پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٥٠)

بازدید
٣,٢٣٧
تاریخ
٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1_ To alternately enter and exit, arrive and depart ( either physically or figuratively ) . ۱ ـ بطور متناوب داخل و خارج شدن ، رسیدن و ترک کردن ( به ...

تاریخ
٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ ترکیب ـ مخلوط combination ۲ ـ گروه نوازندگان ( جاز ) Group of musicians ( especially jazz )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ در کما ـ در اغما یا بیهوشی In a coma ۲ ـ بی حال و خوابالو Inactive and sleepy

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ دانشکده a part of university in which students can study up to a bachelor's degree after graduation from school ۲ ـ مجمع ـ هیئت ـ گروه ( تخصصی ) ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان توجه کنید که املای درست این واژه colleague هست و همچنین بصورت [ کالیگ ] تلفظ میشود ✅✅✅

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کولاژ a picture made by sticking pieces of coloured paper, cloth or photographs onto a surface, or by putting images together on a computer, cell ph ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️ دقت کنید که وقتی از کسی عصبانی می شوید از حرف اضافه 𝘄𝗶𝘁𝗵 استفاده کنید و وقتی از چیزی عصبانی می شوید از حرف اضافه 𝗮𝘁 استفاده کنید! ❗️We becom ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

🧷 در جایگاه اسم ۱ ـ دسته ـ خوشه ـ انبوه ـ توده a small group of things or people very close together, especially trees or plants; a bunch of someth ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در مورد غذا ) دلزده شدن

پیشنهاد
٠

دوربین مداربسته System of cameras that watch a building, room, etc for crime. 📌 Also: CCTV

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 assess = ارزیابی کردن ـ سنجیدن ـ تخمین زدن reassess = باز ارزیابی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 assessment = ارزیابی ـ سنجش reassessment = ارزیابی/ سنج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 economize = صرفه جویی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 economy = اقتصاد ـ صرفه جویی economics = علم اقتصاد economist = اقتصاددان ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 e ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 detect = کشف کردن ـ شناسایی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 detection = کشف ـ شناسایی detective = کاراگاه detector = ردیاب ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 detectabl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 detect = کشف کردن ـ شناسایی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 detection = کشف ـ شناسایی detective = کاراگاه detector = ردیاب ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 detectabl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 detect = کشف کردن ـ شناسایی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 detection = کشف ـ شناسایی detective = کاراگاه detector = ردیاب ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 detectabl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 detect = کشف کردن ـ شناسایی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 detection = کشف ـ شناسایی detective = کاراگاه detector = ردیاب ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 detectabl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 detect = کشف کردن ـ شناسایی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 detection = کشف ـ شناسایی detective = کاراگاه detector = ردیاب ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 detectabl ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همانطور که بعضی دوستان شرح دادن specific معنی خاص و ویژه میده اما وقتی یک s همراه این واژه میاد معنای جزئیات و حقایق میده. 📍specific [adj] : specia ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 dominate = چیره شدن ـ تسلط یافتن ⭕️🅝🅞🅤🅝 dominance = برتری ـ تسلط domination = سلطه ـ چیرگی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 dominant = چیره ـ مسلط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 dominate = چیره شدن ـ تسلط یافتن ⭕️🅝🅞🅤🅝 dominance = برتری ـ تسلط domination = سلطه ـ چیرگی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 dominant = چیره ـ مسلط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 dominate = چیره شدن ـ تسلط یافتن ⭕️🅝🅞🅤🅝 dominance = برتری ـ تسلط domination = سلطه ـ چیرگی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 dominant = چیره ـ مسلط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 dominate = چیره شدن ـ تسلط یافتن ⭕️🅝🅞🅤🅝 dominance = برتری ـ تسلط domination = سلطه ـ چیرگی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 dominant = چیره ـ مسلط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 dominate = چیره شدن ـ تسلط یافتن ⭕️🅝🅞🅤🅝 dominance = برتری ـ تسلط domination = سلطه ـ چیرگی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 dominant = چیره ـ مسلط ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محدود کردن ، سختگیری کردن ، اقدامات پیشگیرانه انجام دادن Definition : to take strict measures to control or suppress something, often via enforcing r ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 clamor = داد و فریاد کردن ـ غوغا کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 clamor = داد و فریاد ـ غوغا ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 clamorous = پر سر و صدا ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 c ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 clamor = داد و فریاد کردن ـ غوغا کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 clamor = داد و فریاد ـ غوغا ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 clamorous = پر سر و صدا ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 c ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⭕️🅥🅔🅡🅑 clamor = داد و فریاد کردن ـ غوغا کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 clamor = داد و فریاد ـ غوغا ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 clamorous = پر سر و صدا ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 c ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهمانی غیر رسمی در کنار دریا مخصوصا جایی که صدف های خوراکی را میپزند و می خورند Informal party by the sea, esp, where clams are cooked and eaten

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

▪️اسم ۱ ـ صدف خوراکی Large shellfish ۲ ـ ( در محاوره ) یک تکه پول کاغذی به ارزش یک دلار a piece of paper money worth one dollar ۳ ـ گوشت خوراکی نرم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

civic = شهری ، اجتماعی rustic = روستایی ، ساده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

civic = شهری ، اجتماعی rustic = روستایی ، ساده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ ـ شهر a larger and more populated town e. g. Semnan is an underpopulated city in Iran. سمنان یک شهر کم جمعیت در ایران است ۲ ـ اهالی شهر ـ شهروندان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرکبات به گروهی از میوه های متعلق به خانواده Rutaceae اطلاق می شود که عمدتاً به دلیل طعم شدید و محتوای بالای ویتامین C خود شناخته می شوند. مرکبات رای ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

📌تلفظ یا pronunciation لغات در زبان انگلیسی از اهمیت بالایی برخوردار است ! یکی از مولفه های مهم تلفظ لغات در انگلیسی stress syllable یا هجای تاکیدی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

📌تلفظ یا pronunciation لغات در زبان انگلیسی از اهمیت بالایی برخوردار است ! یکی از مولفه های مهم تلفظ لغات در انگلیسی stress syllable یا هجای تاکیدی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ ـ دایره Curved line on which every point is equally distant from the center ۲ ـ حلقه دوستان ۳ ـ گروهی از افراد Group of people ۴ ـ طبقه بالا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعل : به آرامی خندیدن با دهان بسته to laugh quietly and with closed lips اسم : خنده خفی ، خنده آرام A quiet laugh

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸در جایگاه صفت: کمی اضافه وزن به نحوی که به جای ناسالم یا غیرجذاب، زیبا یا جذاب در نظر گرفته شود slightly overweight in a way that is considered cu ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل داوودی 🛑 همچنین این واژه را بصورت مختصر mum هم میگویند و مینویسند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🖇 دوستان توجه کنید که mum در انگلیسی بریتانیایی همون معادل mom در انگلیسی آمریکایی ست و اینکه این واژه در آمریکا معادل غیر رسمی chrysanthemum به معن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Let's break a leg بیا بترکونیم بیا خودی نشون بدیم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استعداد خوش بیانی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز پس گیری شده Songdo city was built on reclaimed land from the Yellow Sea شهر سونگدو در زمین های بازپس گیری شده از دریای زرد ساخته شده است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ ـ ساطور a kitchen tool used to chop or mince food into smaller pieces, such as onions, herbs, nuts, or vegetables ۲ ـ ( محاوره ) هلیکوپتر helicopt ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔖 اگر این کلمه در متن با حرف بزرگ نوشته بشه به معنای کشور چین هست اما اگه حرف اولش با حرف کوچک نوشته بشه به معنای ظروف چینی است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The leader of a group, clan, tribe, etc. سرگروه ، سرکرده ، رئیس قبیله ، هدایتگر و . . .

پیشنهاد
٣

اصطلاح ( لقمه بزرگتر از دهان برداشتن ) برای توصیف موقعیتی استفاده می شود که در آن فردی وظیفه یا مسئولیتی را بر عهده گرفته است که انجام آن برای او بسی ...

پیشنهاد
١

اصطلاح ( لقمه بزرگتر از دهان برداشتن ) برای توصیف موقعیتی استفاده می شود که در آن فردی وظیفه یا مسئولیتی را بر عهده گرفته است که انجام آن برای او بسی ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

check = کیش checkmate = مات واژه checkmate غیر از مات کردن حریف در بازی شطرنج ، معنای شکست کامل ( دادن ) یا متوقف کردن هم میدهد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ شطرنجی having a pattern of small squares with different colors e. g. She wore a checkered scarf with alternating black and white squares ۲ ـ پر ف ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔍 معانی واژه check بر اساس دیکشنری LanGeek 🔼 اسم ۱ ـ چک ۲ ـ کیش ( در شطرنج ) ۳ ـ چارخانه ( طرح پارچه ) ۴ ـ صورت حساب ۵ ـ بررسی ۶ ـ تحت کنترل e. g. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ راننده زن ۲ ـ ( در زبان فرانسه ) مبل بی دسته

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش کردن ، تنبیه کردن ، ادب کردن ، ( بصورت شدید ) انتقاد کردن و . . . The coach chastised the team for their lack of effort during the crucial mat ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ بدن یا هیکل یک فرد the body or physique of a person ۲ ـ شاسی اتوموبیل the frame of a vehicle that supports the body and other components ۳ ـ یک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفت شدن ناگهانی دردناک عضله در بازو یا پای شما ؛ گرفتگی عضله a sudden painful tightening of a muscle in your arm or leg ( cramp ) e. g. There were n ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شارلاتان ، شیاد ، فریبکار ، حقه باز و . . . a person who pretends to have skills or knowledge that they do not have, especially in medicine 📍این وا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ ـ احسان ـ نیکوکاری generosity and help to the poor , etc ۲ ـ خوش قلبی ، محبت kindness shown in judging others ۳ ـ موسسه خیریه organization for help ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبان انگلیسی یکی از پر گویش ترین زبان های دنیاست که وام واژه های بسیاری دارد ! وام واژه یا واژهٔ دخیل یا واژهٔ عاریتی به واژه ای گفته می شود که از یک ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساب اعتباری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوستان دقت کنید که owing to صحیح هست نه owning to 🛑🛑🛑🛑🛑

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوار بی خشتک گاوچرانی Strong leather covering to protect cowboys' legs

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : همراه ، مراقب ، محافظ فعل : همراهی کردن ، مراقبت کردن ، محافظت کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن مستخدم / خدمتکار ( در هتل ) Woman who cleans hotel bedrooms

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد توافق ، رفع اختلاف He is very good at finding the middle ground in meetings when people are disagreeing

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( قنطورس ) موجودی افسانه ای از اساطیر یونان با بالاتنه انسان و پایین تنه اسب a mythical creature from Greek mythology with the upper body of a human ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ - مرکز ، کانون middle point ۲ - مکانی برای یک فعالیت خاص place for a particular activity : a shopping centre ۳ ـ ( میانه ) موقعیت متوسط در س ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

length = طول width = عرض

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

length = طول width = عرض

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

On celluloid = on cinema film

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آسمانی ، بهشتی celestial blue = آبی آسمانی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادن ، تسلیم کردن ، تحویل دادن ، واگذار کردن ( سرزمین ، قلعه ، قدرت یا . . . ) بعد از شکست در جنگ Give ( esp. land , castle, power after losing a war ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غار بزرگ Large cave

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٦

💠 تفاوت mist , fog , smog Mist isn't usually thick , and often occurs in the mountains or near the ocean ۱ ـ ( مه رقیق ) غلیظ نیست و اغلب در کوه ه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

💠 تفاوت mist , fog , smog Mist isn't usually thick , and often occurs in the mountains or near the ocean ۱ ـ ( مه رقیق ) غلیظ نیست و اغلب در کوه ه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

💠 تفاوت mist , fog , smog Mist isn't usually thick , and often occurs in the mountains or near the ocean ۱ ـ ( مه رقیق ) غلیظ نیست و اغلب در کوه ه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

✏️ تفاوت nap و catnap هر دو هم فعل هستند و هم اسم به معنای چرت ( زدن ) و استراحت ( کردن ) اما تفاوتشون اینه که nap معمولاً یک خواب کوتاه در طول روز ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

✏️ تفاوت nap و catnap هر دو هم فعل هستند و هم اسم به معنای چرت ( زدن ) و استراحت ( کردن ) اما تفاوتشون اینه که nap معمولاً یک خواب کوتاه در طول روز ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ آبشار بزرگ Large waterfall ۲ _ آب مروارید ( نوعی بیماری چشمی ) Eye disease causing blindness

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوستان همون طور که دوستمون Youngman گفته قصر و قلعه فرق دارن ! قلعه میشه castle قصر یا کاخ میشه palace 🔍 قلعه ، ساختمانی دفاعی و نظامی است که بعضاً ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رای تعیین کننده Deciding vote when both sides have an equal number of votes

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صندلی کودک ، جایگاه کودک Seat for babies or small children, attached to seat of the car

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معانی واژه بر اساس دیکشنری لانگمن : ۱ _ حمل کردن ، ترابری کردن To lift ( something ) and take it to another place ۲ _ به دوش کشیدن ، تحمل کردن Bear ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بخش های مختلف انگشتان ✋ thumb : انگشت شست index finger : انگشت اشاره middle finger : انگشت وسط ring finger : انگشت حلقه pinkie : انگشت کوچک knuckle ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ ماهی کپور ۲ _ نق زدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نوازش ، نوازش کردن synonym : fondle

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🌀 تفاوت Because و Even though از because برای نتایج قابل انتظار استفاده میشه و از even though برای نتایج غیر قابل انتظار 📍 Because the weather was ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

غلبه ، غلبه کردن Overwhelming the weak feels better than anything else غلبه بر افراد ضعیف حس بهتری نسبت به هر چیزی دارد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ پرنده خواننده آمریکای شمالی با منقار قرمز ، جنس نر آن پرهای قرمز روشن دارد The North American songbird with a red beak the male has bright red fe ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاربوراتور یا کاربُراتور نام وسیله ای در خودرو است که وظیفه دارد سوخت مورد نیاز موتور در سیستم های کاربراتوری را در کلیه شرایط به نحوی آماده کند که م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ _ کاروان ( گروهی از افراد سوار بر حیوانات یا وسایل نقلیه که برای ایمنی با هم سفر می کنند، به ویژه در صحرا ) a group of people on animals or ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

روش های گوناگون capital punishment یا همان مجازات اعدام به شرح تصویر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارخانه کنسرو سازی Factory where food is put in cans

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی آبنبات چوبی ( به شکل عصا ) a hard sweet on a stick with one curved end

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکلات مغزدار a type of confectionery that is made from a mixture of chocolate and other ingredients such as nuts, caramel, nougat or fruit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جا شمعی Holder for a candle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ چهارمین صورت فلکی در منطقه البروج Fourth sign of the Zodiac , represented by a crab ۲ _ به کسی که بین ۲۱ ام ماه ژوئن و ۲۲ ام ماه ...

پیشنهاد
٠

Cut to the end برو سر اصل مطلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بطور مشخصی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اردونشین

پیشنهاد
٠

تا یه حدی / جایی درسته اما . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گربه ای که خز بدنش شامل رنگ های سفید ، مشکی و نارنجی است a cat with fur of the colors black, white and orange

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ کیفیت، سطح یا درجه توانایی ها، شخصیت یا عملکرد یک فرد در یک زمینه یا فعالیت خاص the quality, level, or degree of someone's abilities, character, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ گوساله the young offspring of a cow or bull, typically less than one year old ۲ _ عضله پشت ساق پا the muscular part at the back of the leg betwee ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف Computer - Assited Learning یادگیری به کمک کامپیوتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

متقاعد کردن کسی به انجام کاری از طریق تمجیدهای غیر صادقانه، وعده ها، و غیره اغلب به شیوه ای مداوم to persuade someone to do something through insince ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

❇️ حروف اضافه این کلمه in و with هستند 𝗶𝗻 𝗰𝗮𝗵𝗼𝗼𝘁𝘀 𝘄𝗶𝘁𝗵 به معنای با همکاری ، با همدستی used to refer to a situation where two or more pe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

❇️ حروف اضافه این کلمه in و with هستند 𝗶𝗻 𝗰𝗮𝗵𝗼𝗼𝘁𝘀 𝘄𝗶𝘁𝗵 به معنای با همکاری ، با همدستی used to refer to a situation where two or more pe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

( تله کابین ) وسیله نقلیه ای که روی ریل حرکت می کند و توسط یک کابل متحرک کشیده می شود که معمولاً برای حمل و نقل به بالای تپه ها یا کوه ها استفاده می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cab driver = cabby = cabbie = cabman = hack driver = livery driver = taxi driver = taximan = chauffeur

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cab driver = cabby = cabbie = cabman = hack driver = livery driver = taxi driver = taximan = chauffeur

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cab driver = cabby = cabbie = cabman = hack driver = livery driver = taxi driver = taximan = chauffeur

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cab driver = cabby = cabbie = cabman = hack driver = livery driver = taxi driver = taximan = chauffeur

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه cabby یا cabbie معادل راننده تاکسی یا cab driver میشه اما چون cabby / cabbie در محاوره استفاده میشه و دوستانه تره بهتره معادلش رو ( شوفر ) در نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه cabby یا cabbie معادل راننده تاکسی یا cab driver میشه اما چون cabby / cabbie در محاوره استفاده میشه و دوستانه تره بهتره معادلش رو ( شوفر ) در نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه cabby یا cabbie معادل راننده تاکسی یا cab driver میشه اما چون cabby / cabbie در محاوره استفاده میشه و دوستانه تره بهتره معادلش رو ( شوفر ) در نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اسم : ۱ _ تاکسی Taxi ۲ _ جای راننده کامیون ، لوکوموتیو ، اتوبوس و . . . the part of a truck, bus, or train where the driver sits ۳ _ درشکه دوچرخه in ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

🔘 واژگان زیر را بصورت اختصاری با حرف c کوچک نشان می دهند : ▫️cent سنت که معادل یک صدم دلار امریکایی است ▪️circa تقریباً ، در حدود 🔸 cubic مکعبی 🔹 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثل مرده He's as good as dead اون مثل مُردس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاده فرعی ، بیراهه ( جاده ای که زیاد مورد استفاده عموم قرار نمیگیرد ) Smaller road or path which is not much used or known

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ جاده کمربندی ۲ _ از راه فرعی رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1⃣ 𝐁𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐨𝐰𝐧 𝐛𝐨𝐭𝐭𝐥𝐞 ( 𝐨𝐫 𝐛𝐨𝐨𝐳𝐞, 𝐨𝐫 𝐛𝐞𝐞𝐫 𝐨𝐫 𝐛𝐞𝐯𝐞𝐫𝐚𝐠𝐞 بطری مشروبت رو همراهت بیار 2⃣ 𝐁𝐫𝐢𝐧𝐠 𝐲𝐨𝐮𝐫 � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ نزدیک ، کنار beside ; near : Sit by me ۲ _ از طریق through ; using : enter by the door ۳ _ تا قبل از ، پیش از before : Do it by tomorrow ۴ _ توسط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شعار روز a word or phrase that becomes popular or fashionable in a particular field or context, often used to impress or persuade others rather than ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برو رد کارت ، دور شو ، گمشو ، نبینمت و . . . go away 🔍 این یک حدسه اما می تونه درست باشه ! اگر دقت کنید واژه buzz به معنای وز وز زنبور است و وقتی ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ مانع ، پشت بند ( دیوار ) a protruding structure that supports a building or wall and is made out of bricks or stones ۲ _ تقویت کردن ، ایمن کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : ۱ _ تافی یا آبنبات کره ای a hard brown sweet made from sugar and butter boiled together ۲ _ سس یا شربتی که از شکر قهوه ای، کره و طعم دهنده ها ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : پروانه 🦋 a flying insect with a long, thin body and large, typically brightly colored wings فعل : ۱ _ لاس زدن ، عشقبازی کردن ، دلبری کردن talk ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گل آلاله a wild plant with cup - shaped flowers that are small, bright, and yellow

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

تملق کردن ، چاپلوسی کردن ، پاچه خواری کردن Praise too much synonyms : flatter , fawn , adulate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل : با کله یا شاخ زدن Push with the head or horns اسم : ۱ _ مایه خنده ، مسخره A person at whom ridicule, jest, or contempt is directed ۲ _ ته چیزی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

He was drunk and had no business driving او مست بود و حق رانندگی کردن نداشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

پیشنهاد
١

📏 put/leave something on the back burner Definition: to delay doing something until a later time 📍The government quietly put the scheme on the back ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوختن و با خاک یکی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معنای اول : خاکسپاری the act of burying a dead body or the ceremony in which a dead body is buried معنای دوم : دفن ( پنهان کردن چیزی در زیر خاک ) co ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ میز تحریر a desk with drawers and a writing surface on top that opens downwards ۲ _ دفتر کار ( بخش خاصی در یک اداره دولتی که مسئولیت وظایف، کارکر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

طاقت فرسا ، کمر شکن ، چالش برانگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ سرزنده کردن ، سرحال آوردن ، خوشحال کردن ۲ _ شناور نگه داشتن ۳ _ تقویت کردن ، حمایت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر از معانی که گفته شد معنای باسن نیز میدهد the fleshy part of the human body that you sit on 🛑 توجه کنید که وقتی معنی باسن میده که واژه بصورت جمع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرف مفت insincere talk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تختخواب چند طبقه beds built one above the other _ این واژه معانی دیگری نیز دارد . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دسته ، گروه ، خوشه ، دسته کردن ، جمع شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ نان رول کوچکی که گرد و صاف است و معمولاً غذا هایی مثل همبرگر و هات داگ را با آن صرف میکنند a small bread roll that is round and flat in shape ۲ _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کشتن ، کلک کسی را کندن Kill

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : ۱ _ موج شکن a protective structure of stone or concrete; extends from shore into the water to prevent a beach from washing away ۲ _ لبه محافظ ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⏺ اسم : ۱ _ قلدر ، زورگو Person who hurts weaker people ۲ _ جنایتکار یا جانی اجیر شده A hired thug ⏹ فعل : ۱ _ قلدری کردن ، زورگویی کردن ، ضعیف کشی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه bulletin board

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه notice board ۲ _ یک شبکه کامپیوتری یا ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودروی ضدگلوله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : bulldozere e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : dozer e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیپورچی a person who plays the bugle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : شیپور فعل : شیپور زدن synonym : trumpet , horn 📍bugler = شیپورچی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ درشکه سبک a light, horse - drawn carriage with four wheels, typically used for leisurely rides ۲ _ کالسکه a lightweight, collapsible stroller or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لاپوشانی

پیشنهاد
٠

اسیر کسی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعمال قانون کردن اجرا کردن قانون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : دلقک ، احمق ، لوده synonym : clown , fool فعل : مسخره بازی در آوردن To behave like a buffoon

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطقه بی طرف ، منطقه حائل a neutral area free of the conflict and danger that is between opposing powers

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضربه گیر ( ماشین ) Spring on a railroad car that takes the shock when it hits anything 🍀🍀🍀 Car buffer = صیقل دهنده ، برق انداز ( وسیله ای که با آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ چرم زرد Faded yellow color ۲ _ برق انداختن Polish ( metal ) with something soft ۳ _ طرفدار Person interested in subject : a film ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ تغییر عقیده دادن to come to an agreement or make someone change their mind e. g. I’ve tried everything to persuade her but she won’t budge an inc ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بودایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مذهب بودا ، بوداگرایی an Indian religion based on the teachings of Siddhartha Gautama, the followers of which worship in temples

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you want some more cake , please say so اگر کیک بیشتری میخوای ، لطفاً بگو ( لطفاً تعارف نکن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدامس بادکنکی Chewing gum that can make bubbles

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ آب سرد کن ، آبخوری a public fountain to provide a jet of drinking water ۲ _ هر یک از وسایل مختلف که در آن هوا یا گاز دیگری از یک مایع عبور می کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خواب غفلت در آوردن _ شفاف سازی کردن Also : put the record straight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از خواب غفلت در آوردن _ شفاف سازی کردن Also : set the record straight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I just want to know where I stand می خوام بدونم کجای کارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی ادب ( در طرز سخن گفتن ؛ خلاصه کردن واژگان در جمله گویی که بی ادبانه باشد ) ◾ املای اصلی این واژه brusque است اما بعضاً بصورت غیر رسمی brusk مینوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی ادب ( در طرز سخن گفتن ؛ خلاصه کردن واژگان در جمله گویی که بی ادبانه باشد ) ◾ املای اصلی این واژه brusque است اما بعضاً بصورت غیر رسمی brusk مینوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Okay = Ok = 'kay هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ کیک شکلاتی a square shaped flat cake that is made with chocolate and occasionally nuts ۲ _ نوعی پری یا هوبگوبلین در فرهنگ اسکاتلندی و انگلیسی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم غره رفتن ، تهدید کردن to try to make someone do something, especially in a threatening way e. g. But she wasn't going to let him browbeat her.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

📏 عبارت to be afraid دو تا معنی داره ۱ _ ترسیدن ، بیم داشتن ۲ _ متاسف بودن ، شرمنده بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Hold on to yourself به خودت مسلط باش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

draw up = ایستادن ، نگه داشتن ، متوقف کردن draw off = حرکت کردن 📍A taxi drew up outside the bank . ( it stopped ) Two men got out and then the taxi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

draw up = ایستادن ، نگه داشتن ، متوقف کردن draw off = حرکت کردن 📍A taxi drew up outside the bank . ( it stopped ) Two men got out and then the taxi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دیکشنری LanGeek : اسم : جوجه های همزاد all the young of a bird hatched at the same time, or the young of an animal cared at together فعل : ۱ _ با اضط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معناش میشه ( دل شکسته ) چون در جایگاه صفت بکار میره extremely sad, especially because someone you love has left you He was broken - hearted when she ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ یک کفش چرم سنگین با نقش های تزئینی و زیره میخ a heavy leather shoe with decorative patterns and a hobnailed sole ۲ _ لهجه و گویش محلی و خاص صحبت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بروشور ، دفترک ، کاتالوگ ( متن چاپی با تعداد صفحات معمولاً کم که اطلاعاتی درباره ویژگی های کالا یا نمایش یا نمایشگاه و نظایر آن به دست دهد ) Small b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزرده خاطر کردن ، آتشی مزاج کردن ، عصبی کردن Also : put someone's back up

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون ( کسی ) تشنه بودن out for blood = after someone's blood

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون ( کسی ) تشنه بودن out for blood = after someone's blood

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جنون رسیدن have a fit = throw a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به جنون رسیدن have a fit = throw a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرش زن ، پرش کننده ( در ورزش پرش طول ) broad jumper = long jumper

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرش زن ، پرش کننده ( در ورزش پرش طول ) broad jumper = long jumper

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ورزش ) پرش طول broad jump = long jump

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ورزش ) پرش طول broad jump = long jump

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان دقت بفرمایید که شکل صحیح کلمه بصورت intuition است 🛑🛑🛑🛑

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پر بودن از Streets bristling with armed guards

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ _ پروراندن ( کودک ) raise ( children ) ۲ _ ذکر کردن ، مطرح کردن mention ( a subject ) ۳ _ بالا آوردن vomit ( food )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ یکدل کردن ، یکی شدن ، پیوند زدن ، وحدت ساختن ، ایجاد همبستگی کردن to make people become closer together or become friendlier, or to help them end ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلنجار رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اختصاصی ، اختصاص داده شده ، تخصیص یافته ، کنار گذاشته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفاوت 𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 و 𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 📝 Take a test = امتحان دادن Give a test = امتحان گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفاوت 𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 و 𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 📝 Take a test = امتحان دادن Give a test = امتحان گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به هوش آوردن Cause to regain conscious Also : 𝚋𝚛𝚒𝚗𝚐 𝚝𝚘

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسم : ۱ _ لبه ( فنجان ، استکان و . . . ) ۲ _ لبه ( کلاه ) فعل : لبریز کردن ، تا لبه پر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

You made my day روزم رو ساختی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Also : be floating on air رو ابر ها سیر کردن I've been walking on air ever since Chris and I started going out together

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

رو ابر ها سیر کردن

پیشنهاد
٠

Be over the moon

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : افسار ، لگام ، دهنه ( اسب ) Leather bands around a horse's head to control its movement فعل : ۱ _ افسار بستن put a bridle on ۲ _ خشم خود را بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

معانی متفاوت این واژه در دیکشنری لانگمن : ۱ _ پل ( ساختن ) structure carrying a road or railroad over a river , etc ۲ _ اتاق فرمان ( کشتی ) raised ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه bride یعنی ( عروس ، تازه عروس ) و bridegroom یعنی ( داماد ، تازه داماد ) bride : woman about to be married or just married bridegroom : man abo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه bride یعنی ( عروس ، تازه عروس ) و bridegroom یعنی ( داماد ، تازه داماد ) 🛑 در پاسخ به Arash_kurd باید بگم نظرت اشتباهه ! اگه به دیکشنری های مخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چندکارگی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان دقت کنید که شکل صحیحش illegal هست ❌❌❌❌❌❌

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درخواست سواری ماشین کردن ( با نشان دادن انگشت شست )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادران ( در مسجد ، کلیسا و . . . ) Brothers ( used in church , etc )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

📐 در جایگاه فعل : ۱ _ ( مربوط به حیوانات ) تولید مثل کردن ، زاییدن ( Of animals ) produce young ۲ _ پرورش دادن ، تربیت کردن Keep ( animals , etc ) ...

پیشنهاد
٠

فضولی کردن ، پاییدن ، دید زدن to closely watch someone and everything they do, particularly in a way that makes them feel uncomfortable e. g. It's aw ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : الکل سنج تنفسی Piece of equipment used by police to check whether a driver is drunk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفس خود را هدر دادن ، خود را اذیت کردن ، بیهوده حرف زدن Talk uselessly e. g. You know it and so do I. So don't waste your breath

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بهتره برای یادگیری معناش به مثال ها نگاه کنید 📍The florists say that roses are not in season گلفروش ها میگن که رز ها در این فصل نیستن 📍Watermelon i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

نکته : وقتی بین break و in خط فاصله باشه یعنی در جایگاه اسم بکار رفته اما اگه بدون خط فاصله باشه یعنی در جایگاه فعل استفاده شده 𝗯𝗿𝗲𝗮𝗸 - 𝗶𝗻 = n ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شکننده ، شکستنی made of a material such as glass or clay that breaks easily synonym = fragile antonym = unbreakable ✳️ این واژه هم صفته و هم اسم Adj ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

💠 تفاوت دو صفت big و great 🌀 این دو واژه معنای مشابه ای دارند به معنای ( بزرگ ) اما خوب است که بدانید تفاوت جزئی دارن ⏫ کلمه "big" به معنای اندازه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

💠 تفاوت دو صفت big و great 🌀 این دو واژه معنای مشابه ای دارند به معنای ( بزرگ ) اما خوب است که بدانید تفاوت جزئی دارن ⏫ کلمه "big" به معنای اندازه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سپیده دم ، سر صبح ، بامداد ، سحرگاه 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑦 = 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑤𝑛 = 𝑑𝑎𝑦𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سپیده دم ، سر صبح ، بامداد ، سحرگاه 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑦 = 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑤𝑛 = 𝑑𝑎𝑦𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : ۱ _ شروع شدن ناگهانی یک اتفاق ناخوشایند مانند جنگ ، شیوع بیماری و . . . If something dangerous or unpleasant breaks out, it suddenl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ متوقف کردن ، تمام شدن یا کردن Stop ; end ۲ _ جدا کردن ، قطع شدن ( از بخش اصلی چیزی ) Separate from the main part : A branch broke off

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Also : break new ground کار جدید و متفاوتی را انجام دادن Do something new and different

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

be on/near the breadline = to be extremely poor e. g. They are not well - off, but they are not on the breadline آنها مایه دار نیستن ، اما ندار هم نی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the income level below which a person is considered to be living in poverty or experiencing financial hardship 🔘 a queue of people waiting for free ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معنی رایجش یعنی نان ، در زبان محاوره معنی � پول � میدهد bread = money

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسم : ۱ _ نقض ( قانون ، سوگند و . . . ) Act of breaking a law , promise , etc ۲ _ سوراخ یا شکاف ( در دیوار و . . . ) Hole ( in a wall , etc ) فعل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با بی اعتنایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صفت : بی شرم ، بی حیا فعل : بی شرمی کردن ، گستاخی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضله ، ماهیچه ، قدرت عضله / ماهیچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : آشوب ، جار و جنجال ، نزاع ، هیاهو ، غوغا فعل : آشوب کردن ، جار و جنجال راه انداختن ، نزاع کردن ، هیاهو کردن ، غوغا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : لاف ، چاخان فعل : لاف زدن ، چاخان کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

براندی ( نوعی نوشیدنی الکلی بسیار قوی _ساخته شده از شراب ) a strong alcoholic drink made from wine or fruit juice e. g. She bought me a brandy and m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برجسته کردن ، بهبود بخشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شست و شوی مغزی ، شست و شوی مغزی دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح "Silence is golden" به معنای این است که گاهی اوقات سکوت و عدم صحبت کردن بهترین راه برای حل مسائل و جلب توجه است و میتواند باعث آرامش خاطر خود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخ ، خردمند ، قدرت مغز ، توانایی فکر 1 _ intelligence, or the �ability �to think e. g. A lot of brainpower went into solving the problem تیز هوش ، تی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرار مغز ، فرار مغز ها a situation in which highly intelligent or skilled people of a country move to another country so that they can live a better ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باهوش ، زرنگ ، تیز ، خردمند clever , smart e. g. He always was the brainy one

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی مخ ، بی مغز ، نادان ، کودن ، احمق ، احمقانه Stupid e. g. My sister's latest boyfriend is pretty brainless

پیشنهاد
٠

Think about something continually or too much e. g. You've got cars on the brain. Can't we talk about something else for a change?

