معنی: داور، داور مسابقات، داور مسابقات شدن، داوری کردنمعانی دیگر: حکم شدن، (ورزش) داور، (انگلیس - خبره ای که تعیین می کند آیا کتاب یا مقاله ارزش چاپ را دارد یا نه) متن آما، (انگلیس - هنگام استخدام) معرف، توصیه کننده
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1)تعریف: one to whom a matter is referred for decision. • مترادف: arbiter, arbitrator • مشابه: umpire
• (2)تعریف: in sports, an official who assures the players' compliance with the rules. • مشابه: umpire
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: referees, refereeing, refereed
• : تعریف: to function as a referee in (a contest, dispute, or the like). • مترادف: arbitrate, umpire • مشابه: adjudicate, judge, mediate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to function as a referee. • مترادف: arbitrate, umpire • مشابه: adjudicate, judge, mediate, officiate
جمله های نمونه
1. the referee blew his whistle and the crowd roared
داور مسابقه سوت زد و تماشاگران برخروشیدند.
2. one of the players scuffled with the referee
یکی از بازیکنان با داور دست به گریبان شد.
3. The referee disallowed the try for a forward pass.
[ترجمه گوگل]داور تلاش برای پاس رو به جلو را رد کرد [ترجمه ترگمان]داور این تلاش را برای عبور به جلو ممنوع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The referee blew his whistle for full time.
[ترجمه طلوع جعفری] داور سوت اتمام مسابقه را زد.
|
[ترجمه بهرام صحیحی] داور سوت پایان بازی را زد
|
[ترجمه مهدی حمیدی] داور به نشانه ی اتمام وقت در سوت خود دمید. . .
|
[ترجمه گوگل]داور در سوت تمام وقت خود دمید [ترجمه ترگمان]داور سوت خود را برای تمام مدت منفجر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A referee must know all the rules of the game.
[ترجمه گوگل]یک داور باید تمام قوانین بازی را بداند [ترجمه ترگمان]داور باید تمام قواعد بازی را بداند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The referee awarded a free kick to the home team.
[ترجمه گوگل]داور یک ضربه ایستگاهی برای تیم میزبان اعلام کرد [ترجمه ترگمان]داور یک ضربه آزاد به تیم خانگی داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Smith denies using abusive language to the referee.
[ترجمه گوگل]اسمیت استفاده از الفاظ توهین آمیز به داور را رد می کند [ترجمه ترگمان]اسمیت استفاده از زبان توهین آمیز به داور را انکار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The head teacher often acts as referee for his pupils.
[ترجمه گوگل]معلم اغلب به عنوان داور برای دانش آموزان خود عمل می کند [ترجمه ترگمان]معلم سر اغلب به عنوان داور برای شاگردانش عمل می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The referee blew the final whistle.
[ترجمه گوگل]داور سوت پایان بازی را به صدا درآورد [ترجمه ترگمان]داور سوت آخر را منفجر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Officials include a referee, judges and a timekeeper.
[ترجمه گوگل]مقامات شامل یک داور، داوران و یک زمان نگهدار هستند [ترجمه ترگمان]مقامات شامل یک داور، قاضی و متصدی حضور و غیاب هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The boxers clinched and the referee had to separate them.
[ترجمه گوگل]بوکسورها چنگ زدند و داور مجبور شد آنها را از هم جدا کند [ترجمه ترگمان]The محکم گرفتند و داور مجبور شد آن ها را از هم جدا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The referee blew his whistle.
[ترجمه گوگل]داور در سوت خود دمید [ترجمه ترگمان]داور سوت او را منفجر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Does the referee have the power to send him off the field?
[ترجمه گوگل]آیا داور قدرت اخراج او از زمین را دارد؟ [ترجمه ترگمان]آیا داور این قدرت را دارد که او را از میدان خارج کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There was no doubt that the referee had gone by the book .
[ترجمه گوگل]شکی وجود نداشت که داور از روی کتاب رفته بود [ترجمه ترگمان]تردیدی وجود نداشت که داور آن کتاب را ورق زده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• arbitrator, unbiased person who makes decisions and settles disputes; umpire, official who enforces game rules during sports competitions act as referee, make decisions or settle disputes between two parties; enforce the rules at a sports match the referee is the official who controls a game such as football or boxing. count noun here but can also be used as a verb. e.g. the world cup final will be refereed by a mexican doctor. a person who acts as your referee when you are applying for a job gives you a reference describing your character and abilities.
پیشنهاد کاربران
the official person in control in some sports ( In tennis this is an umpire ) Oxford word skill
آیا این کلمه جمع هم میشود ( داوران ) یا باید در جمع آن از عبارت judges یا عبارات مشابه استفاده کر؟؟؟
* داور ( در ورزش ) * مرجع تایید کننده ( مثل استاد راهنما یا رییس شرکت به عنوان تایید کننده سوابق شما برای تقاضای تحصیل یا کار شما در جای دیگر )
one to whom something is referred , especially for decision or settlement اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
Referee : داور ( مسابقات ورزشی مثل فوتبال - . . . ) Captain : کاپیتان Coach : مربی Arbitrator : میانجی - کسی فیصله دهنده و جداکننده دعواری دو نفر هست Arbitration : داوری - میانجی گری Arbitrate :
( معرف ) person who writes a reference
در یکی از معانی ، referee با ( reference ( noun مترادف است. کسی که شما را به خوبی بشناسد و در مواقعی چون شاغل شدن شما به نوعی منبع اطلاعاتی درباره شما باشد. EX - We will need references / referees from your former employers.