسی موضوعی و محلی ترکیب می شود و جایگزین آن نمی شود
[ترجمه ترگمان]مهم تر از آن، در فرهنگ مدنی شرکت کننده در جهت گیری های سیاسی با هم ترکیب می شوند و جهت گیری های سیاسی محدود و محدود را جایگزین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is up to each participant to feel his way towards the consensus outcome.
[ترجمه گوگل]این به هر یک از شرکت کنندگان بستگی دارد که مسیر خود را به سمت نتیجه اجماع احساس کند
[ترجمه ترگمان]این به هر شرکت کننده بستگی دارد تا راه خود را به سمت نتیجه اجماع احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Another participant pointed out that the Northern Ireland budget over the last five years had only increased in line with inflation.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از شرکت کنندگان خاطرنشان کرد که بودجه ایرلند شمالی طی پنج سال گذشته تنها مطابق با تورم افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از شرکت کنندگان اشاره کرد که بودجه ایرلند شمالی در پنج سال گذشته تنها با تورم افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In a few moments the other participant in the sequence they were shooting would come, the estate agent from Sudbury.
[ترجمه گوگل]بعد از چند لحظه، یکی دیگر از شرکت کنندگان در سکانسی که آنها فیلمبرداری می کردند، می آمد، نماینده املاک از سادبری
[ترجمه ترگمان]در عرض چند لحظه شرکت کننده دیگر در توالی که تیراندازی می کردند، مامور املاک from شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The participant observer in such a naturalistic framework really only observes.
[ترجمه گوگل]ناظر شرکت کننده در چنین چارچوب طبیعت گرایانه واقعاً فقط مشاهده می کند
[ترجمه ترگمان]مشاهده گر شرکت کننده در چنین چارچوب naturalistic واقعا تنها رعایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شریک (اسم)
accessory, partner, associate, participant, sharer, joint, consort, copartner, comrade, pal, colleague, coparcener, half, yokefellow

سهیم (اسم)
partner, participant, sharer, allottee, shareholder

همراه (اسم)
participant, escort, attendant, comrade, concomitant, compeer

شرکت کننده (اسم)
participant, contributor

انباز (اسم)
partner, participant, coparcener

تخصصی

[فوتبال] شریک

انگلیسی به انگلیسی

• one who takes part, participator, partaker
a participant in an activity is someone who takes part in it.

پیشنهاد کاربران

شرکت کننده
مثال: He was a participant in the debate.
او یکی از شرکت کنندگان در بحث بود.
participant: شرکت کننده
مشترک
کسی که عضو چیزی میشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : participate
✅️ اسم ( noun ) : participation / participant
✅️ صفت ( adjective ) : participatory / participative
✅️ قید ( adverb ) : _
داوطلب
همراهی کننده
مشارکت - شرکت کننده از منظر حقوق باتوجه به ایینکه کلمات در رشته ها معنای متفاوتی دارند لطفا بنویسید از چه رشته سپاسگزارم
( در آزمایشها و آمارگیری و تحقیقات ) سوژه
participant ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: شرکت کننده
تعریف: فردی که آگاهانه و به ارادۀ خود در یک آزمایش یا آزمون یا تحقیق شرکت می کند
( صفت ) مشارکتی
ذی نفع
contributor
مشارکت کننده
دست اندر کار
شرکت کننده
Study participants developed no major side effects
شریک
مشارکت و شرکت داشتن در امری
در علوم انسانی آزمودنی
عضو
فردی که در یک فعالیت خاص شرکت می کند یا درگیر می شود
شرکت کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس