sleepy

/sˈliːpi//ˈsliːpi/

معنی: خواب الود، خواب دار
معانی دیگر: خواب آلود، خوابکی، بی جنب و جوش، آرام، بی سرو صدا، کم فعالیت، خواب آور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sleepier, sleepiest
مشتقات: sleepily (adv.), sleepiness (n.)
(1) تعریف: needing or tending to sleep; drowsy.
مترادف: dozy, drowsy, somnolent, soporific
متضاد: awake, wakeful
مشابه: comatose, fatigued, languid, lethargic, slumberous, torpid, weary

(2) تعریف: inactive or dull.
مترادف: idle, inactive, passive
متضاد: bustling
مشابه: dull, languid, lethargic, listless, phlegmatic, slow, sluggish, spiritless

- a sleepy town
[ترجمه ابوالفضل] یک شهر خواب آلود.
|
[ترجمه ....] یک شهر آرام
|
[ترجمه گوگل] یک شهر خواب آلود
[ترجمه ترگمان] یک شهر خواب آلود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a sleepy little town
یک شهر کوچک و آرام

2. the child is sleepy
کودک خوابش می آید.

3. a long lecture makes everyone sleepy
نطق طولانی همه را خواب آلود می کند.

4. his lengthy lecture made me sleepy
نطق طولانی او مرا خواب آلود کرد.

5. One in seven accidents is caused by sleepy drivers.
[ترجمه گوگل]از هر هفت تصادف، یک مورد ناشی از خواب آلودگی رانندگان است
[ترجمه ترگمان]یکی از هفت تصادف توسط رانندگان خواب آلود ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Good friends, good books and a sleepy conscience : this is the ideal life. Mark Twain
[ترجمه گوگل]دوستان خوب، کتاب های خوب و وجدان خواب آلود: این زندگی ایده آل است مارک تواین
[ترجمه ترگمان]دوستان خوب، کتاب های خوب و یک وجدان خواب آلود: این زندگی ایده آل است مارک تواین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had just awakened, her eyes sleepy and her hair tousled.
[ترجمه گوگل]تازه از خواب بیدار شده بود، چشمانش خواب آلود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]تازه از خواب بیدار شده بود، چشمانش خواب آلود بود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I felt so sleepy I couldn't stop yawning.
[ترجمه !!] آنقدر خواب آلود بودم که نمی توانستم در خمیازه کردن درنگ بکنم
|
[ترجمه گوگل]آنقدر خوابم می آمد که نمی توانستم جلوی خمیازه کشیدن را بگیرم
[ترجمه ترگمان]انقدر خواب آلود بودم که نمی توانستم خمیازه بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The alcohol was making him sleepy.
[ترجمه گوگل]الکل خوابش می برد
[ترجمه ترگمان]الکل او را خواب آلود می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The town remains sleepy despite the activity all around it.
[ترجمه گوگل]شهر با وجود فعالیت در اطراف آن همچنان خواب آلود است
[ترجمه ترگمان]این شهر علی رغم فعالیت تمام این مناطق، خواب آلود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was so sleepy that she ran into a lamppost.
[ترجمه گوگل]آنقدر خواب آلود بود که به تیر چراغ برق برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]او آنقدر خواب آلود بود که به تیر چراغ برق دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You won't find much culture in this sleepy little town, I'm afraid!
[ترجمه گوگل]تو این شهر کوچولوی خواب آلود فرهنگ زیادی پیدا نمیکنی، میترسم!
[ترجمه ترگمان]متاسفانه تو این شهر کوچک خواب آلود، فرهنگ زیادی پیدا نمی کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am so sleepy that my attention is wandering.
[ترجمه گوگل]آنقدر خوابم می آید که حواسم پرت شده است
[ترجمه ترگمان]من آنقدر خواب آلود هستم که توجهم را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was so sleepy, I couldn't keep my eyes open .
[ترجمه گوگل]خیلی خوابم میومد نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم
[ترجمه ترگمان]خیلی خواب آلود بودم، نمی توانستم چشمانم را باز نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You will begin to feel sleepy as the drug enters the bloodstream.
[ترجمه گوگل]با ورود دارو به جریان خون، احساس خواب آلودگی خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]زمانی که این دارو وارد جریان خون می شود، احساس خواب آلودگی می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The painkillers kicked in and he became sleepy.
[ترجمه گوگل]مسکن ها وارد شدند و خواب آلود شد
[ترجمه ترگمان]مسکن به داخل ضربه زد و او خواب آلود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواب الود (صفت)
dreamy, drowsy, sleepy, soporific, slumberous, slumbery, slumbrous, somniculous, somniferous, somnolent

خواب دار (صفت)
fuzzy, sleepy, nappy, plushy

انگلیسی به انگلیسی

• drowsy, tired, needing to sleep; quiet; slow, sluggish
if you are sleepy, you feel tired and ready to go to sleep.
a sleepy place is very quiet and does not have much excitement.

پیشنهاد کاربران

A sleepy place is quiet and without much activity or excitement
یک مکان sleepy ، ساکت و بدون فعالیت یا هیجان زیاد است، حوصله سر بُر
They retired to a sleepy little town in the south of Italy.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sleepy
sleepy: خواب آلود
sleepy
خُسُمبه ( گویش بومی )
خُفتو ، خُفتوک ، خوابو ، خوابوک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sleep
✅️ اسم ( noun ) : sleep / sleepiness / sleeper / sleeplessness
✅️ صفت ( adjective ) : sleepy / sleepless
✅️ قید ( adverb ) : sleepily / sleeplessly
خواب‎آلود، خواب‎آور، بی‎جنب و جوش
This "sleepy" little town is a busy place
این شهر کوچک" خوابالود"هست یه مکان پر سروصدا.
خواب آلود 🕡🕡
I feel sleepy
من احساس خواب آلودگی میکنم
خواب آلود
The mean is very tired
peaceful and quiet
آرام
خواب آلو
خمار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس