cube

/ˈkjuːb//kjuːb/

معنی: مکعب، هر چیزی بشکل مکعب، توان سوم، بشکل مکعب دراوردن، بقوه سه رسیدن
معانی دیگر: (هر چیز مکعب مانند) حبه، قاپ، تاسه، شتالنگ، (ریاضی) توان سه، به حبه های مکعب مانند تبدیل کردن، شش رویه، شش پهلو، کاب، (ریاضی) به توان سه رساندن، مکعب کردن، کاب کردن، (گوشت کبابی را برای نرم و ترد شدن) کاردی کردن، (محتویات ظرف معکب را سنجیدن) مکعب سنجی کردن، کاب سنجی کردن، (گیاه شناسی) کیوب (جنس lonchocarpus از خانواده ی pea که بومی نواحی حاره ی امریکا بوده و از ریشه ی آن روتنون rotenone می گیرند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a rectangular solid with six square faces all of the same size.

(2) تعریف: a number represented as the third power of another number.

- Eight is the cube of two.
[ترجمه بردیا.م] در اینجا هشت مکعب است که در آنها عدد دو وجود دارد
|
[ترجمه سروش] عدد هشت مکعب عدد دو است
|
[ترجمه یوسف نادری] عدد ۸، توان سوم عدد ۲ است.
|
[ترجمه ارین] عدد هشت مکعب شده ی عدد دو است.
|
[ترجمه گوگل] هشت مکعب دو است
[ترجمه ترگمان] هشت نفر مکعب دو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) one of a pair of dice.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cubes, cubing, cubed
(1) تعریف: to make into cubes, as by cutting.

- He cubed the meat before cooking it.
[ترجمه 😊MIRSMH] او قبل از پختن گوشت را تکه تکه ( به قطعات کوچک تر تقسیم ) کرد .
|
[ترجمه گوگل] قبل از پختن گوشت را مکعبی کرد
[ترجمه ترگمان] او قبل از پختن آن گوشت را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to multiply (a number) by itself twice.

- If you cube three, the result is twenty-seven.
[ترجمه یوسف نادری] اگر عدد ۳ را، به توان سه برسانید نتیجه ۲۷ می شود. ( توان سوم هر عدد را، مکعبِ cube آن عدد می گویند )
|
[ترجمه گوگل] اگر سه را مکعب کنید، نتیجه بیست و هفت می شود
[ترجمه ترگمان] اگر شما سه تا را مکعب کنید نتیجه بیست و هفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: any of certain American plants related to the pea, the roots of which yield rotenone.

جمله های نمونه

1. cube root
کعب،ریشه ی سوم

2. cube root
(ریاضی) کعب،ریشه ی سوم

3. a cube has six sides
یک مکعب شش بر دارد.

4. a cube is a solid
مکعب سه بعد دارد.

5. sugar cube
قند حبه

6. the cube of 3 is 27
توان سوم 3 عبارت است از 27.

7. the cube root of 8 is 2
ریشه ی سوم 8 عبارت است از 2 .

8. to cube vegetables
سبزیجات را ریزه کردن

9. a sugar cube
حبه ی قند

10. an ice cube
یک قطعه (کاب) یخ

11. A square is two-dimensional and a cube is three-dimensional.
[ترجمه گوگل]مربع دو بعدی و مکعب سه بعدی است
[ترجمه ترگمان]یک مربع برابر با دو بعدی است و یک مکعب سه بعدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Rubik cube derives its name from its inventor.
[ترجمه گوگل]مکعب روبیک نام خود را از مخترع خود گرفته است
[ترجمه ترگمان]مکعب روبیک نام خود را از مخترع آن گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How many surfaces does a cube have?
[ترجمه یوسف نادری] یک مکعب چند سطح دارد؟
|
[ترجمه گوگل]یک مکعب چند سطح دارد؟
[ترجمه ترگمان]یک مکعب در چند سطح وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A dice is a cube.
[ترجمه گوگل]تاس یک مکعب است
[ترجمه ترگمان]یک تاس یک مکعب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This latest device will antiquate the ice - cube tray.
[ترجمه گوگل]این جدیدترین دستگاه سینی مکعب یخ را قدیمی می کند
[ترجمه ترگمان]این آخرین وسیله، سینی یخ را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He spooned up several cakes of cube sugar and stuffed them into his mouth.
[ترجمه گوگل]چند کیک شکر مکعبی ریخت و داخل دهانش کرد
[ترجمه ترگمان]مقداری شکر از شکر جدا کرد و آن ها را در دهانش چپاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکعب (اسم)
cube, cuboid

هر چیزی بشکل مکعب (اسم)
cube

توان سوم (اسم)
cube

بشکل مکعب دراوردن (فعل)
cube

بقوه سه رسیدن (فعل)
cube

تخصصی

[عمران و معماری] مکعب
[برق و الکترونیک] مکعب
[زمین شناسی] مکعب یک شکل بلوری دارای وجه 6 معادل (نه الزاماً مربع) و روند های موازی دوطرفه با شاخص های {100}.
[نساجی] مکعب
[ریاضیات] مکعب، توان سه، مکعب کردن، به توان سه رساندن
[آمار] مکعب

انگلیسی به انگلیسی

• shape composed of six equal squares; object shaped like a cube (i.e. box); third power (mathematics)
raise to the third power (mathematics)
a cube is a three-dimensional shape with six square surfaces which are all the same size.
the cube of a number is another number that is produced by multiplying the first number by itself twice. for example, the cube of 2 is 2x2x2, or 8.

پیشنهاد کاربران

هرچیزی بشکل مکعب، بشکل مکعب دراوردن، بقوه سه رسیدن، توان سوم، معماری: مکعب، شیمی: مکعب
سلام دوستان اگه e cube رو برداریم میشه cub
قالب
cube: مکعب ( کوبیسم/ Cubism، از مکعب گرفته شده است ) .
cube 2 ( n ) =the number that you get when you multiply a number by itself twice, e. g. The cube of 5 is 125 ( 5�5�5 ) .
cube
cube 1 ( n ) ( kyub ) =a solid or hollow figure with six equal square sides
cube
روبیک
به عنوان فعل: تکه تکه کردن، خُرد کردن
مثال: They had to be crushed and cubed : باید خرد و تکه تکه می شدند.
اشکال هندسی:
circle = دایره
ellipse = بیضی
square = مربع
rectangle = مستطیل
rectangular prism / cuboid = مکعب مستطیل
triangle = مثلث
right triangle / right - angled triangle = مثلث قائم الزاویه
...
[مشاهده متن کامل]

scalene triangle = مثلث مختلف الاضلاع
isosceles triangle = مثلث متساوی الساقین
equilateral triangle = مثلث متساوی الاضلاع
rhombus = لوزی
parallelogram = متوازی الاضلاع
trapezium / trapezoid = ذوزنقه
cube = مکعب
cone = مخروط
cylinder = استوانه
prism = منشور
pyramid = هرم
sphere = کُره
polygon = چند ضلعی
regular polygon = چند ضلعی منتظم
pentagon = پنج ضلعی
hexagon = شش ضلعی
heptagon = هفت ضلعی
octagon = هشت ضلعی
nonagon = نه ضلعی
decagon = ده ضلعی

مکعبی
For example: beef kabob cubes
cube ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: مکعب
تعریف: دیسۀ بلوری در سامانۀ مکعبی که دارای شش وجه متقارن و عمودبرهم با شاخصه های {100} است|||متـ . شش وجهی hexahedron
چاردیواری
مثال: I had to feel I was still a human being, not just a creature kept in a cube.
باید احساس میکردم که هنوز هم یک انسان هستم، نه فقط موجودی که در یک چاردیواری حبس شده بود. ( از زبان کسیه که داره با شرایط سلول انفرادی دست و پنجه نرم میکنه )
مکعب
کوبه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس