counterpart

/ˈkaʊntərˌpɑːrt//ˈkaʊntəpɑːt/

معنی: هم کار، قرین، رونوشت، همتا، نقطه مقابل
معانی دیگر: همدوش، همال، مکمل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that is similar or identical to another.
مشابه: double, equivalent, match, parallel, peer, twin

- One of the priceless earrings was found, but its counterpart seems lost forever.
[ترجمه مهدی] یکی از گوشواره های گران بها پیدا شد، اما به نظر می رسد که همتای آن برای همیشه از دست رفته است
|
[ترجمه Melika] یکی از گوشواره های گران بها پیدا شد، اما جفت دیگرش برای همیشه گم شد
|
[ترجمه هلیا خلیلی] یکی از گوشواره های بی ارزش پیدا شد اما جفت دیگرش برای همیشه گم شده
|
[ترجمه گوگل] یکی از گوشواره های گرانبها پیدا شد، اما همتای آن برای همیشه گم شده است
[ترجمه ترگمان] یکی از گوشواره های گران بها پیدا شد، اما به نظر می رسد که طرف مقابل برای همیشه از دست رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: someone who has a rank or performs functions similar to those of another.
مشابه: coordinate, double, opposite

- Mr. Yoshida is my counterpart in our Tokyo office, so he'll be assisting you once you're in Japan.
[ترجمه گوگل] آقای یوشیدا همتای من در دفتر ما در توکیو است، بنابراین زمانی که در ژاپن باشید به شما کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] آقای Yoshida هم کار من در دفتر توکیو است، پس زمانی که در ژاپن هستید به شما کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that fits well with or complements something else.

- These spices are a fine counterpart to the vegetables.
[ترجمه گوگل] این ادویه ها همتای خوبی با سبزیجات هستند
[ترجمه ترگمان] این ادویه یک همتای خوب برای سبزیجات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the minister of economy and his french counterpart
وزیر اقتصاد و همتای فرانسوی او

2. Night is the counterpart of day.
[ترجمه Hassan] شب نقطه مقابل روز است
|
[ترجمه گوگل]شب همتای روز است
[ترجمه ترگمان]شب طرف مقابل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sales directress phoned her counterpart in the other firm.
[ترجمه گوگل]مدیر فروش با همتای خود در شرکت دیگر تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]directress با همتای خود در شرکت دیگر تماس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Foreign Secretary telephoned his Italian counterpart to protest.
[ترجمه محمد جواد] وزیر امور خارجه به همتای ایتالیایی خودش برای اعتراض زنگ زد
|
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه در تماس تلفنی با همتای ایتالیایی خود اعتراض کرد
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه به همتای ایتالیایی خود تلفن زد تا اعتراض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The women's shoe, like its male counterpart, is specifically designed for the serious tennis player.
[ترجمه گوگل]کفش زنانه، مانند همتای مردانه خود، به طور خاص برای تنیس بازان جدی طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]کفش زنان مانند همتای مرد آن، به طور خاص برای بازیکن تنیس جدی طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Secretary of State and his Russian counterpart met to try to nail down the elusive accord.
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه و همتای روس او برای پایان دادن به توافق دست نیافتنی دیدار کردند
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه و همتای روس وی با یکدیگر دیدار کردند تا این توافق گریزان را مسدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its western counterpart apparently remained open, being used at one stage for spelt cultivation.
[ترجمه گوگل]همتای غربی آن ظاهراً باز ماند و در یک مرحله برای کشت املا استفاده می‌شد
[ترجمه ترگمان]طرف غربی آن ظاهرا باز بود و در یک مرحله برای کشت spelt مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was the urban counterpart to the landscapes represented by some of the Barbizon painters.
[ترجمه گوگل]این همتای شهری مناظری بود که توسط برخی از نقاشان باربیزون نشان داده شده بود
[ترجمه ترگمان]این یک همتای شهری بود که توسط برخی از نقاشان Barbizon نمایش داده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And Ceballos' counterpart on the Rockets, Robert Horry, was also sidelined, nursing a sore knee.
[ترجمه گوگل]و همتای سبایوس در راکت ها، رابرت هوری، نیز در کنار زانو دردناک بود
[ترجمه ترگمان]و همتای Ceballos وی در تیم راکتز، رابرت Horry، نیز به حاشیه رانده شد و زانوی زخمی خود را پرستاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The counterpart to discrimination against women in society is sexism in sociology.
[ترجمه learner] ( کلمه معادل ) تبعیض جنسیتی در جامعه شناسی همتای تبعیض علیه زنان در جامعه
|
[ترجمه گوگل]همتای تبعیض علیه زنان در جامعه، تبعیض جنسیتی در جامعه شناسی است
[ترجمه ترگمان]تبعیض جنسیتی در برابر زنان در جامعه، تبعیض جنسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was assumed to be a counterpart in human events to every celestial phenomenon.
[ترجمه گوگل]فرض بر این بود که برای هر پدیده آسمانی در رویدادهای انسانی همتای وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فرض بر این بود که در رویداده ای انسانی به هر پدیده آسمانی، نقطه مقابل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her working-class male counterpart is not usually ridiculed or disapproved of in this way, as some one whose language is inappropriate.
[ترجمه گوگل]همتای مرد طبقه کارگر او معمولاً به این شکل مورد تمسخر یا انکار قرار نمی گیرد، مانند کسی که زبانش نامناسب است
[ترجمه ترگمان]همتای مرد طبقه کارگر او معمولا به این شیوه مورد تمسخر و تمسخر قرار نمی گیرد، زیرا برخی از زبان آن ها نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ask his London counterpart about private cash and she talks, without irony, of the proceeds from donation boxes.
[ترجمه گوگل]از همتای لندنی او در مورد پول نقد خصوصی بپرسید و او بدون کنایه از درآمد حاصل از صندوق های کمک مالی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]از همتای لندنی خود در مورد نقد خصوصی سوال کنید و او بدون کنایه، از درآمد جعبه های اعانه صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If there is an inconsistency between lease and counterpart primafacie the lease prevails.
[ترجمه گوگل]اگر ناهماهنگی بین اجاره نامه و همتای اولیه وجود داشته باشد، اجاره غالب است
[ترجمه ترگمان]اگر بین اجاره و همتای primafacie ناهماهنگی وجود داشته باشد، اجاره غالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their preserved counterpart, the sun-dried cherry, is a fairly recent gourmet discovery, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، همتای حفظ شده آنها، گیلاس خشک شده، یک کشف لذیذ نسبتاً جدید است
[ترجمه ترگمان]با این حال، همتای preserved آن ها، یک گیلاس کوچک و گیلاس امروزی، یک اکتشاف نسبتا جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم کار (اسم)
bloke, cohort, competitor, coadjutor, colleague, teammate, co-worker, counterpart, cooperator

قرین (اسم)
tally, compeer, doublet, cobber, correlate, counterpart

رونوشت (اسم)
replication, copy, counterpart, transcript, transcription, facsimile

همتا (اسم)
match, counterpart, peer

نقطه مقابل (اسم)
counterpart, counterpoint

تخصصی

[زمین شناسی] رونوشت قرین، هم کار، قالب (رسوب شناسی).
[حقوق] همتا، رونوشت
[ریاضیات] معادل، هماورد، نقطه ی مقابل

انگلیسی به انگلیسی

• duplicate, equivalent, complement; partner, colleague
the counterpart of someone or something is another person or thing with a similar function in a different place.

پیشنهاد کاربران

طرف
counterpart: همانند، قرینه
به نظر من "طرف حساب" معادل خوبی براش هست
همتا، هم رده، هم ردیف، هم ارز، هم منسب ، هم شان
نقطه مقابل، قرین، همکار، رونوشت، همتا
[ اسم قابل شمارش ]
🔴 someone or something that has the same job or purpose as another
◀️ The secretary of defense met with his counterparts in Asia to discuss the nuclear crisis : وزیر دفاع آمریکا با همتایان خود در آسیا دیدار و درباره بحران هسته ای گفتگو کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Metal tools replaced their stone counterparts many, many years ago : ابزارهای فلزی سال ها پیش جایگزین همتایان سنگی خود شدند.
◀️the lead actress and her male counterpart : بازیگر نقش اول زن و همتای مردش
◀️ the Minister of Economy and his French counterpart : وزیر اقتصاد و همتای فرانسوی او

اقماری درسته نه اغماری
Counterpart
تقابل
a person or thing that has the same purpose as another one in a different place or organization
همتا، هم رده، هم ردیف
The prime minister is to meet his European counterparts to discuss the war against drugs
...
[مشاهده متن کامل]

The president will meet with his Brazilian counterpart tomorrow
Synonym/ opposite number

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/counterpart?q=Counterpart
اگر در رابطه با یک شهر مطرح شود میشه اغماری
counterpart to the large industrial city
یعنی شهر اغماری شهر صنعتی بزرگ
در مقابل
increased the working period from thirty to forty hours a week , and that in counterpart granted a salary
مدت کار را از سی ساعت به چهل ساعت در هفته افزایش داد و در مقابل آن حقوق اعطا کرد
جفت
هم رده , همتا
# The prime minister is to meet his European counterpart
# The Foreign Minister held talks with his Chinese counterpart
# Women soldiers will join their male counterparts at the army base
طرف مقابل
طرف معامله
شخص یا چیزی که دقیقا همان جایگاه یا عملکرد فرد دیگر را دارد منتها در مکان یا موقعیتی دیگر
- مثلا همتای رئیس جمهور کسی است که خود رئیس جمهور است اما در کشوری دیگر.
A person or thing with the same function or position as the other person or thing
یه سریالی هست به همین نام که جهان ما تبدیل به دو جهان موازی شده و همان آدم ها با همان ژن و دی ان اِی ولی با رفتاری کمی متفاوت که به خاطر تصمیمات جزئی ای بوده که در گذشته گرفتن، در دو جهان متفاوت ولی به
...
[مشاهده متن کامل]
اندازه زیادی مشابه هم زندگی میکنن، زمانی که سریال در حال پخشه، 30 سال تقریبا از زمانی که دنیا به دو بخش مشابه تبدیل شده میگذره، در سال 1987 این اتفاق رخ داده بنابراین آدم های حدود 30 سال به بالا در دو جهان، گذشته یکسانی دارن، همچنین یه گذرگاهی بین این دو جهان وجود داره که سیاستمدارا برای تبادل اطلاعات و منابع بین دو جهان استفاده میکنن و فقط تعداد کمی از این موضوع دو جهانی خبر دارن ولی یک سری هرج و مرج اتفاق میفته که اوضاع قاراش میریش میشه، اگه دنبال سریالی هستید که همش باید تحلیل کنید فیلمو، پیشنهاد میکنم ببینید. در ضمن بازیگر ایرانی الاصل نازنین بنیادی هم جزء نقش اصلی های فیلم هست. سریالش هم دو فصل 10 قسمتیه.

هم نقش - هم تا
هم ردیف
هم رده
( شخص دارای مقام/جایگاه/پست و غیره ) همتا
President - elect Joe Biden has pledged to remove many of these economic sanctions and return to the Iran nuclear deal if he and his counterparts in Tehran can agree on the terms
همتا
نقطه مقابل
هم ارز، معادل
همتا و هم هدف یک شخص در جایی متفاوت از آن شخص
هم رده
هماورد
همتایان،
هم منسب ، هم شآن
طرف مقابل در جلسه مذاکره
نیمه ی دیگر، نیمه ی تکمیل کننده
بدیل
همزاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس