assist

/əˈsɪst//əˈsɪst/

معنی: همکاری، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن، معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن
معانی دیگر: بنجیدن، همدستی کردن، مدد، امداد

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assists, assisting, assisted
(1) تعریف: to give support or aid to.
مترادف: aid, help, second, serve
متضاد: balk, foil, hamper, impede
مشابه: abet, accommodate, accompany, attend, back, bolster, encourage, endorse, expedite, facilitate, oblige, succor, support, sustain, uphold

- You may need a lawyer to assist you with the legal forms.
[ترجمه CODEX] شما ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا در فرم های قانونی به شما کمک کند.
|
[ترجمه گوگل] ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا در فرم های حقوقی به شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] ممکن است به یک وکیل نیاز داشته باشید تا با فرم های حقوقی به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The resource librarian can assist you in your search.
[ترجمه گوگل] کتابدار منبع می تواند در جستجوی شما به شما کمک کند
[ترجمه ترگمان] کتابدار منبع می تواند در جستجوی شما به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to act as a helper or subordinate to.
مترادف: aid, attend, serve
مشابه: accompany, help, wait on

- A fellow surgeon at the hospital will be assisting him in the operation.
[ترجمه گوگل] یک جراح همکار در بیمارستان به او در این عمل کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] یک جراح در بیمارستان به او در عمل کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to give help, support, or aid.
مترادف: aid, help, serve
مشابه: collaborate, minister, oblige

- I'll be happy to assist in any way I can.
[ترجمه گوگل] خوشحال میشم به هر نحوی که بتونم کمک کنم
[ترجمه ترگمان] من خوشحال می شم که به هر طریقی که بتونم کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an instance of support, help, or assistance.
مترادف: aid, hand, help
متضاد: encumbrance
مشابه: boost

- We'll call you if we need an assist.
[ترجمه گوگل] اگر به کمک نیاز داشتیم با شما تماس می گیریم
[ترجمه ترگمان] اگه به کمک احتیاج داشته باشیم بهت زنگ می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in some sports, a play that helps another player complete a play such as a score.

- You made a great assist on that play!
[ترجمه گوگل] در آن بازی پاس گل خوبی دادی!
[ترجمه ترگمان] تو به اون بازی کمک بزرگی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. please assist the old lady in climbing the stairs
لطفا پیرزن را در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.

2. to assist at
حضور داشتن در

3. without any assist from her brother
بدون هرگونه کمک از برادرش

4. I'm sorry I can't assist you.
[ترجمه Mrjn] متاسفم ، نمیتوانم به شما کمک کنم.
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که نمی توانم به شما کمک کنم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که نمی توانم به تو کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The local authority may assist you to obtain alternative accommodation.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند تا مسکن جایگزین دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی ممکن است به شما در کسب اقامت جایگزین کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We are always anxious to assist you in. . .
[ترجمه گوگل]ما همیشه مشتاقیم که به شما کمک کنیم
[ترجمه ترگمان] ما همیشه مشتاق کمک کردن به تو هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are always willing to assist you in. . .
[ترجمه گوگل]ما همیشه آماده کمک به شما هستیم
[ترجمه ترگمان] ما همیشه دوست داریم که به تو کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You will be employed to assist in the development of new equipment.
[ترجمه گوگل]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید استخدام خواهید شد
[ترجمه ترگمان]شما برای کمک به توسعه تجهیزات جدید استخدام خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The army arrived to assist in the search.
[ترجمه نیما قنبرب] برای جستجو ارتش به کمک امد
|
[ترجمه گوگل]ارتش برای کمک به جستجو وارد شد
[ترجمه ترگمان]ارتش به جستجوی کمک رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The plan provided for the rich to assist the poor.
[ترجمه گوگل]این طرح برای ثروتمندان برای کمک به فقرا پیش بینی شده بود
[ترجمه ترگمان]این طرح به ثروتمندان کمک کرد تا به فقرا کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You will be required to assist Mrs Smith in preparing a report.
[ترجمه گوگل]شما باید در تهیه گزارش به خانم اسمیت کمک کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید برای تهیه گزارشی به خانم اسمیث کمک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She offered to assist with the marketing of the product.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد داد که در بازاریابی محصول کمک کند
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که به بازاریابی محصول کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Anyone willing to assist can contact this number.
[ترجمه گوگل]دوستانی که مایل به کمک هستند می توانند با این شماره تماس بگیرند
[ترجمه ترگمان]هر کسی که مایل به کمک باشد می تواند با این شماره تماس بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The successful applicant will assist the publicity manager.
[ترجمه گوگل]متقاضی موفق به مدیر تبلیغات کمک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]متقاضی موفق به مدیر تبلیغات کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Funds are available to assist teachers who want to attend the conference.
[ترجمه گوگل]بودجه برای کمک به معلمانی که می خواهند در کنفرانس شرکت کنند در دسترس است
[ترجمه ترگمان]سرمایه هایی برای کمک به معلمانی که می خواهند در این کنفرانس شرکت کنند، در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همکاری (اسم)
assist, solidarity, cooperation, collaboration, synergy, synergism

دستیاری کردن (فعل)
assist

شرکت جستن (فعل)
assist

همدستی و یاری کردن (فعل)
assist

دستگیری کردن (فعل)
assist

حضور بهم رساندن (فعل)
assist

پیوستن به (فعل)
assist

حمایت کردن از (فعل)
assist, protect, vindicate, maintain, sustain, uphold

پایمردی کردن (فعل)
assist

معاونت کردن (فعل)
abet, assist

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

یاری کردن (فعل)
assist, aid, help, succor, bestead, succour

مساعدت کردن (فعل)
assist, aid, help

تخصصی

[فوتبال] یاور و همکار-دستیار

انگلیسی به انگلیسی

• aid, help
if you assist someone, you help them.
if something assists with a task, it makes it easier.

پیشنهاد کاربران

کمک کردن، پشتیبانی کردن
مثال: Can you assist me with this project?
می توانید به من در این پروژه کمک کنید؟
۱ _ کمک کردن ، یاری کردن
To help
۲ _ کمک کننده ، یار ، حامی
person who helps
۳ _ پاس گل ، پاس گل دادن
To make a pass that leads directly towards scoring
assist: کمک کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : assist
✅️ اسم ( noun ) : assistance / assistant
✅️ صفت ( adjective ) : assistant / assistive
✅️ قید ( adverb ) : _
به کمک کسی آمدن
به کمک کسی رفتن
به دادِ کسی رسیدن
به کسی یا چیزی یاری رساندن
کمک رسانی کردن
تسهیل کردن
دستار ، همراه ، کمک کننده. . .
assist ( ورزش )
واژه مصوب: پاسِ گل
تعریف: پاسی که هم تیمی را در موقعیت گل قرار دهد و به گل منجر شود
پاس گل
کمک کردن
یاری دادن
همکاری کردن
assist ( verb ) = benefit ( verb )
به معناهای : احسان کردن، نیکوکاری کردن، کمک کردن، مساعدت کردن
در فوتبال عادی و فوتبال آمریکایی به پاس منجر به گل گفته می شود. ‏
To help ( someone ) , typically by doing a share of the work
کمک کردن به وسیله انجام دادن بخشی از کاری
( یه جایِ کاری را گرفتن )

همکاری کردن، کمک کردن
این فعل فرمال هست و معمولا با حرف اضافه with یا in می آید.
حمایت کردن
همه جوره پایتمو پایمی همون اصول مسلمtenet
همکاری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس