stranger

/ˈstreɪndʒər//ˈstreɪndʒə/

معنی: بیگانه، غریب، اجنبی
معانی دیگر: غریبه، خارجی، برون مرزی، در غربت، ناآشنا، نامانوس، نامحرم، بیگانه کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person with whom one is unacquainted.
متضاد: intimate

- He won't talk to strangers.
[ترجمه neda] او نمیخواهد با غریبه ها صحبت کند
|
[ترجمه احسان] غریبه با غریبه آشنا با آشنا
|
[ترجمه RaHa] او با غریبه ها حرف نخواهد زد.
|
[ترجمه گنج جو] اون تمایلی به صحبت با یک غریبه نداره
|
[ترجمه F] او با غریبه ها صحبت نمی کند
|
[ترجمه گوگل] او با غریبه ها صحبت نمی کند
[ترجمه ترگمان] با غریبه ها حرف نمیزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone who is unacquainted with or unused to something (usu. fol. by to).

- He's a stranger to the business world.
[ترجمه Ayda] او نسبت به دنیای کسب و کار غریبه است. ( یعنی با دنیای کسب و کار آشناییت ندارد )
|
[ترجمه F] او با دنیای تجارت بی گانه است .
|
[ترجمه گوگل] او با دنیای تجارت غریبه است
[ترجمه ترگمان] او غریبه است و به دنیای تجارت می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a newcomer to a region or locality.
مترادف: newcomer
متضاد: local
مشابه: alien, outsider

(4) تعریف: a foreigner or alien.
مترادف: foreigner, outlander
مشابه: alien, outsider

جمله های نمونه

1. a stranger to hatred
ناآشنا به تنفر

2. the stranger gave us an icy look
آن غریبه نگاه سردی به ما کرد.

3. the stranger was amenable to the accusation
آن تهمت به مرد غریبه می خورد.

4. a perfect stranger
یک غریبه ی به تمام معنی،یک فرد کاملا بیگانه

5. he was an entire stranger to her
نسبت به آن زن صددرصد بیگانه بود.

6. he betrothed his daughter to the stranger
او دختر خود را به نامزدی مرد غریبه درآورد.

7. she hated the thought of being pawed by a stranger
از اینکه غریبه ای به او دست بزند چندشش می شد.

8. He saw a stranger standing at the doorstep.
[ترجمه گنج جو] به غریبه ای که در راه پله ایستاده بود نگاه کرد.
|
[ترجمه just mehrana] او یک مرد غریبه را که در راه پله ایستاده بود دید
|
[ترجمه گوگل]مرد غریبه ای را دید که دم در ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]یک غریبه را دید که کنار در ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sorry, I'm a stranger here, too.
[ترجمه گوگل]ببخشید من هم اینجا غریبم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، من هم اینجا یه غریبه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dog bit at the stranger in the leg.
[ترجمه گوگل]سگ پای مرد غریبه را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]سگ در پای بیگانه گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A stranger shuffled to me and asked me the time.
[ترجمه گوگل]غریبه ای به سمت من رفت و از من ساعت را پرسید
[ترجمه ترگمان]غریبه به طرف من آمد و از من زمان خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was a complete stranger to me.
[ترجمه گوگل]او برای من کاملا غریبه بود
[ترجمه ترگمان]او نسبت به من کاملا غریبه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She remained a stranger to me.
[ترجمه گوگل]او برای من غریبه ماند
[ترجمه ترگمان]او برای من غریبه باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Truth is stranger than fiction.
[ترجمه گوگل]حقیقت عجیب تر از خیال است
[ترجمه ترگمان]حقیقت عجیب تر از افسانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hope befriended every stranger he met.
[ترجمه گوگل]امید با هر غریبه ای که می دید دوست می شد
[ترجمه ترگمان]امید با هر غریبه ای که باه اش ملاقات کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. To her annoyance the stranger did not go away.
[ترجمه گوگل]با ناراحتی او غریبه از بین نرفت
[ترجمه ترگمان]غریبه از او دور نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Telling a complete stranger about your life is difficult.
[ترجمه گوگل]گفتن زندگی خود به یک غریبه کاملاً دشوار است
[ترجمه ترگمان]گفتن یک غریبه کامل در مورد زندگی تان مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's amazing that a stranger suddenly become your world.
[ترجمه پارسا] خیلی جالب و شگفت انگیز است که یک بیگانه به دنیای شما بیاید
|
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز است که یک غریبه ناگهان دنیای شما می شود
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیزه که یک غریبه ناگهان دنیای تو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیگانه (اسم)
foreigner, gringo, stranger, outsider, publican

غریب (اسم)
traveler, foreigner, wanderer, stranger, homeless person, poor person

اجنبی (اسم)
foreigner, stranger

انگلیسی به انگلیسی

• foreigner, one who is not known or familiar
a stranger is someone you have not met before.
someone who is a stranger in a place has not been there before.
someone who is a stranger to a situation has not experienced it before.
see also strange.

پیشنهاد کاربران

غریبه، ناشناخته
مثال: Don't talk to strangers.
با غریبه ها حرف نزن.
𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی
Definition : A person from a foreign country
𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه
Definition : One who is not part of a community or organization.
𝗼𝘂𝘁𝗹𝗮𝗻𝗱𝗲𝗿 = بیگانه ، خارجی
...
[مشاهده متن کامل]

Definition : a person who belongs to another region, culture, or group
𝘀𝘁𝗿𝗮𝗻𝗴𝗲𝗿 = غریبه
Definition : A person whom one does not know; a person who is neither a friend nor an acquaintance.
𝗮𝗹𝗶𝗲𝗻 = فضایی
Definition : coming from another world
𝗻𝗼𝗻𝗻𝗮𝘁𝗶𝘃𝗲 = غیر بومی ، غیر محلی
Definition : Someone who is not a native
𝗻𝗼𝗻𝗿𝗲𝘀𝗶𝗱𝗲𝗻𝘁 = غیر مقیم
Definition : not considered to be legally residing in a particular place.

stranger: غریبه، خارجی
Hello stranger
پارسال دوست امسال آشنا
خانم فاطمه، شخص ثالث در زبان تخصصی حقوق می شود third party
و اصلاً stranger معنای شما را نمی دهد، لطفاً اطلاعات نادرست منتشر نکنید.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : strangeness / stranger
✅️ صفت ( adjective ) : strange
✅️ قید ( adverb ) : strangely
شخص ثالث، در متون حقوقی
شخص ثالث، ترجمه تخصصی حقوقی
unfamiliar
کم پیدایی
You are a stranger boy
What is the need for a consanguineous marriage?
Our daughter will have the best son in her horoscope from her son
It is not the city of Tehran and think that his son looks like Noushin
...
[مشاهده متن کامل]

I am satisfied with life
Our daughter gets angry, what a nonsensical suitor you are
He did not say in the future, I am not satisfied and I am very serious
تو پسر غریبه هستی
چه لزومی داره ازدواج فامیلی باشد
دختر ما ، از پسر او بهترین پسر رو در طالع خود خواهد داشت
هم شهر طهران نیست و هم فکر کن پسر قیافش شبیه نوشین باشد
من عمرأ راضی باشم
دخترما عصبانی میشود این چه خواستگار مزخرفی هستی
در اینده به زبان نیاورد من راضی نیستم و خیلی جدی هستم
یک پسری که در سطح خانواده ما باشد و در شهر طهران باشد از نظر وضع مادیات فوقالعاده خوب باشد ( دختر من زندگیش بهتر از عروس هایمان خواهد بود ) دختر ما هست دختر من و تو هست . حالا هر چقدم آدم با عروسش خوب باشه فرق داره این دختر ما هست

غریبه _ بیگانه _ نا آشنا

means a new commer . a person in a new and unfamiliar place. تازه وارد . غریبه
example : Im a stranger in this town
He was stranger to their party با جشن و شادی آنها آشنا نبود
Stranger=اشنا نبودن
new commer
کم پیدایی، ( اصطلاح )
کم پیدا ، کسی که یه مدتی نبوده
غریبه
نا مربوط
a complete stranger یه فرد غریبه البته تو کاربرد بعضی اوقات اینجوری هم معنی میشه "پیش یه غریبه"
غریب ، بیگانه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس