pick up
پیشنهاد کاربران
برداشتن
سوار کردن
۱. برداشتن
۲. اگر با اسم شخصی بیاد میشه بردن و رسوندن کسی
( Pick somebody up )
۲. اگر با اسم شخصی بیاد میشه بردن و رسوندن کسی
( Pick somebody up )
Pick up ( tips ) =to learn
یاد گرفتن هم معنی میده
یاد گرفتن هم معنی میده
اموختن, فرا گرفتن ( یک مهارت )
بهتر شدن، بهبود یافتن
👈pick up somebody👉
"I need you to pick up the kids today. " "Sorry, no can do ( = no I can't ) .
من امروز به کمکت احتیاج دارم که بچه ها رو ببری و برسونی
"I need you to pick up the kids today. " "Sorry, no can do ( = no I can't ) .
من امروز به کمکت احتیاج دارم که بچه ها رو ببری و برسونی
Get or buy sth , while you are going somewhere or doing sth
خریدن یا برداشتن چیزی در هنگام رفتن به جایی یا انجام کاری🌷❤️
Example:
I picked up some milk from the supermarket while i was running home . 🏘️
خریدن یا برداشتن چیزی در هنگام رفتن به جایی یا انجام کاری🌷❤️
Example:
I picked up some milk from the supermarket while i was running home . 🏘️
To learn
یاد گرفتن هم معنی میده
یاد گرفتن هم معنی میده
pick up game
بازی تدارکاتی - بازی دست گرمی
بازی تدارکاتی - بازی دست گرمی
چیدن میوه هم معنی میده
با قلاب گرفتن یا بلند کردن
بلند کردن
تحویل گرفتن یا عهده گرفتن
Ukranian pilots arrive in Poland to pick up donated fighter jets
خلبانهای اکراینی وارد لهستان شدند تا تحویل بگیرن جت های جنگنده اهدایی رو
Ukranian pilots arrive in Poland to pick up donated fighter jets
خلبانهای اکراینی وارد لهستان شدند تا تحویل بگیرن جت های جنگنده اهدایی رو
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن:
●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه
یا مثلا:
● دوباره شروع کردن ( از محل یل نقطه ای که قبلا ادنجا بازایستادی )
● در مورد" باد" اگر این فعل به کار رفت به معنی "شدیدتر شدن" باد هستش
● کاری یا چیزی دست آدم اومدن ( یعنی با تمرین و تکرار یاد بگیری نه با آموزش صرف ) ، مثلا:
When you live in a country you soon pick up the language.
وقتی تو یه کشور زندگی کنی، زبونش دستت میاد ( یاد میگیری کم کم خودت )
●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه
یا مثلا:
● دوباره شروع کردن ( از محل یل نقطه ای که قبلا ادنجا بازایستادی )
● در مورد" باد" اگر این فعل به کار رفت به معنی "شدیدتر شدن" باد هستش
● کاری یا چیزی دست آدم اومدن ( یعنی با تمرین و تکرار یاد بگیری نه با آموزش صرف ) ، مثلا:
When you live in a country you soon pick up the language.
وقتی تو یه کشور زندگی کنی، زبونش دستت میاد ( یاد میگیری کم کم خودت )
( شکار پرنده ) آوردن پرنده توسط سگ آموزش دیده نزد شکارچی
1. تحویل گرفتن [مطلب]، متوجه شدن:
He may have picked up something you missed or vice versa.
او ممکن است مطلبی را که شما از قلم انداخته اید، متوجه شده باشد یا برعکس .
- - - - -
2. برداشتن [شئ]:
He picked up frozen meat from fridge.
او گوشت منجمد را از یخچال برداشت.
He may have picked up something you missed or vice versa.
او ممکن است مطلبی را که شما از قلم انداخته اید، متوجه شده باشد یا برعکس .
- - - - -
2. برداشتن [شئ]:
He picked up frozen meat from fridge.
او گوشت منجمد را از یخچال برداشت.
گرفتن بیماری یا عفونت.
I've picked up some kind of flu bug
یه نوع انفلوانزا گرفته ام.
she picked up a bad cold during the weekend
آخر هفته بدجور سرما خورد.
I've picked up some kind of flu bug
یه نوع انفلوانزا گرفته ام.
she picked up a bad cold during the weekend
آخر هفته بدجور سرما خورد.
به معنی خریدن هم معنی میده
I picked up a newspaper on the way home
I picked up a newspaper on the way home
جمع کردن
مترادف انگلیسی: collect
مترادف انگلیسی: collect
برداشتن
سوار کردن
یاد گرفتن
سوار کردن
یاد گرفتن
یاد گرفتن بدون تلاش
پرداخت دستمزد هنرپیشه ها
they picked up my option
they picked up my option
سوا یا جدا کردن میوه
( خرده فروشی ) جورچینی ( سفارش اینترنتی توسط کارمند فروشگاه ( جورچین )
برداشتن
تحویل گرفتن
Did you pick up the car from the repair shop
تحویل گرفتن
Did you pick up the car from the repair shop
1. برداشتن
2. چیدن
2. چیدن
سوار کردن یا نصب تجهیز
to pick up low
پایین نصب کردن
to pick up low
پایین نصب کردن
Pick up something on the floor
برداشتن چیزی از روی زمین
Pick up somebody from the airport
برداشتن کسی از فرودگاه
برداشتن چیزی از روی زمین
Pick up somebody from the airport
برداشتن کسی از فرودگاه
I may be able to pick up some of their language.
ممکنه بتونم یه خورده از زبونشون رو یاد بگیرم.
ممکنه بتونم یه خورده از زبونشون رو یاد بگیرم.
شاید در معنای بلند کردن به معنی تور زدن هم معنی دهد:
She is an out - of - work girl making ends meet by picking up men.
او یک دختر بیکار است که با بلند کردن ( تور زدن ) مردان درآمد بخور و نمیری دارد.
She is an out - of - work girl making ends meet by picking up men.
او یک دختر بیکار است که با بلند کردن ( تور زدن ) مردان درآمد بخور و نمیری دارد.
رد چیزی رو گرفتن
?Can you pick up my medicine
جمع اوری کردن
کاربرد pick up با اشخاص و گاها اشیاء بیشتر به این معنی که فردی بره و شخصی یا چیزی رو سوار کنه یا بیاره. منظورم رو با مثال مطرح شده در بالا می رسانم:
Pick up the kids today
به این معنی که امروز برو و بچه ها رو سوار کن وبیار ( مثلا از مدرسه ) , نه اینکه بچه ها رو سوار کن و ببر.
آوردن یک بسته از جایی, رفتن و سوار کردن شخصی از فرودگاه , مثال هایی برای کاربرد این کلمه است.
Pick up the kids today
به این معنی که امروز برو و بچه ها رو سوار کن وبیار ( مثلا از مدرسه ) , نه اینکه بچه ها رو سوار کن و ببر.
آوردن یک بسته از جایی, رفتن و سوار کردن شخصی از فرودگاه , مثال هایی برای کاربرد این کلمه است.
کاربر غلامرضا ثمری،
pick up به معنی سوار کردن و بردن است.
در دیکشنری Longman آمده: to let someone into your car, boat etc and take them somewhere.
I`ll pick you up at the station.
I`ll pick you up at 5 o`clock
pick up به معنی سوار کردن و بردن است.
در دیکشنری Longman آمده: to let someone into your car, boat etc and take them somewhere.
I`ll pick you up at the station.
I`ll pick you up at 5 o`clock
شدت گرفتن، افزایش یافتن، رونق گرفتن ( intransitive - ناگذرا )
- . The wind was picking up
باد داشت شدت می گرفت.
- . Business picked up
کار رونق گرفت.
- . The wind was picking up
باد داشت شدت می گرفت.
- . Business picked up
کار رونق گرفت.
to learn something by watching or listening to other people:
یه معنی اصطلاحی هم داره یعنی احساس بهتر کردن. What you need is something that will pick you up
To get or receive something
I will pick up my dry cleaning tomorrow
I picked up a copy of the newspaper at the station
تحویل گرفتن، برداشتن
I will pick up my dry cleaning tomorrow
I picked up a copy of the newspaper at the station
تحویل گرفتن، برداشتن
وابسته به محتوای جمله، می تونه معنای مختلفی بده. چند مورد از معنا های معمول این فعل مرکب شامل:
( A )
Sales have picked up
اینجا به معنای بهبود یافتن
( B )
The wind picked up
اینجا به معنای شدیدتر شدن یا تند تر شدن
( C )
She picked me up
اینجا به معنای کسی را سوار ماشین کردن
( D )
This radio can't pick up the world service
اینجا به معنای دریافت کردن یک سیگنال
( E )
You can also pick up an illness or bad habit
اینجا به معنای دچار شدن یا فراگرفتن
( A )
Sales have picked up
اینجا به معنای بهبود یافتن
( B )
The wind picked up
اینجا به معنای شدیدتر شدن یا تند تر شدن
( C )
She picked me up
اینجا به معنای کسی را سوار ماشین کردن
( D )
This radio can't pick up the world service
اینجا به معنای دریافت کردن یک سیگنال
( E )
You can also pick up an illness or bad habit
اینجا به معنای دچار شدن یا فراگرفتن
سگمنت خودرو - بزرگتر از وانت
Pick somebody up
E. g : you'll meet when he picks me up for the dance.
E. g : you'll meet when he picks me up for the dance.
چیدن میوه همون pick میشه
pick up برای برداشتن از روی زمینه و در اصل بلند کردن از روی زمین ولی برای میوه چیدن از روی درخت بکار نمیره
pick up برای برداشتن از روی زمینه و در اصل بلند کردن از روی زمین ولی برای میوه چیدن از روی درخت بکار نمیره
دریافتن نکته ( ریز و نامحسوس ) چیزی
از سر گرفتن، ادامه یافتن ( به ویژه در رابطه با مذاکرات میان کشورها )
فرهنگ معاصر هزاره
فرهنگ معاصر هزاره
پشت خط بودن، اشغال بودن تلفن