preach

/ˈpriːt͡ʃ//priːt͡ʃ/

معنی: نصیحت کردن، وعظ کردن، موعظه کردن، سخنرانی مذهبی کردن
معانی دیگر: (به ویژه به طور خسته کننده) پند دادن، درس اخلاق دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: preaches, preaching, preached
(1) تعریف: to present or deliver (religious or moral instruction or the like) in a sermon.
مترادف: evangelize, sermonize

- The minister preached the gospel of Mark in his sermon today.
[ترجمه گوگل] وزیر در خطبه امروز خود انجیل مرقس را موعظه کرد
[ترجمه ترگمان] وزیر امروز انجیل مرقس را در خطبه خود تبلیغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to advocate publicly; urge others to adopt or accept.
مترادف: advocate
مشابه: exhort, lecture, press, promulgate, urge

- He preached compassion for all people.
[ترجمه عاطفه انارکی] برای همه خطبه مهربانی را سرداد
|
[ترجمه گوگل] او موعظه شفقت برای همه مردم بود
[ترجمه ترگمان] شفقت را برای همه مردم موعظه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to give a sermon.
مترادف: sermonize
مشابه: evangelize

- The minister preached on the subject of forgiveness in his sermon last Sunday.
[ترجمه گوگل] وزیر در خطبه روز یکشنبه گذشته خود در مورد موضوع بخشش موعظه کرد
[ترجمه ترگمان] وزیر در موعظه خود در یکشنبه گذشته در سخنرانی خود موعظه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to offer advice in a self-righteous or annoying way, esp. on religious or moral issues.
مترادف: exhort, harangue, preachify
مشابه: lecture, moralize, speechify

- I want to tell my parents the truth, but I know they'll only preach at me.
[ترجمه گوگل] من می خواهم حقیقت را به پدر و مادرم بگویم، اما می دانم که آنها فقط به من موعظه خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] می خواهم حقیقت را به پدر و مادرم بگویم، اما می دانم که فقط می توانند به من موعظه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. practice what you preach
آنچه را که به دیگران پند می دهی خودت هم انجام بده،اول خودت را اصلاح کن بعد دیگران را

2. If the beard were all, the goat might preach.
[ترجمه مهدی] اگه همش به ریش بود بز باید موعظه می کرد
|
[ترجمه گوگل]اگر ریش همه بود، بز ممکن بود موعظه کند
[ترجمه ترگمان]اگر ریش همه بود، بز می توانست موعظه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He went abroad to preach Christianity to the heathen.
[ترجمه گوگل]او به خارج رفت تا مسیحیت را برای بتها تبلیغ کند
[ترجمه ترگمان]او به خارج رفت تا مسیحیت را برای کافران تبلیغ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The world people preach down terrorism and violence.
[ترجمه گوگل]مردم جهان تروریسم و ​​خشونت را موعظه می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم جهان از تروریسم و خشونت سخن می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Missionaries were sent to preach the Gospel.
[ترجمه گوگل]مبلغانی برای موعظه انجیل فرستاده شدند
[ترجمه ترگمان]سازمان تبلیغ برای وعظ کردن به انجیل فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A large multitude had assembled to hear him preach.
[ترجمه گوگل]جمعیت زیادی برای شنیدن موعظه او جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت کثیری برای شنیدن موعظه او جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They continue to preach their gospel of self - reliance .
[ترجمه گوگل]آنها همچنان به موعظه انجیل خود اتکایی خود ادامه می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تبلیغ عقاید خود در مورد اعتماد به نفس خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm sorry, I didn't mean to preach.
[ترجمه گوگل]ببخشید قصد موعظه نداشتم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، نمی خواستم موعظه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We fail to preach down the people.
[ترجمه گوگل]ما در موعظه کردن مردم شکست می خوریم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم مردم را موعظه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They preach the abolition of established systems but prose nothing to replace them.
[ترجمه گوگل]آنها لغو نظام های مستقر را موعظه می کنند، اما چیزی جایگزین آنها نمی شود
[ترجمه ترگمان]آن ها منسوخ کردن سیستم های تثبیت شده را موعظه می کنند، اما به نثر هیچ چیزی را جایگزین آن ها نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Don't preach at me," he shouted.
[ترجمه شان] او فریاد زد "برای من ، موعظه نکن " ( درس اخلاق نده )
|
[ترجمه گوگل]او فریاد زد: «به من موعظه نکنید
[ترجمه ترگمان]او فریاد زد: \" به من موعظه نکنید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do not preach up such boys so much.
[ترجمه گوگل]اینقدر این پسرها را موعظه نکنید
[ترجمه ترگمان]زیاد از این پسرها موعظه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They preach the abolition of established systems but propose nothing to replace them.
[ترجمه گوگل]آنها لغو نظام های مستقر را موعظه می کنند، اما چیزی برای جایگزینی آنها پیشنهاد نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها منسوخ کردن سیستم های برقرار شده را موعظه می کنند، اما هیچ چیزی را برای جایگزین کردن آن ها پیشنهاد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't preach me a sermon, please.
[ترجمه گوگل]خواهش می کنم برای من موعظه نکنید
[ترجمه ترگمان]موعظه منو موعظه نکن، لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You are in no position to preach to me about efficiency!
[ترجمه گوگل]شما در موقعیتی نیستید که به من در مورد کارآمدی موعظه کنید!
[ترجمه ترگمان]تو در موقعیتی نیستی که درباره کارایی به من موعظه کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نصیحت کردن (فعل)
admonish, advise, exhort, preach

وعظ کردن (فعل)
admonish, preach, homily, sermonize

موعظه کردن (فعل)
admonish, sermon, preach, sermonize

سخنرانی مذهبی کردن (فعل)
preach

انگلیسی به انگلیسی

• moralize, discuss ethical or moral standards; lecture about religion, give a sermon; lecture, deliver a speech
when someone, especially a member of the clergy, preaches, he or she gives a talk on a religious or moral subject as part of a church service.
to preach a set of ideas means to try to persuade people to accept them.

پیشنهاد کاربران

رو منبر رفتن
نکته مهم این است که preach در معنی نصیحت کردن یا پند دادن، بار منفی دارد.
[به صورت آزاردهنده/خسته کننده] موعظه کردن دیگران.
تبلیغ دینی و مذهبی
to deliver ( a sermon ) .
اگر بعد ( preach ) کلمه ( sermon ) بیاد به معنی اجرا کردن هست مثل جمله زیر
Sometimes the rector came up and preached a sermon.
preach: موعظه کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : preach / preachify
✅️ اسم ( noun ) : preaching / preacher / preachership
✅️ صفت ( adjective ) : preachy / preachable
✅️ قید ( adverb ) : _
توصیه کردن
پند دادن
تعلیم دادن، آموختن
خطبه خواندن
موعظه کردن
اگر ریش همه چیز بود، بز می تونست دیگران را موعظه کند
If the beard were all, the goat might preach
کشیش
تبلیغ کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس