collected

/kəˈlektəd//kəˈlektɪd/

معنی: فراهم، مجموع، غند
معانی دیگر: گرد آوری شده، مجموعه، حواس جمع، آرام و خونسرد، موقر، دارای حواس جمع، متین، خوددار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: collectedness (n.)
(1) تعریف: in control; self-possessed; calm.
مترادف: calm, composed, controlled, cool, self-controlled, self-possessed
متضاد: distraught, flustered, upset
مشابه: even-tempered, imperturbable, sedate, serene, unflappable, unperturbed, unruffled

(2) تعریف: gathered together.
مترادف: assembled, compiled
متضاد: uncollected
مشابه: agglomerate

- the collected poems of Yeats
[ترجمه گوگل] اشعار گردآوری شده ییتز
[ترجمه ترگمان] شعرهای گردآوری شده از ییتس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he collected his personal belongings and put them in the truck
او متعلقات شخصی خود را گردآوری کرد و در کامیون گذاشت.

2. he collected old clothes and doled them out among the natives in the island
او لباس های کهنه را جمع کرد و بین بومیان توزیع کرد.

3. he collected on his insurance
خسارت بیمه ی خود را وصول کرد.

4. his collected papers--not all previously printed--are too short to be called essays
نوشتارهای گردآوری شده ی او که برخی از آنها قبلا به چاپ نرسیده بودند کوتاهتر از آنند که بتوان اسم مقاله را بر آنها نهاد.

5. rudaki's collected works
آثار گردآوری شده ی رودکی،کلیات رودکی

6. she collected the broken glass and dumped it in the trash can
شیشه های شکسته را جمع کرد و در زباله دان ریخت.

7. they collected a purse to help the flood victims
آنها برای کمک به سیل زدگان پول جمع کردند.

8. they collected the rent and lodged it in the bank
آنها اجاره ها را گرد آوری کردند و به بانک سپردند.

9. virtuosi collected sohrab's paintings
هنرشناسان نقاشی های سهراب را گردآوری کردند.

10. he has collected many rarities of art
او نوادر هنری فراوانی را گردآوری کرده است.

11. a large crowd collected
جمعیت زیادی گرد آمد.

12. the forgeries were collected by the police
چیزهای جعل شده توسط پلیس گردآوری شد.

13. the information thus collected was printed in newspapers
اطلاعاتی که از این راه به دست آمده بود در روزنامه ها چاپ شد.

14. The wood was collected up and carefully stacked away.
[ترجمه گوگل]چوب ها جمع آوری شد و با احتیاط کنار هم چیده شد
[ترجمه ترگمان]چوب جمع شد و به دقت روی هم انباشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He collected some orange juice from the refrigerator and, glass in hand, strolled to the kitchen window.
[ترجمه گوگل]از یخچال مقداری آب پرتقال جمع کرد و در حالی که لیوان در دست داشت به سمت پنجره آشپزخانه رفت
[ترجمه ترگمان]مقداری آب پرتقال از یخچال برداشت و لیوان را به دست گرفت و به طرف پنجره آشپزخانه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His collected poems were published after the war.
[ترجمه گوگل]مجموعه اشعار او پس از جنگ منتشر شد
[ترجمه ترگمان]اشعار جمع آوری شده او پس از جنگ منتشر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The security men changed their usual routine and collected the money at a different time.
[ترجمه گوگل]مردان امنیتی روال معمول خود را تغییر دادند و پول را در زمان دیگری جمع آوری کردند
[ترجمه ترگمان]افراد امنیتی روال معمول خود را تغییر دادند و پول را در زمان دیگری جمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They collected 10 000 signatures for their petition.
[ترجمه گوگل]آنها برای طومار خود 10000 امضا جمع آوری کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ۱۰ هزار امضا برای درخواست خود جمع آوری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A crowd had already collected outside the embassy gates.
[ترجمه گوگل]جمعیتی از قبل بیرون دروازه های سفارت جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت بیرون از دروازه سفارت جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراهم (صفت)
prepared, ready, accumulated, gathered, collected

مجموع (صفت)
total, collected, lump, whole, assembled

غند (صفت)
collected, gathered together

انگلیسی به انگلیسی

• self-possessed, calm, in control of one's faculties; gathered together from different places
someone's collected works are all their works published together.

پیشنهاد کاربران

آرام
خون سرد
collected: جمع آوری شده
the collected myths: اسطوره های جمع آوری شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : collect / collectivize
اسم ( noun ) : collectable / collection / collective / collectivism / collectivization / collector
...
[مشاهده متن کامل]

صفت ( adjective ) : collect /collectable / collected / collective / collectivist
قید ( adverb ) : collect / collectively

با جنبه
collected dust
خاک خورد
مدون
وصول شده
جمع آوری شده
فراهم شده. . . بدست آمده

تحت کنترل، خوددار

بپرس