get into trouble

جمله های نمونه

1. If you get into trouble, don't hesitate to ask for help.
[ترجمه گوگل]اگر به دردسر افتادید، از درخواست کمک دریغ نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر تو دردسر افتادی، تردید نکن که تقاضای کمک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I hope you won't get into trouble because of what I said to your dad.
[ترجمه گوگل]امیدوارم به خاطر حرفی که به بابات زدم دچار مشکل نشی
[ترجمه ترگمان]امیدوارم به خاطر چیزی که به پدرت گفتم به دردسر نیفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even an experienced climber can get into trouble.
[ترجمه گوگل]حتی یک کوهنورد باتجربه نیز ممکن است دچار مشکل شود
[ترجمه ترگمان]حتی یک کوهنورد باتجربه هم می تواند دچار مشکل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Perhaps I shouldn't say that-I might get into trouble.
[ترجمه گوگل]شاید نباید این را بگویم - ممکن است به مشکل برسم
[ترجمه ترگمان]شاید نباید این را بگویم - ممکن است دچار دردسر بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You get into trouble and I have to stump up the money for you.
[ترجمه گوگل]تو به دردسر می افتی و من باید برایت پول جمع کنم
[ترجمه ترگمان]تو دردسر افتادی و من مجبور شدم پول رو گیر بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Adolescents are most likely to get into trouble when they're at a loose end.
[ترجمه گوگل]نوجوانان به احتمال زیاد زمانی دچار مشکل می شوند که در وضعیت نامناسبی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد وقتی در یک قسمت آزاد هستند دچار مشکل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You mustn't tell or we'll get into trouble.
[ترجمه گوگل]شما نباید بگویید وگرنه ما به مشکل بر می خوریم
[ترجمه ترگمان]تو نباید به ما بگی وگرنه تو دردسر می افتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Businesspeople who use the per diem rule get into trouble because they overpay per diem rates.
[ترجمه گوگل]تاجرانی که از قانون روزانه استفاده می کنند، به دلیل پرداخت بیش از حد نرخ های روزانه، دچار مشکل می شوند
[ترجمه ترگمان]کسانی که به ازای هر چهار دست روزانه از the استفاده می کنند به دردسر می افتند چون به ازای هر diem
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Walkers and climbers who get into trouble are often found later to have strayed off their intended course.
[ترجمه گوگل]واکرها و کوهنوردانی که دچار مشکل می شوند اغلب بعداً مشخص می شود که مسیر مورد نظر خود را منحرف کرده اند
[ترجمه ترگمان]راهپیمایان و climbers که به دردسر می افتند، اغلب بعدا پیدا می شوند که از مسیر مورد نظر خود منحرف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is not just gang members who get into trouble - it's middle-class and upper-class kids as well.
[ترجمه گوگل]این فقط اعضای باند نیستند که به دردسر می افتند - بلکه بچه های طبقه متوسط ​​و طبقه بالا نیز هستند
[ترجمه ترگمان]این فقط اعضای باند نیستند که دچار دردسر می شوند - هم بچه های طبقه متوسط و هم بچه های طبقه بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Active, occupied children are less likely to get into trouble.
[ترجمه گوگل]کودکان فعال و پرمشغله کمتر دچار مشکل می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان فعال و پر جنب و جوش به احتمال کمتری دچار مشکل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And he wasn't the kind of bloke to get into trouble with some people that might matter.
[ترجمه گوگل]و او از آن نوع آدم‌هایی نبود که با برخی از افراد که ممکن است مهم باشد، دچار مشکل شود
[ترجمه ترگمان]و او از اون آدم هایی نبود که با بعضی از کسایی که ممکنه مشکل داشته باشن درگیر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't copy my work or we'll both get into trouble.
[ترجمه گوگل]کارهای من را کپی نکنید وگرنه هر دو به مشکل می خوریم
[ترجمه ترگمان]کارم را کپی نکن وگرنه هر دو به دردسر می افتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They loose all sense of direction and get into trouble.
[ترجمه گوگل]آنها تمام حس جهت را از دست می دهند و دچار مشکل می شوند
[ترجمه ترگمان]همه با عقل جور در می آیند و به دردسر می افتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I didn't want to get into trouble.
[ترجمه گوگل]نمی خواستم به مشکل برسم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم دردسر درست کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• get into danger; get into difficulties

پیشنهاد کاربران

get into trouble: به دردسر افتادن
land somebody in trouble/hospital/court etc
to cause someone to have serious problems or be in a difficult situation
به مشکل خوردن، دچار مشکل شدن
مرتکب جرم شدن
دچار مشکل شدن
get into disaster
توی دردسر افتادن
توی دردسر افتادن

بپرس