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ _ مغز ، مخ The organ in the head that controls thought ۲ _ هوش ، خرد ، ذکاوت Mind , intelligence ۳ _ ( عامیانه ) باهوش ، عاقل Clever person ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خط بریل ( به فرانسوی: Braille ) که در سال ۱۸۲۱ توسط لوئی بریل ابداع شد، روشی است که به طور گسترده ای در دنیا توسط نابینایان برای خواندن و نوشتن استفا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ بافته ( مو ) ، بافتن My sister taught me how to braid my hair ۲ _ نوار نازکی از پارچه یا نخ های پیچ خورده که به عنوان تزیین لباس یا چیزهای دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

🔰 تفاوت gerund و infinitive 🔘 ما از gerund ( فعل ing ) . . . ۱ _ بعد از حروف اضافه و افعال عبارتی یا همون phrasal verb ها استفاده میکنیم 📍 I'm no ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🔰 تفاوت gerund و infinitive 🔘 ما از gerund ( فعل ing ) . . . ۱ _ بعد از حروف اضافه و افعال عبارتی یا همون phrasal verb ها استفاده میکنیم 📍 I'm no ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَرَف، چماز یا سرخس عقابی ( نام علمی: Pteridium ) گیاهی است که تقریباً در سراسر جهان می روید. Fern which grows in forests

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسرانه ، پسر مانند Like a boy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the period or state of being a boy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پسر Young male person antonym : girl

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1️⃣ a small place at a cinema, theater, etc. from which tickets are bought 2️⃣ the total income a movie makes by selling tickets Examples : 1. The m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شورت پاچه دار Loose underwear for men

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

📌 تفاوت raise و rise این دو فعل از نظر معنایی تفاوت ها و شباهت های زیادی دارند ! 🧷 واژه rise در فارسی معادل : زیاد شدن ، افزایش یافتن ، افزایش ، با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

📌 تفاوت raise و rise این دو فعل از نظر معنایی تفاوت ها و شباهت های زیادی دارند ! 🧷 واژه rise در فارسی معادل : زیاد شدن ، افزایش یافتن ، افزایش ، با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در اساطیر یونان ، پاندورا یک زن بود که توسط زئوس به انسان ها هدیه داده شد. او یک جعبه را به عنوان هدیه دریافت کرد که به عنوان "جعبه پاندورا" شناخته م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تشکر از دوستان بخاطر توضیحاتشون 🙏 با اجازه دوستان من هم اطلاعاتی که دارم رو قرار میدم تا شاید مفید باشد 🔍 در اساطیر یونان ، پاندورا یک زن بود که ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پنجره کمانی ، پنجره خمیده ، پنجره منحنی دار curved window ⭕️ دوستان bow window و bay window خیلی به هم شبیه هستند اما یک تفاوت جزئی دارن و اون هم این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنجره کمانی ، پنجره خمیده ، پنجره منحنی دار curved window ⭕️ دوستان bow window و bay window خیلی به هم شبیه هستند اما یک تفاوت جزئی دارن و اون هم این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سازه یا مسیری که توپ بولینگ رو رها می کنی تا بخوره به اهداف میگن bowling alley

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بولینگ باز Person who bowls نوعی کلاه لبه دار Derby

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پا کمانی ، پا پرانتزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پا های کمانی ، پا های پرانتزی legs that curve outwards at the knees e. g. A man or woman with bow legs is looked upon as an ugly person

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پای کمانی ، پای پرانتزی legs that curve outwards at the knees e. g. A man or woman with bow legs is looked upon as an ugly person

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : اسم : ۱ _ کاسه Deep round container for liquids , etc ۲ _ به هر چیزی که در شکل و اندازه یک کاسه باشد گفته میشود Anything in the shap ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اطاعت کردن ، پذیرفتن Obey , accept I bow to your judgement

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت : کسی که آرام و احمق باشه مثل یک گاو ( تنبلِ بی حرکت ، پخمه و . . . ) Slow and dull like a cow اسم : گاویان ، گاوان An animal of the family, sub ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوتونیر یا گل تزئینی یک تزیین گل است که معمولاً بصورت غنچه گل بر روی یقه کت شلوار پوشیده می شود boutonni�re or �buttonhole� ( British English ) is a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بوتونیر یا گل تزئینی یک تزیین گل است که معمولاً بصورت غنچه گل بر روی یقه کت شلوار پوشیده می شود boutonni�re or� buttonhole� ( British English ) is a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوتیک Small fashionable shop , esp , for clothes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستان دقت کنید که معمولاً وقتی bout را about در نظر میگیریم که قبلش یک آپاستروف اومده باشه ( در تصویر میتونید ببینید ) Bout : a short period of tim ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صفت : ۱ _ بورژوا ؛ قشر متوسط _ طبقه متوسط مردم ( Person of the middle class ) She came from a bourgeois family 2 _ ( person ) too interested in mat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نامحدود ، بی حد و مرز Unlimited The human mind is vast and boundless

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محدوده مرزی the real or imaginary line that marks the edge of a state, country etc, or the edge of an area of land that belongs to someone e. g. The ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درگیر ( چیزی ) بودن ، گرفتار بودن ، مشغول بودن Busy with Example : Jim's too bound up in his own worries to be able to help us

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Strong person employed ( esp , at a club ) to throw out unwelcome visitors

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تخته سنگ بزرگ Large rock

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به شاخه بزرگ و اصلی یک درخت میگن bough Large branch of a tree

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتاق خصوصی بانوان Woman's private room

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این اصطلاح به معنی از بین بردن یا به هم زدن است که سبب ناکامی و شکست میشود To make something such as a market or�industry , etc , �fail�suddenly 📍A ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ پایین ، ته ؛ پایین ترین بخش هر چیز Base ; lowest part or level e. g. The bottom of the stairs | He was the bottom of the class ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنگنا ، گلوگاه Narrow part of a road which slows down traffic ( fig. ) : A bottleneck in production

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

borrower = قرض گیرنده lender = قرض دهنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

borrower = قرض گیرنده lender = قرض دهنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ قرض گرفتن To receive ( something ) from somebody temporarily, expecting to return it ۲ _ اقتباس کردن ، نمونه گیری کردن ، فراگیری کردن Copies ( i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت : دوباره متولد شده ، تازه مسیحی شده Having accepted a particular religion , esp , Evangelical Christianity, esp , through a deep experience of th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمونه تصویری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسم : نوار مرزی Line marking a border صفت : بینابین ، نیم به نیم ، مبهم ، پنجاه پنجاه That may or may not be something : Anne will pass the exam , bu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : چکمه Heavy shoe that comes up over the ankle فعل : لگد زدن ضربه زدن Kick همچنین عبارت put the boot in در زبان محاوره به معنای لگد / ضربه زدن کس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : to� obey �someone completely because you are� afraid� of them or want to �please �them معانی دیگر در فارسی : کاسه لیسی کردن ، تملق ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🛑 دوستان دقت کنید که وقتی حرف اول Hon با حرف بزرگ نوشته میشه و بعدش نقطه میاد ، صورت اختصار یافته واژه honourable هست به معنای ( عالیجناب ) اما وقت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ بومرنگ Curved stick which makes a circle and comes back when thrown ۲ _ اثر معکوس دادن Have the opposite effect to that intended

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگه دارنده کتاب ، کتاب گیر به وسیله ای گفته میشه که از دو طرف تعداد معدودی از کتاب ها را ثابت نگه میدارد A heavy object or moveable support placed at ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معانی گفته شده معنی ( آدم ) هم میدهد assistant : She seems great for the company ! دستیار : او برای شرکت عالی بنظر میاد ! manager : Yes . Ge ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ کتاب ها ۲ _ دفاتر یا حساب های بازرگانی Business accounts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In one's opinion به عقیده کسی 🔻برای اطلاعات بیشتر عبارت in my book را سرچ کنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

by the book = according to the rules

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : هو ( به نشان نارضایتی ) فعل : هو کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

علاوه بر معنای کاپوت ماشین ( در بریتیش انگلیش ) معنای نوعی کلاه بند دار را میدهد که آن را دور سر بچه ها یا خانم ها میبندند A woman's or child's hat t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : شدیداً باور داشتن به چیزی هر چند بدون وجود مدرک Believe strongly though without proof

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : کاهش دادن تا جای ممکن to reduce costs, services etc as much as possible e. g. Shops cut prices to the bone in the January sales

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : اصلی ، حقیقی ، واقعی real, true, and not intended to deceive anyone e. g. Only bona fide members are allowed to use the club pool

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝙼𝚊𝚔𝚎 𝚊 𝚋𝚘𝚕𝚝 𝚏𝚘𝚛 𝚒𝚝 جیم زدن ، در رفتن ، فرار کردن ، فلنگ را بستن ، زدن به چاک و . . . To escape e. g. They attacked the driver and he s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝙼𝚊𝚔𝚎 𝚊 𝚋𝚘𝚕𝚝 𝚏𝚘𝚛 𝚒𝚝 جیم زدن ، در رفتن ، فرار کردن ، فلنگ را بستن ، زدن به چاک و . . . To escape e. g. They attacked the driver and he s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پر سر و صدا ، پر هیاهو و سر زنده Noisily cheerful

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محفظه یا مخزن آب گرم کن Large container for boiling water , e. g. to provide heating in a house

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ جوشاندن To heat food or a liquid until it begins to boil e. g. Boil the fruit up with sugar ۲ _ به نقطه جوش رسیدن If a situation ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝗯𝗼𝗴𝘆 or 𝗯𝗼𝗴𝗶𝗲 or 𝗯𝗼𝗴𝗲𝘆 Imaginary evil spirit لولو ، دیو . غول 🔍 غیر از اینها معانی دیگری نیز دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝗯𝗼𝗴𝘆 or 𝗯𝗼𝗴𝗶𝗲 or 𝗯𝗼𝗴𝗲𝘆 Imaginary evil spirit لولو ، دیو . غول 🔍 غیر از اینها معانی دیگری نیز دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝗯𝗼𝗴𝘆 or 𝗯𝗼𝗴𝗶𝗲 or 𝗯𝗼𝗴𝗲𝘆 Imaginary evil spirit لولو ، دیو . غول 🔍 غیر از اینها معانی دیگری نیز دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ باتلاق Area of soft wet ground ۲ _ فرو رفتن ، گیر افتادن ، گیر انداختن bog or bog down means sink into a bog

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : محافظ A person or group of persons, often armed, responsible for protecting an individual فعل : محافظت کردن To protect ❇️ نکته : وقتی واژه بادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ ( در ورزش بوکس ) ضربه ( In boxing ) blow that falls below the breast and above the waist ۲ _ شکست سنگین ، پسرفت جدی A serious ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ بدن ، جسم Person or animal's whole physical structure e. g. My fingers were numb and my whole body ached ۲ _ جسد The dead body o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🧷 تفاوت steal و rob این دو واژه هر دو به معنای دزدیدن هستند اما تفاوت هایی دارند 💠 واژه steal به دزدیدن چیزی از کسی یا جایی اطلاق میشود ؛ دزدی ای ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🧷 تفاوت steal و rob این دو واژه هر دو به معنای دزدیدن هستند اما تفاوت هایی دارند 💠 واژه steal به دزدیدن چیزی از کسی یا جایی اطلاق میشود ؛ دزدی ای ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🚺 𝐛𝐨𝐛𝐛𝐲 𝐬𝐨𝐜𝐤𝐬 𝐨𝐫 𝐛𝐨𝐛𝐛𝐲 𝐬𝐨𝐱 جوراب ساق کوتاه دخترانه Women's ankle socks

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🚺 𝐛𝐨𝐛𝐛𝐲 𝐬𝐨𝐜𝐤𝐬 𝐨𝐫 𝐛𝐨𝐛𝐛𝐲 𝐬𝐨𝐱 جوراب ساق کوتاه دخترانه Women's ankle socks

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فعل : ۱ _ بالا و پایین پریدن ، بالا و پایین رفتن ، بالا و پایین کردن Move quickly up and down ۲ _ کوتاه کردن ( موی زن ) تا شانه ها یا کوتاه تر Cut ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : کلاه حصیری لبه دار Stiff hat made of straw

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

in good company = in the same boat

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نتیجه نرسیدن ، ناموفق بودن if an idea, way of behaving, or plan goes by the board, it fails to happen, ends, or is no longer possible

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واقعی ، حقیقت ، صریح ، صادقانه Completely open and honest e. g. His plans for opening a coffee shop are completely above board

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

◾ برداشتن He picked up a long pipe which was covered with coins ◾ سوار کردن I shall pick you up in the car this evening ◾ یاد گرفتن ، آموختن I picked ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : صفت : ۱ _ کند Not sharp : a blunt pencil ۲ _ جسور ، بی ادب ، رک Not trying to be polite فعل : کند کردن To make dull

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : اسم : اشتباه فاحش ، اشتباه لپی Stupid mistake فعل : ۱ _ اشتباه فاحش کردن Make a blunder ۲ _ با دستپاچگی حرکت کردن Move awkwardlyچ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زن روشنفکر ، زن فاضله ، زن فرهیخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی به ندرت ، دیر به دیر I used to spend a lot of time in London, but now I only go there once in a blue moon قبلاً زمان زیادی را در لندن می گذراند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی به ندرت ، دیر به دیر I used to spend a lot of time in London, but now I only go there once in a blue moon قبلاً زمان زیادی را در لندن می گذراند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

laws in some US states preventing shops from opening on Sundays Or laws forbidding drinking , dancing , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

blue blood

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری و vocapture : صفت : blue ( comparative bluer or more blue, superlative bluest or most blue ) ۱ _ آبی Of the color of the sky e. g. A ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ با چیزی محکم و سنگین به کسی یا چیزی ضربه زدن Hit with something heavy ۲ _ ( با تهدید ) کسی را مجبور کردن Force to do something b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رعب انگیز ، دلهره آور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه باد بزن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گزارش جز به جز و لحظه به لحظه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقت کنید که omission صحیح است ‼️‼️

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🖇 تفاوت continually و continuously هر دو واژه معنای مشابه ای دارن ( پیوسته ، بطور مداوم ، دائما ) اما تفاوتشون در اینه که continually وقتی به کار م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🖇 تفاوت continually و continuously هر دو واژه معنای مشابه ای دارن ( پیوسته ، بطور مداوم ، دائما ) اما تفاوتشون در اینه که continually وقتی به کار م ...

پیشنهاد
٠

کشتن ( با تفنگ ) ، مغز کسی را ترکاندن Kill someone by a shot through the head

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از خشم منفجر شدن explode with anger Also : blow one's stack

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از خشم منفجر شدن explode with anger Also : blow one's top

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر رسمی : خود ستایی کردن ، از خود تعریف کردن Also : blow one's own trumpet

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود ، خویش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Thick soft paper used to dry wet ink after writing

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : لکه بزرگ فعل : لکه دار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکه دار ، لکه ای ، لکه مانند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتاق کنفرانس ، اتاق گفتگو A meeting space within an office where employees can gather to discuss projects or hold meetings

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناپدید کردن ، محو کردن ، پوشاندن Clouds blotted out the sun

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ لکه ( مخصوصا جوهر ) Spot , esp of ink ۲ _ ننگ Shameful fault ۳ _ آلایش ، چیز کثیف ، چرک Something ugly ۴_ لکه دار کردن Make blo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این ها مترادف هم هستن 👇 scream / shout blue murder = scream / shout bloody murder ◾ It means " complain very loudly "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این ها مترادف هم هستن 👇 scream / shout blue murder = scream / shout bloody murder ◾ It means " complain very loudly "

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خونخوار ، خونریز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرا ملی ، سراسری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکه خون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : خون و خونریزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گروه خونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادر خونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باهام درد و دل کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۰ _ بلوک ( ساختمان ) ۱ _ قطعه ، قالب Solid piece of material : a block of wood or ice ۲ _ ( عامیانه ) کله ، سر Head ; I'll knock yo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به تاریخ ایرلند ) جریمه ای که به عنوان غرامت برای جنایات خشونت آمیز پرداخت می شود 📍همچنین ERIC مخفف European Research Infrastructure Consor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ چشم بند های اسب Leather pieces fixed to prevent a horse from seeing side ways ۲ _ چراغ چشمک زن Flashing lights on a car showing which way it will ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ چشم بند های اسب Leather pieces fixed to prevent a horse from seeing side ways ۲ _ چراغ چشمک زن Flashing lights on a car showing which way it will ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ نقطه کور Part of an area that cannot easily be seen ۲ _ چیزی که انسان هرگز قادر به درک و فهم آن نیست Something one is never able ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به شدت مست ، به شدت نوشیده Extremely drunk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ کوچه بن بست Narrow street with no way out ۲ _ بن بست ( روشی برای انجام کاری که به نظر می رسد نتیجه موفقیت آمیزی داشته باشد، اما در واقع چنین نیست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ نابینا / کور ، نابینا / کور کردن Unable to see / Make someone unable to see or understand ۲ _ بی تمایل در تشخیص دادن Unwilling t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

The temptation to steal is greater than ever before ___ especially in large shops وسوسه به دزدی کردن به خصوص در مغازه های بزرگ بیشتر از همیشه است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به این معنی است که کسی احساس همدردی زیادی برای شخص دیگری دارد زیرا آنها رنج می برند You looked so sad when you walked up the aisle at the funeral. My ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خونریزی کردن ، خون گرفتن ، خون کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بع بع ( کردن ) گوسفند یا بز ، یا بزغاله و . . . ، ناله کردن 🔘 دوستان واژه baa هم به معنای بع بع کردنه اما فقط صدای مختص گوسفنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکی حذف شد یکی از میان رفت یکی انجام شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگین خواب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Uh , running into danger ? Not my speed But research ? I'm so there آه ، دویدن توی خطر ؟ به کامم نمیچسبه / خواسته من نیست اما تحقیق ؟ من میام .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

داغون ، داغون شده ، داغون کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در مورد چشم ها : خسته و قرمز ، تیره و تار Red and tired

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

bleach = سفید کننده ، سفید کردن یا شدن bleachers = سکو های ارزان تماشاگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

bleach = سفید کننده ، سفید کردن یا شدن bleachers = سکو های ارزان تماشاگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

bleach = سفید کننده ، سفید کردن یا شدن bleachers = سکو های ارزان تماشاگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : اسم : ۱ _ شعله Bright flame ۲ _ آتش بزرگ خطرناک Big dangerous fire فعل : ۱ _ شعله ور شدن ، سوزاندن ، درخشیدن ۲ _ جار زدن ، پراکنده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا حد ممکن ، به شدت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝙾𝚗 / 𝙰𝚝 𝚏𝚞𝚕𝚕 𝚋𝚕𝚊𝚜𝚝 means 𝗮𝘀 hard / much / powerfully / loudly / strongly / quickly 𝗮𝘀 possible توجه داشته باشید که باید با توجه به م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

لانگمن دیکشنری : ۱ _ جریان باد قوی Strong air movement ۲ _ هجوم هوا از یک انفجار ( موج انفجار ) Rush of air from an explosion ۳ _ صدای سازهای بادی ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ صدای گوشخراش a loud strident noise ۲ _ صدای گوشخراش ایجاد کردن ( توسط شیپور ) Make the loud noise of a horn

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شعر سپید ، شعر بی قافیه ، شعر آزاد Poetry that does not rhyme نمونه فارسی : سلاخی می گریست به قناری کوچکی دل باخته بود! — احمد شاملو نمونه انگلیسی : ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شعر سپید ، شعر بی قافیه ، شعر آزاد Poetry that does not rhyme نمونه فارسی : سلاخی می گریست به قناری کوچکی دل باخته بود! — احمد شاملو نمونه انگلیسی : ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شعر سپید ، شعر بی قافیه ، شعر آزاد Poetry that does not rhyme نمونه فارسی : سلاخی می گریست به قناری کوچکی دل باخته بود! — احمد شاملو نمونه انگلیسی : ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکی از معانیش که بهش اشاره نشد میشه ( استفاده کردن ، بکار بردن ) He didn't cast any spells او هیچ طلسمی را بکار نبرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Flattery

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ بی مزه Without taste ۲ _ ( میانه رو _ معتدل _ نرم خو ) عدم نشان دادن احساسات یا عقاید قوی به خصوص برای جلوگیری از توهین و دلخوری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ گوسفند سیاه I choose the black sheep من گوسفند سیاه را انتخاب میکنم ۲ _ مایه ننگ ، مایه آبروریزی ، نخاله ( در میان اعضای خانواده ) She was the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جادوی شوم ، جادوی سیاه Magic used for evil purposes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لیست سیاه ، در لیست سیاه قرار گرفتن N : List of people to be avoided or punished V : To put someone in a blacklist ◾ اصطلاح لیست یا فهرست سیاه در فضا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوش سیاه Spot on the skin with a black top

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

برپا کردن ، قرار دادن The boys put up their tent in the middle of a field جا دادن ، منزل دادن We can put you up for the night تحمل کردن He's very s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یادداشت کردن ، نوشتن ، ثبت کردن Put down all the sentences that are on the blackboard

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ سیاه کردن یا شدن ، تیره کردن یا شدن The sky �blackened �as the storm clouds rolled in با غلتیدن ابرهای طوفانی آسمان تیره شد ۲ _ بدنام کردن They b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجازی fig. = figurative

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ انجیر ۲ _ وقتی بعد از fig یک نقطه بیاد و همچنین در پرانتز باشد ؛ اونجا بصورت به اختصار در اومده کلمه figurative به معنای ( مجازی ) است ( fig. ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ رای مخالف ، رای منفی rejection or negative vote ۲ _ رای مخالف دادن ( علی الخصوص به عضویت شخصی که میخواهد عضو یک گروه شود ) Vote against someone ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : اسمش : اردو ، اردوگاه ( به اردو / اردوگاه موقتی که بدون برپا کردن چادر هست گفته میشود ) Camp without tents فعلش : اردو زدن ، اردو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( تلخ و شیرین ) خوشحالی ای که با درد و اندوه ترکیب شده باشه Pleasant but mixed with sadness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لانگمن دیکشنری : ۱ _ تلخ Not sweet ; tasting like beer or black coffee ۲ _ خیلی سرد Very cold ; a bitter wind ۳ _ رنج آور ، درد آور Causing grief ; b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این عبارت وقتی استفاده میشه که یک نفر از شخصیت و رفتار همیشگیش دست کشیده باشه ( حالا برای یه مدت یا برای همیشه ) How out of character he is چقدر از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحسین ، تشکر ، قدردانی ، آفرین Hats off to Connie for finding such a splendid venue for a party تشکر از کانی برای یافتن چنین مکان باشکوهی برای یک مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحسین ، تشکر ، قدردانی ، آفرین Hats off to Connie for finding such a splendid venue for a party تشکر از کانی برای یافتن چنین مکان باشکوهی برای یک مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحسین ، تشکر ، قدردانی ، آفرین Hats off to Connie for finding such a splendid venue for a party تشکر از کانی برای یافتن چنین مکان باشکوهی برای یک مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحسین ، تشکر ، قدردانی ، آفرین Hats off to Connie for finding such a splendid venue for a party تشکر از کانی برای یافتن چنین مکان باشکوهی برای یک مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحسین ، تشکر ، قدردانی ، آفرین Hats off to Connie for finding such a splendid venue for a party تشکر از کانی برای یافتن چنین مکان باشکوهی برای یک مهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

co - educational school = مدرسه مختلط single - sex school = مدرسه تک جنسیتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

co - educational school = مدرسه مختلط single - sex school = مدرسه تک جنسیتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامخلوط ، مخلوط نشده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کارشناسانه خردمندانه ماهرانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

علامت نقل قول Also : quotation marks ⭕️ In written conversation we put speech marks ( ‘ . . . ’ ) or ( “. . . ” ) round the words that are actually ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیابان St. = street

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باربر ، حمال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دیکشنری لانگمن و vocapture : ۱ _ گذشته فعل bite ( گاز گرفتن ) He was so hungry that he bit that sandwich badly ۲ _ تکه ( کوچک ) bits of paper = تکه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : حق طبیعی Something that belongs to someone because of the family or nation they were born into Example : Freedom of speech is every ...

پیشنهاد
٠

کبوتر با کبوتر ، باز با باز ، کند همجنس پرواز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : زیست شیمی Chemistry of living things

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ بازی دبلنا یا بینگو ( نوعی بازی با کارت ) ۲ _ خودشه ، همینه ، یافتم ! bingo = that's it

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عیش و نوش ، عیش و نوش کردن پر خوری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : بز نر male goat

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : باتوم / باتون / باطوم / باطون Also : baton Short thick stick used as a weapon by a policeman

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در بعضی جملات میتونیم ( جون دل ) ترجمش کنیم Elena : Who's that boy ? النا : اون پسره کیه ؟ Anna : Oh , he's like my bae آنا : اوه ، اون مثله جون دلمه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Given her age , the emperor will most likely spend time with her با توجه به سن او، امپراتور به احتمال زیاد زمانی را با او سپری خواهد کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کیف پول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : اسم : محل اسکان Private home where soldiers are put to live فعل : اسکان دادن Put in billets

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

صورتحساب ( دادن ) ، قبض ، لایحه ، اسکناس ، نوکِ تیز پرنده ، تبلیغ کردن یا آگهی دادن ، ترتیب دادن یک اجرا و . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ خَن کشتی ۲ _ ( غیر رسمی ) صحبت احمقانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اوج مقام بالاترین سطح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ بسیار گران Very expensive ۲ _ با اهمیت ، برجسته ، مهم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ جادو کردن ۲ _ مجذوب ، فریبنده ، فریبا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سردرگم کردن ، گیج کردن Confuse

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوگواری کردن ، ابراز ناراحتی کردن ، زاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : غیر انسانی ، حیوانی 𝙷𝚒𝚜 𝚎𝚟𝚒𝚕 𝚊𝚗𝚍 𝚋𝚎𝚜𝚝𝚒𝚊𝚕 𝚗𝚊𝚝𝚞𝚛𝚎 𝚜𝚝𝚊𝚗𝚍𝚜 𝚍𝚒𝚛𝚎𝚌𝚝𝚕𝚢 𝚘𝚙𝚙𝚘𝚜𝚎𝚍 𝚝𝚘 𝚘𝚞𝚛 𝚓𝚞 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ کوپه خواب ( در قطار و کشتی ) ۲ _ پهلوگاه ۳ _ پهلو گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیره ، نگاه خیره ، خیره شدن ، زل زدن مترادفش میشه stare

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در کتاب American English File 3 واژه sing رو معادل singular در نظر گرفته sing is abbreviation for singular

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با جذبه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

benefactor : نیکوکار ( مرد ) benefactress : نیکوکار ( زن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

benefactor : نیکوکار ( مرد ) benefactress : نیکوکار ( زن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ ( در بوکس ) وارد کردن مشت بصورت غیر قانونی به زیر کمر حریف ۲ _ ( اصطلاح ) ناعادلانه ، نامردی ، بی انصافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصطبل ، طویله ، آخور

پیشنهاد
٠

داری بی عقلم می کنی داری مغزمو میخوری داری دیوانم میکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تقصیر ، کوتاهی ، خطا ، عیب ، نقص ، اشتباه It's your fault we're late تقصیر شماست که دیر رسیدیم His greatest fault is that he talks too much بزرگترین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازخوانی ، تصحیح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مانع ، سد ، راهبند ، برچین ، حائل ، حصار ⭕️ دوستان دقت کنید که این واژه فقط به موانع فیزیکی اطلاق نمیشه ! برای درک بهتر به مثال زیر نگاه کنید 👇 My f ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : شکم درد Stomachache فعل : نق نق کردن ، غر زدن Complain repeatedly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

🛑 این سه تا واژه رو با هم اشتباه نگیرید ⭕️ bellow : shout in a deep voice عربده کشیدن ، غرش کردن ، نعره کشیدن ⭕️ bellows : ۱ _ وسیله ای با کیسه هو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🛑 این سه تا واژه رو با هم اشتباه نگیرید ⭕️ bellow : shout in a deep voice عربده کشیدن ، غرش کردن ، نعره کشیدن ⭕️ bellows : ۱ _ وسیله ای با کیسه هو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🛑 این سه تا واژه رو با هم اشتباه نگیرید ⭕️ bellow : shout in a deep voice عربده کشیدن ، غرش کردن ، نعره کشیدن ⭕️ bellows : ۱ _ وسیله ای با کیسه هو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این واژه هم اسم و هم صفت است ۱ _ متخاصم ( کشوری که در جنگ است ) Country that is at war ۲ _ جنگ طلب Person who is ready to fight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی / کم اهمیت نشان دادن ، کوچک شمردن Cause to seem unimportant e. g. Don't belittle your efforts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ آروغ ، آروغ زدن Pass gas up from stomach ۲ _ خارج کردن ( مقدار زیادی دود ؛ مثل دود سیگار و . . . ) Send out ( large amounts of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عقب راندن Our army drove the enemy back

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭕️ 𝘾𝙖𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد اصلی / اساسی One _ two _ three _ four _ five ⭕️ 𝙊𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد ترتیبی first _ secon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⭕️ 𝘾𝙖𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد اصلی / اساسی One _ two _ three _ four _ five ⭕️ 𝙊𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد ترتیبی first _ secon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭕️ 𝘾𝙖𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد اصلی / اساسی One _ two _ three _ four _ five ⭕️ 𝙊𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد ترتیبی first _ secon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️ 𝘾𝙖𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد اصلی / اساسی One _ two _ three _ four _ five ⭕️ 𝙊𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد ترتیبی first _ secon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

⭕️ 𝘾𝙖𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد اصلی / اساسی One _ two _ three _ four _ five ⭕️ 𝙊𝙧𝙙𝙞𝙣𝙖𝙡 𝙣𝙪𝙢𝙗𝙚𝙧𝙨 = اعداد ترتیبی first _ secon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاه کردن ، دیدن ، نظاره کردن See

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : سر زدن ، گردن زدن Cut off the head of somebody e. g. Mary, Queen of Scots, was beheaded for plotting against Queen Elizabeth

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ مجذوب کردن ، اغفال کردن Charm ۲ _ گول زدن Deceive ; cheat

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حسرت کسی یا چیزی را خوردن غبطه خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اول ، اولاً ، اول از همه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سریالی ، زنجیره ای There are serial killers who dress as clowns قاتل های سریالی ای وجود دارن که مثل دلقک ها لباس میپوشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیسبال ) ضربه چهار پایه ، گل زدن ( اصطلاحا ) بخشی از سفری که به خانه ختم می شود The portion of a journey that ends at home ( اصطلاحا ) موفقیت؛ به و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نوبالغ به افراد بین ۹ تا ۱۲ سال گفته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کندو ( زنبور عسل ) همچنین بهش hive میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوشتالو Big and strong

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ گوشت گاو ۲ _ نق زدن ، اعتراض کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

It's your bedtime وقت خوابته !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

💢 Indefinite pronouns = ضمایر مبهم یا نامعلوم anybody _ everybody _ nobody _ somebody anyone _ everyone _ no one _ someone anything _ everythin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نوازش کردن یا دست زدن به کسی ( معمولاً به شیوه ای نامناسب ) This old man needs a touch up این پیره نیاز به یه نوازش داره ( اینجا منظور از نوازش کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان شکل صحیح این واژه overwhelming است ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدنه تخت ، چهارچوب تخت Main framework of a bed

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : زمین گیر Too ill or old to get out of bed

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : وضعیت مسرت بخش Happy comfortable state

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ هم تختی ، هم خواب Person who shares a bed ۲ _ همراه نزدیک ، یار نزدیک ، شریک Close companion ; partner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : وسایل خواب ، وسایل رختخواب یا تختخواب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتراق کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رقیب ، حریف opponent

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

You're very up to date تو خیلی بروز هستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

🧷 تفاوت 𝗴𝗶𝘃𝗲 𝗶𝗻 و 𝗴𝗶𝘃𝗲 𝘂𝗽 عبارت give up به این معنی است که قبول کرده اید کاری را انجام نمی دهید و از تلاش دست می کشید. give in به این مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : اسم : ۱ _ رختخواب ، تختخواب Piece of furniture to sleep on ۲ _ بستر ، ته Bottom or base : bed of a river ۳ _ ( باغچه ، محل رویش ) ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با انگشت یا اشاره صدا زدن Call with a movement of the finger

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : خجسته Showing joy and peace : a beatific smile

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🖇 تفاوت 𝗿𝗲𝗺𝗲𝗺𝗯𝗲𝗿 و 𝗿𝗲𝗺𝗶𝗻𝗱 📍 remember : بخاطر آوردن ، بخاطر سپردن ، یاد کردن توضیح : اگر کسی یا چیزی را به یاد بیاوریم، آن شخص یا چیزی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

🖇 تفاوت 𝗿𝗲𝗺𝗲𝗺𝗯𝗲𝗿 و 𝗿𝗲𝗺𝗶𝗻𝗱 📍 remember : بخاطر آوردن ، بخاطر سپردن ، یاد کردن توضیح : اگر کسی یا چیزی را به یاد بیاوریم، آن شخص یا چیزی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

📍Whatcha = What are you Whatcha doin'? Watcha talking about? 📍 Whatcha = What have you Whatcha been up to? 📍Whatcha = What do you Whatcha think? � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

crash = تصادف کردن _ سقوط کردن crush = شیفته شدن ، له کردن cash = پول نقد ، نقد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Okay = Ok = 'kay هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Okay = Ok = 'kay هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : به زمانی که سهامداران ، سهم هایشان را می فروشند تا مردم بخرند برای اینکه انتظار دارند قیمت سهام ها افت کند گفته میشود Situation in w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ ( حمل کننده ، آورنده ) شخصی که چیزی را به جایی میاورد یا حمل میکند مثل جسد فرد مرده رو که به مراسم تشییع میارن یا چیز های دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⚠️ تفاوت 𝘃𝗲𝗿𝘆 و 𝘁𝗼𝗼 Very and too do NOT have the same meaning برای فهمیدن تفاوت هاشون به مثال های زیر دقت کنید 👇 ( a ) The coffee is very h ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⚠️ تفاوت 𝘃𝗲𝗿𝘆 و 𝘁𝗼𝗼 Very and too do NOT have the same meaning برای فهمیدن تفاوت هاشون به مثال های زیر دقت کنید 👇 ( a ) The coffee is very h ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

can't = can not = cannot هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

can't = can not = cannot هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

can't = can not = cannot هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

دیکشنری های 𝙻𝚘𝚗𝚐𝚖𝚊𝚗 و 𝚅𝚘𝚌𝚊𝚙𝚝𝚞𝚛𝚎 و 𝙼𝚎𝚛𝚛𝚒𝚊𝚖 𝚆𝚎𝚋𝚜𝚝𝚎𝚛 : اسم : ۱ _خرس ۲ _ ( به صورت مجازی ) شخص خشن و بی ادب ( figurativel ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قادر بودن She is not up to it = She is not capable of it او قادر به ( انجام ) آن نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

What's on at the local cinema this week ? این هفته در سینمای محلی ( چه فیلمی در اکران / در حال پخش است ؟ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ] 🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴 ( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ] 🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴 ( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ] 🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴 ( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ] 🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴 ( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

لانگمن دیکشنری : اسم : ۱ _ تیر آهن Long heavy piece of wood , esp , used to support a building ۲ _ تابش ، پرتو Line of light from some bright object ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تومه شماری ، توله شکاری ، سگ شکاری Hunting dog with short legs

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ اهل ساحل ، ساکن ساحل Person who lives on a beach ۲ _ ساحل گرد ، ولگرد ( ساحل ) به کسی گفته می شود که در کناره های دریا به دنبال اشیا یا سنگ های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ ساحل ۲ _ به ساحل رفتن ، به ساحل آوردن Move ( a boat ) onto a beach

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

For your sake بخاطر تو ، بخاطر شما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قبل از میلاد B. C. is abbreviation for before ( the birthday of ) Christ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

✅ این واژه دارای ریشه فارسی است ۱ _ بازار ( به ویژه در خاورمیانه، و اغلب پوشیده از مغازه ها و غرفه ها ) ۲ _ مغازه ای که اجناس عجیب و غریب یا التقاطی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم : ( سرنیزه ) ابزاری نوک تیز از نوع خنجر که روی دهانه تفنگ نصب می شود تا به سرباز ابزار حمله و دفاع بیشتری بدهد. در اصل، سرنیزه با یک دسته ساخته م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Also : hold at bay متوقف کردن ( دشمن و . . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ فریاد کشیدن ، عربده کشیدن ، نعره کشیدن Shout loudly ۲ _ گریه کردن Cry

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

𝑚𝑎𝑑𝑒 𝑖𝑠 𝑝𝑎𝑠𝑡 𝑠𝑖𝑚𝑝𝑙𝑒 𝑜𝑓 𝑚𝑎𝑘𝑒 ❕ ⭕️ 𝑷𝒂𝒚 𝒂𝒕𝒕𝒆𝒏𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒆𝒔𝒆 ✳️ 𝗺𝗮𝗱𝗲 𝗶𝗻 ( 𝘢 𝘤𝘰𝘶𝘯𝘵𝘳𝘺 ساخته شده در ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

📔 چند نکته جالب در مورد may , might , maybe 📍 may اسمش : ۱ _ ماه مه میلادی ( وقتی در معنای ماه مه است پس یک اسم خاص است بنابراین باید حرف اول واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

📔 چند نکته جالب در مورد may , might , maybe 📍 may اسمش : ۱ _ ماه مه میلادی ( وقتی در معنای ماه مه است پس یک اسم خاص است بنابراین باید حرف اول واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

📔 چند نکته جالب در مورد may , might , maybe 📍 may اسمش : ۱ _ ماه مه میلادی ( وقتی در معنای ماه مه است پس یک اسم خاص است بنابراین باید حرف اول واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : خُل Slightly crazy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ تبر جنگی ، تبرزین Heavy ax for fighting ۲ _ زن وحشی ، زن تندخو Fierce woman

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : زهوار ، چوب باریک تعریف زهوار : ۱ _ نوار باریکی از چرم یا چیز دیگر که با آن حاشیه یا کنارة چیزی را دوزند. ۲ _ چوب های باریکی که در اطراف چهار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

صحنه Definition : the place where a movie is being shot ; the scenery used for a movie or play

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو بُعدی با خانم Hasti موافق نیستم . اونی که میگید مثلا به انیمیشن های دو بعدی گفته میشه انیمیشن دو بعدی از انواع سبک موشن گرافیک به شمار می رود که د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بطور سختگیرانه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

What just happened ? الان چه اتفاقی افتاد ؟ I have no clue هیچ نظری ندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جالبه بدونید فعل did رو گاهی اوقات در گفت و گوی محاوره ای بهش پسوند ja میدن Didja see that ?= Did you see that 𝐃𝐢𝐝𝐣𝐚 = 𝐃𝐢𝐝 𝐲𝐨𝐮

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انتقالی ها ، تازه وارد ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

I have a hard time making ends meet برام سخته که دخل و خرجمو در بیارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مراقب بچه _ نگهداری بچه Child - care bills = هزینه های نگهداری بچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قطع کننده ، منقطع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حوله لباسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : اُفت ( ادبی ) Sudden change from beautiful ideas to ordinary foolish ones Example : The serious message of the film is ruined by th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : گروه ، دسته group , set

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _چوب ، چوب دستی ، چوگان ( در ورزش های بیسبال ، چوگان و . . . ) Stick for hitting the ball in baseball , etc ۲ _ ضربه زدن ، چوب زدن Strike or hit ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شوکه نشدن Show no sign of shock

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Longman Dictionary 1️⃣ Pour fat over ( meat ) during cooking 2️⃣ Sew loosely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دستپاچه ، بی دست و پا Person who can't deal with a situation

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ سفت ۲ _ سخت He's tough = آدم سختگیریه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یه تکونی به خودت بده به خودت بیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زنده و سر حال سر زنده سر و مر و گنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

خوار و بار فروش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه ، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه ، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it is i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه ، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه ، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به این ۵ عبارت که با واژه way همراه هستن خوب دقت کنید : ⚪️ 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗮𝘆 معنا : سرِ راه ، بصورتی که ، به شکلی که Please move this chair , it is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

up till = until

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم : گاراژ ، پارکینگ فعل : پارک کردن ( در گاراژ )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

وزش باد سنگین پارتی ضربه محکم ، محکم ضربه زدن ضرب و شتم ، ضرب و شتم کردن ( بصورتی که باعث جراحت طرف شه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معامله تهاتر ، معامله تهاتری کردن Exchange goods for other goods ⭕️ معامله تهاتری یعنی چه ؟! هر نوع معامله که در آن دو کالا، خدمت، محصول یا هر نوع ما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ساقی Person who serves drinks in a bar

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آدم گوشه گیر I am a private person من آدم گوشه گیری هستم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

موردی برای نگرانی وجود نداره چیزی برای نگرانی نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شرکت تجاری ، موسسه بازرگانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : به غیر از ، به جز Except for

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در یک موقعیت سخت / مشکل / دردسر ساز قرار گرفتن In a difficult position

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : پادگان Building where soldiers live

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ کار آفرین ( موفق ) ، تاجر ( موفق ) an important or powerful person in a specified business or industry ۲ _ ارباب ، نجیب زاده a member of the low ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دقت کنید که barely و barley فرق دارند ‼️ 🔰 barely is an adverb به معنای : به سختی ، صرفاً ، با اختلاف کمی و . . . There is barely a difference betw ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دقت کنید که barely و barley فرق دارند ‼️ 🔰 barely is an adverb به معنای : به سختی ، صرفاً ، با اختلاف کمی و . . . There is barely a difference betw ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تجزیه واژه 𝗯𝗮𝗿𝗸 در نگاه لانگمن دیکشنری : اسم : ۱ _ صدای سگ ( واق واق / هاپ هاپ ) ۲ _ پوست تنه درخت فعل : ۱ _ واق واق / هاپ هاپ کردن ۲ _ با صدای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخانه گردی کردن ، به شراب خانه ها سر زدن to visit and drink at a series of bars in the course of an evening e. g. They went barhopping downtown on F ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ قایق باری Boat with a flat bottom ۲ _ تنه زدن Move heavily and rudely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : برگ برنده Something that gives an advantage in a deal synonym : bargaining counter

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : بی زین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : نوکِ قلاب ماهیگیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

? Sis , were you up all night آبجی ، تموم شب بیدار بودی ؟ She is not up to it = She is not capable of it او قادر به ( انجام ) آن نیست Amanda, you ne ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

When I was your age , I used to get excited about hitting the target وقتی هم سن شما بودم، از زدن هدف هیجان زده می شدم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A couple of means ''two A couple of months ago = two months ago

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

غسل تعمید یا بپتیسم ( به انگلیسی: Baptism ) یک آیین تطهیریِ دینی برای کسب بخشش از گناهان و زندگی دوباره است که در مذاهب گوناگونی مانند مسیحیت و آیین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ضیافت رسمی ، شام رسمی Formal dinner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : پشتوانه مالی ، پشتوانه مالی کردن noun : supply of money verb : to supply money for ( a business, project, or person )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ تبعید کردن Send away as a punishment ۲ _ فکر چیزی را از سر بیرون کردن Stop thinking about

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : النگو Band worn as decoration on the wrist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با حقه گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سود آور ، سود بخش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تورم Inflation in Germany from 1914 to 1923 The column on the right shows how many German marks were paid for one U. S. dollar. For example, in J ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پر ، پر زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

electronic mail = e - mail

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Gross national product = GNP

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

her = 'er

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ گروه ( موسیقی ) ۲ _ بند ، نوار ، کِش ۳ _ با هم یکی شدن ، جفت شدن band together

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

band aid = چسب زخم bandage = بانداژ ، باندپیچی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

band aid = چسب زخم bandage = بانداژ ، باندپیچی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جر و بحث کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در مسافر خانه ها کاربرد دارد ) B & B means Bed and Breakfast

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : دسر موز بستنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ممنوع کردن ، تحریم کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ ملایم Soft and warm air ۲ _ احمقانه ، دیوانه ، نامعقول Foolish , crazy , irrational e. g. 𝗵𝗲 𝗶𝘀 𝗻𝗼𝘄 𝗹𝗶𝗸𝗲𝗹𝘆 𝘁𝗼 𝗳 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⭕️ واژه lessen ( کاهش دادن ، به حداقل رساندن ) را با واژه lesson ( کلاس ، درس دادن ) اشتباه نگیرید !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⭕️ واژه lessen ( کاهش دادن ، به حداقل رساندن ) را با واژه lesson ( کلاس ، درس دادن ) اشتباه نگیرید !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ( روغن ) بَلسان Oily liquid used to lesson pain

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 contextualize = زمینه سازی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 context = بافت contextualization = زمینه سازی ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 context = بافتی contextual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

indices = indexes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

موقعیت یابی کردن تعیین کردن مستقر کردن / شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاخص قیمت مصرف کننده The consumer price index shows changes in the prices of products over time

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

معانی کتاب Inside Reading : ۱ _ متمایز کردن ، تفاوت قائل شدن To creat a difference e. g. Universities differentiate between sports for men and sport ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ زمین بازی ( بیسبال ) ۲ _ تقریبی ، تخمینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Ball of wax = قضیه What's the whole ball of wax کل قضیه چیه ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Ball of wax = قضیه What's the whole ball of wax کل قضیه چیه ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : پرتاب شناسی Definition : science of the movement of objects , such as bullets fired from a gun

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : موشک بالستیک Example : Iranian ballistic missiles are the best in the Middle East موشک های بالستیک ایرانی در خاورمیانه بهترین هستند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱ _ بازی توپی Basketball, cricket, and football are three kinds of ball game ۲ _ شرایط ، موقعیت state of affairs

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ منظومه Poem that tells a story ۲ _ آهنگ محبوب عاشقانه Popular love song

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرطوب کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهان شو ، شوینده دهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دو تا معنا داره : ۱ _ مارکو پولو ( مسافر معروف ) ۲ _ بازی مارکو پولو این بازی معمولا در یک استخر انجام میشود یا در اطراف استخر . در بازی مارکوپولو ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

I should put in more time من باید زمان بیشتری رو صرف کنم / بگذرونم Put in " a " or " some " in front of each one در جلوی هر یک ، a یا some قرار دهید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Vacation is on تعطیلات برقراره / در جریانه / شروع شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

از اول ، از ابتدا All right , let's start from the top خیله خب ، بیاید از اول شروع کنیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

❗️ تفاوت comparison و contrast Comparison focuses on similarities but Contrast focuses on differences لطفاً برای درک بهتر تفاوتشان به متن زیر دقت کنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

❗️ تفاوت comparison و contrast Comparison focuses on similarities but Contrast focuses on differences لطفاً برای درک بهتر تفاوتشان به متن زیر دقت کنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

و غیره ⏺ این حرف هم چسبیده و هم جدا از هم نوشته میشود etc is abbreviation for ❇️ etcetera ❇️ et cetera Example : I like play ping pong , basketball , ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

و غیره ⏺ این حرف هم چسبیده و هم جدا از هم نوشته میشود etc is abbreviation for ❇️ etcetera ❇️ et cetera Example : I like play ping pong , basketball , ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

و غیره ⏺ این حرف هم چسبیده و هم جدا از هم نوشته میشود etc is abbreviation for ❇️ etcetera ❇️ et cetera Example : I like play ping pong , basketball , ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ثبات گر ، متعادل کننده ، تثبیت کننده Definition : Any person or thing that brings stability ⭕️ به اون دو تا میله ای که به بعضی دوچرخه ها وصل میکنن تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ثبات گر ، متعادل کننده ، تثبیت کننده Definition : Any person or thing that brings stability ⭕️ به اون دو تا میله ای که به بعضی دوچرخه ها وصل میکنن تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ثبات گر ، متعادل کننده ، تثبیت کننده Definition : Any person or thing that brings stability ⭕️ به اون دو تا میله ای که به بعضی دوچرخه ها وصل میکنن تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ثبات گر ، متعادل کننده ، تثبیت کننده Definition : Any person or thing that brings stability ⭕️ به اون دو تا میله ای که به بعضی دوچرخه ها وصل میکنن تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

They really didn't mean to آنها واقعا منظوری نداشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زمان محدود ، محدودیت زمانی ، فشار زمانی Pressed for time means you don't have time to e. g. eat breakfast in a restaurant

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ کچل With no hair on the head ۲ _ ساده Plain

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ تراس ، بالکن Piece of floor that sticks out from an upstairs wall ۲ _ لژ بالا ( جایگاه های طبقه بالای تئاتر ) Upstairs seats i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : تراز بازرگانی The difference in value between a country's imports and exports

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : اسم : طعمه e. g. Wait until the fish takes the bait فعل : ۱ _ طعمه گذاشتن / قرار دادن def : put bait on a hook , etc ۲ _ عصبانی کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ پلیس قضایی ( در دادگاه ) law officer in a court ۲ _ مدیر مزرعه farm manager

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Definitions 🔶 To secure the release of an arrested person by providing bail money با قید ضمانت یا وثیقه کسی را آزاد کردن To remove water from a boa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وضعیت بسیار ناخوشایند؛ به ویژه زمانی که گسترده باشد 🛑 اگر بخواهیم ترجمش کنیم میتونیم اینطوری بگیم 👇 چه عذابی / چه عذابیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسامی ملکی ⭕️ در زبان انگلیسی برای نشان دادن اینکه یک فرد دارای مالکیت چیزی است ، به اسم یک آپاستروف ( ' ) اضافه کنید و چنانچه اسم ما مفرد بود فقط یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

💢 𝐒𝐮𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر فاعلی I _ you _ he _ she _ it _ you _ we _ they 💢 𝐎𝐛𝐣𝐞𝐜𝐭 𝐏𝐫𝐨𝐧𝐨𝐮𝐧𝐬 = ضمایر مفعولی me _ you _ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آس و پاسم _ بی پولم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Down in front of the TV از جلو تلویزیون بیا پایین از جلو تلویزیون برو کنار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

𝗡𝗼𝘁𝗲 must have = must've = musta

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

𝗡𝗼𝘁𝗲 must have = must've = musta

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

𝗡𝗼𝘁𝗲 must have = must've = musta

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

That's dangerous , though به هر حال / در هر صورت اون خطرناکه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Mind your legs and your posture وضعیت بدن و پاهایت را مورد ملاحظه قرار بده / رعایت کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سرسری ، بی دقت ، بی فکر ، آبکی ، نازک 𝗔𝗱𝗷𝗲𝗰𝘁𝗶𝘃𝗲 ( comparative wishy - washier or more wishy - washy, superlative wishy - washiest or most wi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

متضاد 𝙵𝚘𝚛 𝚎𝚡𝚊𝚖𝚙𝚕𝚎 antonym _ synonym beautiful - ugly good - bad big - little happy - sad big - small large - small boring - i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

NOTE: American English = in the hospital British English = in hospital

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

The internet sucks اینترنت افتضاحه / مضخرفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡 🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هستن ؛ see کردن یک امر فیزیکی است و یک واکنش، نه یک اقدام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡 🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هستن ؛ see کردن یک امر فیزیکی است و یک واکنش، نه یک اقدام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡 🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هستن ؛ see کردن یک امر فیزیکی است و یک واکنش، نه یک اقدام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرق 𝗵𝗲𝗮𝗿 و 𝗹𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 𝘁𝗼 📢 به این دو مثال توجه کنید : A ) I'm in my apartment. I'm trying to study I hear music from the next apartment. The ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرق 𝗵𝗲𝗮𝗿 و 𝗹𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 𝘁𝗼 📢 به این دو مثال توجه کنید : A ) I'm in my apartment. I'm trying to study I hear music from the next apartment. The ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فرق 𝗵𝗲𝗮𝗿 و 𝗹𝗶𝘀𝘁𝗲𝗻 𝘁𝗼 📢 به این دو مثال توجه کنید : . A ) I'm in my apartment. I'm trying to study I hear music from the next apartment. T ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ مشورت ، مشاوره ۲ _ مشورت دادن ، مشاوره دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : نی انبان ( نوعی ابزار موسیقی ) Musical instrument with pipes and a bag of air

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : زن ولگرد Definition : derog woman who lives in the streets, carrying all her possession in bags

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گیج کننده ، گمراه کننده A baffling question

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : گیج کردن ، گمراه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لانگمن دیکشنری : بدگویی کردن speak badly of ❌ از مدیران آبادیس درخواست دارم تا معنای گذاشته شده برای این واژه ( بدمینتون ) را حذف کنند با تشکر 🙏

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فقیر _ کمبود _ ندار _ محتاج 𝚊𝚍𝚓 Synonyms : poor _ lacking Antonyms : well off _ rich Example : The school is rather badly off for equipment 𝐛𝐚𝐝 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ گورکن Black and white night animal that lives in holes in the ground e. g. It was through him that Mr Jackson became�hooked�on ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : نشان ، آرم Something worn to show one's rank , membership etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

Keep your voice down صداتو بیار پایین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

pig = خوک pork = گوشت خوک ، رابطه جنسی داشتن bacon = گوشت خوک دودی نمک زده ham = گوشت ران خوک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

pig = خوک pork = گوشت خوک ، رابطه جنسی داشتن bacon = گوشت خوک دودی نمک زده ham = گوشت ران خوک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

pig = خوک pork = گوشت خوک ، رابطه جنسی داشتن bacon = گوشت خوک دودی نمک زده ham = گوشت ران خوک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

pig = خوک pork = گوشت خوک ، رابطه جنسی داشتن bacon = گوشت خوک دودی نمک زده ham = گوشت ران خوک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ مسیر رفته را برگشتن go back over the same path e. g. We had to backtrack about a mile ۲ _ تجدید نظر کردن ، عقب نشینی کردن backpedal e. g. The pre ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شنای کرال پشت . n شنای کرال پشت زدن . v

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : ۱ _ پشت صحنه ( تئاتر ) behind a theater stage ۲ _ در خفا ، خصوصی in private

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

backstage

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به وضع ( بد ) گذشته برگشتن go back to a worse condition

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رفتار تحسین آمیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با اشتیاق تأیید یا تبریک گفتن به یک شخص، به ویژه با دست زدن به پشت او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

این واژه به پشت هر چیزی اطلاق میشه مثلا پشت یک ساختمان ، پشت یک مسجد ، پشت یک گنجه اما یک معنای عامیانه ای هم دارد ( باسن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ صندلی عقب seat at the back of a car ۲ _ مقام کم اهمیت ، مقام درجه دو less important position

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ۱ _ رکاب زدن به عقب ۲ _ تجدید نظر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : کار های عقب افتاده _ کار های باقی مانده Things remaining to be done

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

واکنش یا عکس العمل شدید . n واکنش یا عکس العمل شدید نشان دادن . v ( مخصوصا علیه یک حرکت سیاسی و اجتماعی ) مثلا اگه رئیس جمهور بعدی آمریکا یک جمهور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بنظر من دو تا معنی داره : ۱ _ پاک کردن ( تمیز کردن ) ۲ _ پاک کردن ( شکست دادن ، حذف کردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

I hope your lips don't fall off امیدوارم لبات از پا نیفتده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فهمیدن ، کشف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تزلزل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برتر ، متمایز ، خواستنی تر ، ارجح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناقص ، معیوب Errors of this kind are known as faulty parallelism خطا هایی از این نوع شناخته شده هستن به عنوان همسانی ناقص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هموار تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اعتراض ، اعتراض کردن ، شکایت ، شکایت کردن Synonym : complain

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تیلاپیا، ( به انگلیسی: Tilapia ) نام عمومی حدود ۱۰۰ گونه از ماهی های خانواده سیکلید، متعلق به راسته سوف ماهیان است. [۱] این ماهی ها در رودها، تالاب ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adverb یک بار ، یک دفعه One and only one time I have only �once� eaten pizza قبلاً ، یک زمانی at a time in the past   I� once� had a bicycle just l ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

puffer fish = ماهی بادکنکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Walter , give me a lift والتر بهم یه سواری بده یا والتر بلندم کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عازم کردن فراری دادن ، فرار کردن رهسپار کردن بیرون راندن Definition : To force to leave or go away اگر به تعریفش دقت کنید وقتی از این عبارت فعلی است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ گره ، بند ۲ _ کراوات I wear a shirt and tie at work ۳ _ گره زدن They tied him to a tree and beat him up ۴ _ مساوی کردن ، تساوی کردن The team sti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

bow tie = پاپیون tie = کروات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ۱ _ کمپرس کردن ( Of a car , etc ) make a noise because the gas explodes too soon ( در اصطلاح مکانیکی ) وقتی کمپرسور موتور بیش از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیبت گویی ، بد گویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : کمردرد pain in the back

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

معانی ، تعاریف و مثال هایی از 𝐛𝐚𝐜𝐤 𝐮𝐩 در دیکشنری vocapture و لانگمن : 1️⃣ move a vehicle backwards عقب راندن That beeping sound indicates that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ شانه خالی کردن ، جا زدن ، کنار کشیدن ۲ _ عقب راندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : مرد مجرد unmarried man

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Someone born between 1946 and 1964 when many babies were born در رابطه با سال های اعلام شده باید بگم نمیشه تاریخ دقیقی رو برایش اعلام کرد چون در دیک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

پایه ام ! I'm in

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

I'm on grandpa duty = من در خدمت پدربزرگم هستم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

زمین های ورزش های مختلف ⛹‍♂🤺🤸‍♂🏂⛷🤼⛹🏌‍♀🏇🏊 نکته : واژگان پر رنگ ، زمین هستند 🎗 tennis / basketball / volleyball / badminton 𝗰𝗼𝘂𝗿𝘁 به زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به پایان رسیدن My gym membership expires at the end of the month I'll need to renew it عضویت باشگاه ام در آخر ماه به پایان می رسد . من نیاز دارم تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خواستگاری کردن پیشنهاد ازدواج دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

░▒▓█🇧 🇦 🇧 🇾 █▓▒░ این واژه یکی از پر معنی ترین و پر استفاده ترین واژه ها می باشد پس به معانی و تعاریف آن خوب دقت کنید . 🅽🅾🆄🅽 ۱ _ نوزاد ۲ _ به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

babble = پرحرفی کردن ، ور ور کردن bab​ble​ment = پرحرفی ، یاوه گویی babbler = یاوه گو blah blah blah = ور ور ور معمولا وقتی که یکی babble می کنه واکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

babble = پرحرفی کردن ، ور ور کردن bab​ble​ment = پرحرفی ، یاوه گویی babbler = یاوه گو blah blah blah = ور ور ور معمولا وقتی که یکی babble می کنه واکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

babble = پرحرفی کردن ، ور ور کردن bab​ble​ment = پرحرفی ، یاوه گویی babbler = یاوه گو blah blah blah = ور ور ور معمولا وقتی که یکی babble می کنه واکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

babble = پرحرفی کردن ، ور ور کردن bab​ble​ment = پرحرفی ، یاوه گویی babbler = یاوه گو blah blah blah = ور ور ور معمولا وقتی که یکی babble می کنه واکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بع بع ، بع بع کردن A sheep says baa baa

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نکته 📎 مخفف born رو با حرف b مینویسند b is abbreviation for born

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

b is abbreviation for born

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

He's into you شیفته ات شده / بهت علاقه مند شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برادرانه ، از روی برادری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

آبی روشن ، آبی آسمانی ، نیلگون bright blue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بله ، چشم Ayeeeee sir بلهههه قربان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عقیده خودخواهانه برای عمل کسی داشتن Have a selfish reason for one's actions

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تبر Tool for cutting down trees

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

لانگمن دیکشنری : ۱_ دست و پا چلفتی ۲_ بی مهارت ۳_ ناخوشایند ۴_ خجالت آور ۵ _ ناجور ، غیر استادانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : احترامی که از روی ترس باشد Respect mixed with fear

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرزنش کردن ، محکوم کردن ، نپذیرفتن to disapprove, to put down, to denounce

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

رعایت کردن ، موافقت کردن ، تبعیت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : بیدار ، بیدار شدن ، آگاه شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : مثل یک عمو ( مهربان ) Like an uncle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : علنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

( بسیار ) مشتاق Extremely enthusiastic

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن Prevent ۲ _ چشم ها را فرو بستن ، رو برگرداندن Turn away one's eyes

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : تنفر ، بیزاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخالف ، بیزار Not liking

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری: ۱ _ خیابان وسیع ، خیابان پهن Wide road esp between two rows of trees ۲ _ راه کلیدی Way to a result

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : انتقام گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : حریص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حرص ، طمع ( مخصوصا برای ثروت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱_ سود ، فایده ۲_ سود جستن ، سودمند بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لانگمن دیکشنری : ۱ _ کمک کننده helper ۲_ پشتیبان foreign soldier in the service of a country at war ۳ _ کمکی auxiliary verb

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : کالبد شکافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

autonomous = خود مختار ، خود گردان autonomy = خود مختاری ، خود گردانی ، استقلال autonomously = بصورت خودگردان ، بصورت خودمختار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

autonomous = خود مختار ، خود گردان autonomy = خود مختاری ، خود گردانی ، استقلال autonomously = بصورت خودگردان ، بصورت خودمختار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

autonomous = خود مختار ، خود گردان autonomy = خود مختاری ، خود گردانی ، استقلال autonomously = بصورت خودگردان ، بصورت خودمختار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ ماشین خودکار Thing or machine that works by itself ۲ _ انسان بی اراده Person who acts without thought or feeling

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خودکاری ، اتوماتیکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خودکار ، اتوماتیک New cars perform automatic ماشین های جدید خودکار کار میکنند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتوماتیک کردن بطور خود کار در آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حاکم مطلق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : زندگینامه خویش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اختیار دادن ، اجازه دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ _ مضطرب ، نگران ، دلواپس ۲ _ مشتاق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چشنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : مقتدر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری: دیکتاتور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : اصیل ، معتبر ، موثق ، اصل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱_ سخت hard : an auster life ۲ _ ساده plain

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در سایه حمایت The project took place under the auspices of the local church پروژه در سایه حمایت کلیسای بومی انجام شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لانگمن دیکشنری : حال و هوا Definition : effort or feeling produced by a person or place چقد حال و هوای اینجا بده ! _ آره حال و هوام عوض شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر August با حرف بزرگ بیاد ، اسم است و به معنای آگوست / اوت یا هشتمین سال میلادی است اما اگر august با حرف کوچک بیاد هم صفته و هم فعل ! در جایگاه صف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشگو ، پیشگویی ، پیشگویی کردن تعریف : ( در روم باستان ) یک مقام مذهبی که نشانه های طبیعی، به ویژه رفتار پرندگان را مشاهده می کرد و آن را به عنوان یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

افزایش دادن Definition : to make greater, more numerous, larger, or more intense E. g. She took a second job to augment her income

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هنر آزمایی test performance given by a singer , actor , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : سمعی - بصری شنیداری - دیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

صدای رادیو ، شنیداری A sound, or a sound signal from radio

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

تماشاگران ، شنوندگان ، ملاقات رسمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نگه داشتن، گره زدن ، مجبور کردن , چسبیدن غیر از اینها معانی دیگری نیز دارد . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

? Any questions so far = تا اینجا سوال نیست ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حذف شد ، کنار گذاشته شد ، بی هوش شد My team was knocked out in the simi - finals

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حذف شدن یا کردن ، کنار گذاشته شدن یا کردن ، بی هوش شدن یا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

داور ، داوری کردن به طور کلی، یک umpire مسئول تصمیم گیری مربوط به قوانین بازی و تضمین بازی جوانمردانه است، در حالی که یک referee اختیارات گسترده تری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

داور ، داوری کردن به طور کلی، یک umpire مسئول تصمیم گیری مربوط به قوانین بازی و تضمین بازی جوانمردانه است، در حالی که یک referee اختیارات گسترده تری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستان بسیاری از مواردی که فکر میکنید خرافه ست خرافه نیست ! مثلا در کتاب American English File 3 نوشته { کریستیانو رونالدو همیشه با پای راستش وارد زم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستان بسیاری از مواردی که فکر میکنید خرافه ست خرافه نیست ! مثلا در کتاب American English File 3 نوشته { کریستیانو رونالدو همیشه با پای راستش وارد زم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرافه ، خرافات دوستان بسیاری از مواردی که فکر میکنید خرافه ست خرافه نیست ! مثلا در کتاب American English File 3 نوشته { کریستیانو رونالدو همیشه با پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🔘 METRIC MEASURES ➖ Length [One millimeter [mm One centimeter [cm]= 10 mm One meter [m] = 100 cm One kilometer [km] = 1, 000 m ➖Volume ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این دیالوگ یک کاراکتر کارتونی 👇 Where is that thumping coming from ? It's driving me crazy صدای ( کوبش ) از کجا میاد ؟ داره رو اعصابم راه میره .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سلطان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خبردار At attention ( of a soldier ) standing straight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : قابل شنیدن able to be heard

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جسور ، بی پروا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : دلال حراج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

رنگ خرمایی ، رنگ قرمز مایل به قهوه ای reddish brown

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی قاعده ، غیر عادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : هماهنگ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : فرسایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

وکیل 🔗 فرق attorney و lawyer کسی که attorney باشه می تونه وکالت کنه و موکلان را قبول کنه اما کسی که lawyer باشه نمیتونه . شاید یک lawyer هنوز در آزم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

وکیل دعاوی، وکیل دادگستری 🔗 فرق attorney و lawyer کسی که attorney باشه می تونه وکالت کنه و موکلان را قبول کنه اما کسی که lawyer باشه نمیتونه . شاید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : اتاق زیر شیروانی room below the roof of a house

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اثبات ، شواهد ، تصدیق ، تصدیق کردن ، ثابت کردن Definition : 1_ declare to be true 2_ be proof of

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تضعیف کردن ، لاغر کردن و . . . Cause to become thin , weak , less valuable , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : دقیق ، با دقت Definition : 1 _ listening carefully 2_ politely helpful

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

attach� کاردار person who helps an ambassador

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

When you want to shut down your computer it means you want to turn off your computer

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ _ پیوند ، ارتباط ۲ _ پیوند دادن ، تضمین کردن ، قول دادن Twins have a unique bond that keeps them together even when they are apart

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ وزش ، وزیدن ۲ _ از دست دادن ، خراب کردن Harry blew his chance at joining the military when he failed the basic test هری شانسش را در پیوستن به ارت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رادیوم ( Radium ) ، عنصری شیمیایی و رادیواکتیو در گروه فلزات قلیایی خاکی با عدد اتمی ۸۸ و نشان شیمیایی Ra و به رنگ سفید درخشان است. این عنصر سنگین تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

rule , law

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

زمینه ، طرح کلی شرح دادن ، خلاصه نوشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تقریباً ، سردستی ، سرسری ، بی دقت you may wish to arrange words in a roughly alphabetical way so that each page includes only words that begin with t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

بازخوانی کردن تلاوت کردن قرائت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Stationery store میشه فروشگاه لوازم تحریر ✅✅✅ دقت کنید که stationery و stationary رو با هم اشتباه نگیرید 🛑🛑🛑

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرفه ، پیشه ، فن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تقویت کردن ، نیرومند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تطابق یافتن ، تطابق دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عمداً ، طبق طرح ، طبق نقشه ، آگاهانه Examples : It appears the king was designedly cordoned in his palace alongside his eminent chiefs and some membe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : خسارت دادن definition : make repayment for a crime , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فاسد شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

وابسته به وجه وصفی ( یا صفت فعلی ) لطفاً به مثال زیر توجه کنید 👇👇👇 By hanging on to the window ledge , Barbara was able to escape the fire in her ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فاتح ، برنده winner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ خوابیده asleep As soon as my head hit the pillow, I was�out like a light به محض اینکه سرم به بالش برخورد کرد، به خواب عمیق فرو رفتم ۲ _ بی هوش u ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اطلس ( کتاب نقشه ها ) book of maps

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱ _ پناهگاه Protection and shelter ۲ _ تیمارستان Mental hospital

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیزهوش ، تیزبین ، زیرک able to see quickly something that is to one's advantage synonym : apt , clever

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چمن مصنوعی چمن مصنوعی زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : فیزیک نجومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ بنده آورنده خون ۲ _ طعنه آمیز ، شدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گمراه ، بیراهه ، گمراه شده ، سرگردان Ⓐⓓⓥ & Ⓐⓓⓙ Definition and examples : 1away from the correct path or direction "we went astray but a man redirecte ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غواصی

پیشنهاد
٢

خلاصه اش کنم . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حیرت زده کردن ، مبهوت کردن ، شوکه کردن Shock with surprise

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

متعجب کردن ، تعجب زده کردن Her rudeness astonished me

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ فرض کردن ، گمان کردن ۲ _ بر عهده کردن ، بر عهده داشتن ۳ _ وانمود کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کاهش دادن ، آرام کردن ، تسکین دادن ( عذاب کسی را ) He couldn't assuage his guilt over the divorce

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخلوط ، آمیزه ، آمیخته Mixture

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گوناگون ترکیب شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ کمک کردن ، یاری کردن To help ۲ _ کمک کننده ، یار ، حامی person who helps ۳ _ پاس گل ، پاس گل دادن To make a pass that leads directly towards scor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جذب کردن یا شدن ، سازگار کردن یا شدن ، سازگاری Definition : take in and accept ( foods , ideas ( foreign people , etc به نظرم مثلا وقتی یک محصولی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قرار ملاقات ( بخصوص برای عشاق یا برای انجام کار های نامشروع )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنجیر ، زنجیر کردن ، زنجیر بستن دوستان این واژه فقط اسم و فعل می باشد و chain store یک اسم مرکبه که بهش میگیم فروشگاه زنجیره ای اما به تنهایی معنای ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

firework = آتش بازی framework = ساختار ، بدنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

framework = ساختار ، بدنه firework = آتش بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

۱ _ خال ، لکه ۲ _ جا ، محل ۳ _ تشخیص دادن ، فهمیدن ، پیدا کردن ، مشاهده کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : convince

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : persuade

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

توافق ، توافق داشتن agree , agreement

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نماینده مجلس ( مرد ) assemblywoman = نماینده مجلس ( زن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نماینده مجلس ( زن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ۱ _ گرد همایی Group of people gathered together for a purpose ۲ _ مجلس ، قانونگذاران Group of people elected to make laws in some st ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : دور هم جمع شدن ، گرد آمدن synonym : gather

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : قاتل Someone who assassinate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : حمله کردن ، هجوم آوردن Attack

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خفه کردن ، خفه شدن دچار خفگی کردن ، دچار خفگی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسم : آسفالت صفت : آسفالته فعل : آسفالت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : اهانت ، توهین Definition : unkind or harmful remark

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن _ اجرا کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مالیات دهنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

صفت : اهلی ، رام شده فعل : اهلی کردن ، رام کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بطور ناچیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

They predicted that I would fail آنها پیش بینی کردن که من شکست میخورم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کشتی گردشی یا تفریحی ( به انگلیسی: cruise ship ) گونه ای کشتی مسافری است که برای سفرهای تفریحی استفاده می شود. فعل : گشت زدن ، رهسپار بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کشتی گردشی یا تفریحی ( به انگلیسی: cruise ship ) گونه ای کشتی مسافری است که برای سفرهای تفریحی استفاده می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دارو ، دوا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

روزه در اسلام عبادتی است که انسان برای انجام فرمان خدا از اذان صبح تا اذان مغرب تمام روزهای ماه رمضان از چیزهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مارچوبه plant whose stems are eaten as a vegetable

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کج ، بطور کجی ، کجکی He wore his hat askew

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

چپ چپ The beggar asked for change, but the haughty woman only looked at him askance گدا تقاضای پول خرد کرد، اما زن مغرور فقط چپ چپ به او نگاه کرد نکت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پرس و جو کردن یا اطلاع یافتن از احوال کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ پرسیدن ، سوال کردن Ask him where to go ۲ _ درخواست کردن Ask for . . . ۳ _ دعوت کردن Ask them for dinner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کنار ، به کنار She stepped aside to let them pass او کنار ایستاد که بهشون اجازه بده بگذرن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در ساحل، به سوی ساحل on or to the shore

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

طرد شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناخوانا غیر قابل خوانش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

prevaricated = طفره رو ، دو پهلو ، دروغگو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دستبند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زخم ، جراحت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

این واژه فقط به معنای همزن است تعاریف خانم مرضیه فلاحی غلط است . در کتاب study skills معنای این واژه را در تمرینی بصورت انحرافی آورده و ما باید حدس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مبهم ، دور از فهم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لانگمن دیکشنری : شرمنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خاکستر noun خاکستر رنگ پریده ، خاکستر کم رنگ adj

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ غیر جنسی without sex ۲ _ بی جنسگرا not interested in sex

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نسبت دادن نکته : از اونجایی که حرف اضافه to همراه این واژه میاد ، یک phrasal verb است اونم از نوع جدا شدنی ! Example : He ascribed his success to lu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نسبت دادن نکته : از اونجایی که حرف اضافه to همراه این واژه میاد ، یک phrasal verb است اونم از نوع جدا شدنی ! Example : He ascribed his success to lu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زاهد کسی که از لذت و آسایش جسمی بخصوص برای دلایل مذهبی اجتناب می کند Somebody who avoid physical pleasure and comforts , especially for religious rea ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

ascend = بالا رفتن ، صعود کردن ascent = بالا ، صعود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : بالا رفتن go up

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پادشاه شدن ملکه شدن become king or queen

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : به زودی زود 𝕒𝕤 𝕤𝕠𝕠𝕟 𝕒𝕤 𝕡𝕠𝕤𝕤𝕚𝕓𝕝𝕖

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جگوار پستاندار گوشتخوار از تیرة گربه سانان ، دارای جثه ای درشت تر از پلنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

وارد کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 innovate = نوآوری کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 innovation = نوآوری innovator = نوآور ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 innovative = نوآورانه ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 innovat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

⭕️🅥🅔🅡🅑 innovate = نوآوری کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 innovation = نوآوری innovator = نوآور ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 innovative = نوآورانه ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 innovat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⭕️🅥🅔🅡🅑 innovate = نوآوری کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 innovation = نوآوری innovator = نوآور ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 innovative = نوآورانه ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 innovat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

⭕️🅥🅔🅡🅑 innovate = نوآوری کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 innovation = نوآوری innovator = نوآور ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 innovative = نوآورانه ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 innovat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

⭕️🅥🅔🅡🅑 innovate = نوآوری کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 innovation = نوآوری innovator = نوآور ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 innovative = نوآورانه ⭕️🅐🅓🅥🅔🅡🅑 innovat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ سلول ( یاخته ) ۲ _ سلول ( زندان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : هنر دوست Interested in art or knowing a lot about art

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ساده و طبیعی Definition : simple and natural ; almost foolish

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

صنعتگر مترادفش میشه craftsman

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

صنعتگر مترادفش میشه artisan

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تنفس مصنوعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هوش مصنوعی The modern world is the world of robots with artificial intelligence

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ مصنوعی not natural ۲ _ ناخالص not sincere

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ترفند He spoke without artifice or pretense

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ واضح ۲ _ شمرده صحبت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ثابت کردن ، اثبات کردن Synonym : prove

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناشر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقفه وقت آزاد میان پرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصل این واژه protest است و آخرش e نمیگیرد مگر اینکه بصورت گذشته نوشته شود protested یا ریشه اش protester

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تک خوانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اجرا کننده رهبر ارکستر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جدا کردن ، جدا شدن He was cut off in the middle of a conversation او در وسط یک مکالمه جدا شد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنگ موبایل این واژه یک نوع اسم مخلوط یا همون compound noun هست و همینطور چسبیده به هم نوشته میشود ringtone

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

They kicked me off آنها من رو دور انداختن / اخراجم کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کَنگَر فرنگی یا اَنگَنار ( نام علمی: Cynara scolymus ) که در منابع طب سنتی ایرانی ارده شاهی نامیده می شود، نوعی گیاه یکساله و بومی جنوب اروپا و کناره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آرتروز ( هر گونه بیماری دردناک مفصلی به ویژه نوع التهابی آن که با تحلیل سطح مفصل ها همراه است یا بصورت خلاصه � درد مفصل � ) Painful disease of the j ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماهر ، زبردست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : ۱ _ سرخرگ tube that carries blood from the heart ۲ _ راه اصلی ، گذرگاه main road , passage , etc Example : He favors local side roa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ایجاد حریق عمدی ، آتش سوزی عمدی Definition : crime of setting fire to property Example : The cause of the fire has not yet been determined, but inves ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : آرسنیک ( ماده سمی ) Very poisonous substance

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

انبار اسلحه و مهمات ، زراد خانه Definition : place where weapons are stored 🛑 در صورتی که حرف اول این واژه ، بزرگ نوشته شود به معنای تیم فوتبال آرسن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : مغرور Proud in a rude way

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : وجوه معوقه ، وجه عقب افتاده Definition : money owed from the past Example : He was two weeks in arrears with the rent = he owed rent ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اگه راستش رو بخوای To be frank

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

because = 'cause = cuz

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

excuse me and also 'Scuse me

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوباره به خواب رفتن There's no way , he is going back down امکان نداره دوباره بخوابه ◾ کوتاه آمدن give up an argument synonym : back off

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیدار کردن بر انگیختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عطر درمانی ، رایحه درمانی Definition : use of pleasant - smelling oils to improve one's health therapist = ماساژ دهنده ( روغن های خوش بو )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماساژ دهنده ( روغن های خوش بو )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : بوی خوش pleasant smell

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

جنجال کردن ، غوغا کردن ، آماده بودن ( برای جنگ و دعوا ) ( 𝐮𝐩 𝐢𝐧 𝐚𝐫𝐦𝐬 ( very angry and ready to argue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست به اسلحه برداشتن و آماده جنگ با اسلحه شدن ( 𝐭𝐚𝐤𝐞 𝐮𝐩 𝐚𝐫𝐦𝐬 ( get ready to fight with weapons

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست از جنگ برداشتن و تسلیم شدن ( معمولا وقتی اینو میگن که پلیس ، دزد رو گیر انداخته باشه و دزد دست هایش را بالا میبرد ) ( 𝐥𝐚𝐲 𝐝𝐨𝐰𝐧 𝐨𝐧𝐞'𝐬 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

معانی کلی 𝙖𝙧𝙢𝙨 📃 ۱ _ بازو ها a�human�upper�limb especially�:�the �part�between�the�shoulder�and the�wrist ۲ _ اسلحه weapons ۳ _ دست از جنگ برداش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

زره ، پوشش زرهی زره پوش کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : آتش بس موقت Definition : agreement to stop fighting for a time Example : Palestinian and Israeli leaders agreed to an armistice سران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

معانی کلی armchair ❇️ ▌│█║▌║▌║noun║▌║▌║█│▌ ( صندلی راحتی ) A chair with supports for the arms or elbows یک صندلی با تکیه گاه برای بازوها یا آرنج ▌│ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیرو های مسلح تسلیحات ادوات جنگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : مبارزه نهایی definition : great battle or war causing terrible destruction and bringing the end of the world نبرد یا جنگ بزرگی که با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناوگان definition : collection of armed ships

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازو سلاح مسلح کردن ، مسلح شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

معانی کلی ark 🔍 . A large box with a flat lid . یک جعبه بزرگ با درب صاف . ( Judaism, Christianity, Islam ) Noah's Ark: the ship built by Noah to sa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

علم حساب محاسباتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حکومت اشرافی ، طبقه اشراف اشراف سالاری اشراف زاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : به وقوع پیوستن Aries = حَمَل ( اولین برج فلکی منطقه البروج است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

دلتنگ خانه دلتنگ وطن دلتنگ خانواده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

This necklace has its own peculiar charm این گردنبند جذابیت خاص خودش را دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

This necklace has its own peculiar charm این گردنبند جذابیت خاص خودش را دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اسم : جذابیت ، دلبری ، سحر ، افسون فعل : مجذوب کردن ، جذب کردن ، افسون کردن This necklace has its own peculiar charm این گردنبند جذابیت خاص خودش را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خشک ، خیلی خشک ، بی روح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

استادیوم ، صحنه به تلفظ خوب دقت کنید 🛑 / آرِنا / ❌ / آری نا / ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : پیش شماره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بسته ، بسته بندی بسته بندی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

⭕️⭕️⭕️ نکته ⭕️⭕️⭕️ بنده عبارت walk down the aisle رو در دیکشنری جستجو کردم و معنای ( ازدواج کردن ) زده بود به عنوان مثال 👇 The bride walked down the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اشتیاق strong excitement

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : گذرگاه سرپوشیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجمع الجزایر یا �زنجیره جزیره گان� گروه یا زنجیره ای از جزیره ها است. به عبارت دیگر، مجمع الجزایر به شمار بسیاری جزیره در یک منطقه گفته می شود. زنجیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمونه اولیه ، طرح اصلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کمانگیر ، کماندار ، تیر انداز Archer Arash determined the border between Iran and Turan with the arrow he threw آرش کمانگیر با تیری که پرتاب کرد مرز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : اسقف اعظم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

باستان شناسی psychology = روانشناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قوس ، انحنا ، بخشی از محیط دایره ، کمان ، کمانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : داوری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : معامله به سود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

affect = تحت تاثیر قرار دادن ، موثر، تاثیر گذاشتن effect = اثر ، پیامد، ایجاد کردن ، موجب شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

affect = تحت تاثیر قرار دادن ، موثر، تاثیر گذاشتن effect = اثر ، پیامد، ایجاد کردن ، موجب شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ادعا ، ادعا کردن You can only claim my dear, you can't prove anything تو فقط میتونی ادعا کنی ، تو نمیتونی چیزی را ثابت کنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

You can only claim, you can't prove anything تو فقط میتونی ادعا کنی، تو نمیتونی چیزی رو اثبات کنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

رئیس ریاست کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بطور فعال ، بطور فعالی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

این واژه هم صفت است و هم قید ! به دو جمله زیر دقت کنید I am sure = من مطمئنم I sure am = حتما هستم ، بدون شک هستم در جمله اول sure در جایگاه صفت ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

𝙄 𝙩𝙖𝙠𝙚 𝙗𝙖𝙘𝙠 𝙬𝙝𝙖𝙩 𝙄 𝙨𝙖𝙞𝙙 حرفمو پس میگیرم 𝙩𝙖𝙠𝙚 𝙗𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙮 𝙬𝙖𝙡𝙡𝙚𝙩 کیف پولم رو پس بده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حکم ، حکم کننده ، داور ، حکیم Someone who is in a position to make influential judgments or to settle an argument

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عربی ، عرب زبان اللغة العربیة هی لغة الدین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

قنات ، آباره The aqueduct was first built by Iranians قنات اولین بار به دست ایرانیان احداث شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ زمرد کبود ۲ _ رنگ سبز آبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

استعداد natural ability

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ مناسب likely ۲ _ شایسته ، درخور exactly suitable ۳ _ تیزهوش ، زودفهم quick to learn ۴ _ آپارتمان abbreviation of apartment

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

احمق آوریل person who has been deceived or made fun of by a trick played on April 1st

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آوریل چهارمین ماه میلادی است. این ماه سی روزه است و تقریبا معادل 11 فروردین تا 10 اردیبهشت در تقویم شمسی است. ✅ April ❌april

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زرد آلو round orange or yellow fruit with a pit رنگ زرد آلویی color of this fruit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

approximate = نسبی ، تخمین زدن ، تقریب زدن approximation = تخمین ، تقریب ، نزدیکی approximately = نسبتاً ، تقریبا ، حدوداً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

approximate = نسبی ، تخمین زدن ، تقریب زدن approximation = تخمین ، تقریب ، نزدیکی approximately = نسبتاً ، تقریبا ، حدوداً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

approximate = نسبی ، تخمین زدن ، تقریب زدن approximation = تخمین ، تقریب ، نزدیکی approximately = نسبتاً ، تقریبا ، حدوداً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

در جایگاه صفت : مناسب suitable در جایگاه فعل : کنار گذاشتن ، اختصاص دادن ، برای خود برداشتن set aside ( money ) for a purpose or take for oneself

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

بلند تر حرف زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : مطلع کردن tell or inform

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : شاگرد Definition : person learning a skilled trade

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : دلواپسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : بازداشت کردن ، دستگیر کردن مترادفش میشه arrest

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بازداشت کردن ، دستگیر کردن مترادفش میشه apprehend

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : محسوس An appreciable difference یک تفاوت محسوس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : ارزیابی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : مناسب Her remarks are extremely apposite to the present discussion اظهارات او با بحث حاضر بسیار مناسب است synonym : appropriate , ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : تقسیم کردن synonyms : divide , share out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

این واژه همیشه به معنای ( بنابراین ) نیست ⭕️ The� judge� expressed� it� thus: Our �obligation �is to �discover� the� truth قاضی این گونه بیان کرد: � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : ۱_ منصوب کردن ( فرد ) the company's newly appointed assistant director ۲_ تعیین کردن ( زمان ) the appointed time

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : درخواست کننده ، متقاضی definition : person who applies for a job , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مربوط بودن ، متعلق بودن ، تعلق داشتن ، اختصاص داشتن نکته : بعد از appertain حرف اضافه to به همراه می آید مانند belong to Example : the �rights� and� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ آپاندیس small organ leading off the bowel ۲ _ پیوست something added at the end of a book Pay attention 📛 appendix is singular 🄱🅄🅃 appendice ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ آپاندیس small organ leading off the bowel ۲ _ پیوست something added at the end of a book Pay attention 📛 appendix is singular 🄱🅄🅃 appendice ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : التهاب روده کور Definition : disease of the appendix

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : نام ، عنوان name ; title

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : خرسند کردن ، باج دادن ( به ویژه با موافقت با خواسته ها راضی شود ) Definition : satisfy , esp by agreeing to demands

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

۱_ درخواست ، تقاضا strong request for something : an appeal for forgiveness ۲_ جاذبه ، جذابیت attraction ۳_ درخواست رسمی formal request ( in law , sp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

به فرق این چند واژه خوب دقت کنید ⭕️ quit = متوقف کردن ، استعفا دادن quite = بسیار quiet = آرام ، آرامش ، آرام کردن quilt = لحاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به فرق این چند واژه خوب دقت کنید ⭕️ quit = متوقف کردن ، استعفا دادن quite = بسیار quiet = آرام ، آرامش ، آرام کردن quilt = لحاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به فرق این چند واژه خوب دقت کنید ⭕️ quit = متوقف کردن ، استعفا دادن quite = بسیار quiet = آرام ، آرامش ، آرام کردن quilt = لحاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به فرق این چند واژه خوب دقت کنید ⭕️ quit = متوقف کردن ، استعفا دادن quite = بسیار quiet = آرام ، آرامش ، آرام کردن quilt = لحاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هدایتگر سورتمه ( سگ ها )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

sailor = ملوان seller = فروشنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

sailor = ملوان seller = فروشنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تکیه کردن ، متکی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اسم : آرامش فعل : آرام کردن ، ساکت کردن , پایین آوردن صفت : بی حرکت قید : هنوز ، همچنان ، با این وجود steal = دزدیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

𝗳𝗼𝗿𝗲𝗶𝗴𝗻𝗲𝗿 = خارجی Definition : A person from a foreign country 𝗼𝘂𝘁𝘀𝗶𝗱𝗲𝗿 = بیگانه Definition : One who is not part of a community or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سالیانه ، سالانه annual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

sorry to bother یعنی ببخشید که مزاحم میشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سالاد سزار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

صفت : باستانی اسم : باستان ، پیشینیان ، باستانیان ❗️به تلفظش خوب دقت کنید / اِین شِنت / خونده میشه نه / ای شِنت /

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

antiquated = قدیمی antique = عتیقه ، عتیق ، عتیق کردن antiquity = عهد عتیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

antiquated = قدیمی antique = عتیقه ، عتیق ، عتیق کردن antiquity = عهد عتیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

antiquated = قدیمی antique = عتیقه antiquity = عهد عتیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : تنفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پادزهر ، تریاق definition : something that prevents effects of a poison or disease دو بیت شعر از مولانا مربوط به تریاق یا همان پادزهر 👇 همچو نی زهری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

مسخره بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : مسخره بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

🔗 فرق phrase و clause 📍A phrase is a group of related words that does not contain a subject and a verb . 📍A clause is a group of related words th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

🔗 فرق phrase و clause 📍A phrase is a group of related words that does not contain a subject and a verb . 📍A clause is a group of related words th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

منقضی شده فاسد شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

{ ترتیب و اولویت قرار گیری صفات در انگلیسی } ۱_ صفات بیان کننده تعداد یا quantity ❎ some , four , a , several ۲_ صفات بیان کننده ارزش یا value ❎ sinc ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نوعی پیراشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نوعی پیراشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

منطقی ، معقول reasonable , logical , rational

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

منطقی ، معقول reasonable , logical , rational

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

منطقی ، معقول reasonable , logical , rational

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دقت کنید که reasonable صحیح است نه resonable ❌❌❌❌❌❌

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

? What's the difference between . . . and 1⃣ food cart = دکه اغذیه فروشی definition : A wheeled mobile kitchen used to prepare and serve street food ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

متوسط ، معتدل به تلفظ کلمه خوب دقت کنید 🛑 / مِدی یِم / ❌ / می دی یِم / ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🟢 appetizingly = به طور اشتها آوری 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

🟢 appetizing = اشتها آور 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🟢 appetent = مشتاق 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🟢 appetency / appetence = اشتیاق 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🟢 appetite = اشتها 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

🟢 appetizer = پیش غذا 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🟢 appetitive = اشتها آور 🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency / appetence = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appeti ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appetite = اشتهادا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appetite = اشتهادا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

appetizer = پیش غذا appetite = اشتها appetitive = اشتها آور appetency = اشتیاق ap​pe​tent = مشتاق appetizingly = به طور اشتها آوری appetite = اشتهادا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاکیزگی نظافت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عملیاتی Operating instructions usually accompany an electronic appliance

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصرف دارو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

!ᴀᴄᴄᴏᴍᴘᴀɴɪᴍᴇɴᴛ is mostly used in music E. g. The guitarist played with a piano accompaniment معنا : همراه ، همراهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

quickly _ fast

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱_ قرص ۲_ تبلت ( رایانه دستی که از موبایل بزرگتر می باشد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بطور گسترده ، بطور عریض ، به شدت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🌟 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗯𝗮𝗰𝗸 ( phr : با تندی جواب دادن ، بی ادبانه پاسخ دادن definition : reply rudely 🔶 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗳𝗼𝗿 ( phr : مسئول بودن ، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

🌟 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗯𝗮𝗰𝗸 ( phr : با تندی جواب دادن ، بی ادبانه پاسخ دادن definition : reply rudely 🔶 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗳𝗼𝗿 ( phr : مسئول بودن ، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیرونی Bark is the hard outer covering of a tree پوست تنه درخت ، پوشش بیرونی سخت یک درخت است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمونه تصویری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

healer = طبیب doctor = دکتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱_ توقع داشتن ، انتظار داشتن ۲_ پیش دستی کردن ۳_ پیش بینی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مثل انسان ، شبیه انسان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری: انسان شناسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : انسان نما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عهد دقیانوس ، عهد بوق فروشنده : این گوشی خیلی ارزان و مناسبه ! مشتری : برو بابا این که مال عهد دقیانوسه ( خیلی قدیمیه ) 🔻 عهد دقیانوس، در اصل دور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتاق جلویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : اتاق جلویی Small room leading to a larger one بصورت anteroom هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حریف 𝐚𝐧� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حریف 𝐚𝐧� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض ، دشمنی 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حریف 𝐚𝐧� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐳𝐞 = خصومت ( کسی را ) برانگیختن ، مخالفت کردن 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐦 = متنفر ، مخالف ، معارض 𝐚𝐧𝐭𝐚𝐠𝐨𝐧𝐢𝐬𝐭 = رقیب ، حریف 𝐚𝐧� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ستیز کردن ، دشمنی کردن ، مخالفت کردن Note : antagonise is British English but antagonize is American English

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : داروی ضد اسید Definition : medicine to help with stomach problems after having eaten or drunk too much

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

🇦 🇳 🇸 🇪 🇷 = پاسخ ، پاسخ دادن ( answerer ( n : پاسخ دهنده ( answerless ( adj : بی پاسخ ( unanswered ( adj : پاسخ داده نشده ( answerable ( ad ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : پیامگیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱_ اتاق Like bathroom , dining room , living room ۲_ هم اتاق شدن we can �room� up to �four �visitors �in our two� guest� bedrooms ۳ _ فضا ، معده ، جا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی اشتهایی روانی dangerous condition in which there is a loss of desire to eat

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : گمنام همچنین بصورت مختصر شده anon نوشته میشود واژه anon به معنای ( به زودی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : به زودی synonym : soon

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : بی قاعدگی ، بی نظمی ، ناهنجاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : چرب کردن put oil on especially in a ceremony

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : داروی مسکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لغو کردن synonym : cancel

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : مستمری سالیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

معانی کلی annual در دیکشنری لانگمن : 𝐚𝐝𝐣𝐞𝐜𝐭𝐢𝐯𝐞 : ⭐ happening once every year = سالانه ⭐ for one year = یک ساله 𝐧𝐨𝐮𝐧 : ⭐ plant that li ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

مراقبت کردن Take care of your friends I don't care یعنی اهمیت نمیدم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : حاشیه نوشتن Definition : add notes to ( a book )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : سالروز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تاریخچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : دشمنی Definition : powerful hatred

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

در حالت صفت میشه ( زنده ) و در حالت فعل میشه ( زندگی بخشیدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در دیکشنری لانگمن این واژه رو ( سر زندگی ) معنا کرده اما نمیشه گفت درسته چون بنده در هیچ دیکشنری دیگه ای نتونستم مثالی از این واژه پیدا کنم و به عقید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

رنج شدید Definition : great suffering , esp of the mind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : پشم آنقره 𝐈𝐭'𝐬 𝐧𝐨𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐮𝐧𝐜𝐨𝐮𝐧𝐭𝐚𝐛𝐥𝐞 Definition : soft wool made from fur of some goats or rabbits

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

معانی دیکشنری لانگمن 👇 ۱_ زاویه ۲_ ماهی گرفتن با قلاب angel for = با حقه گرفتن غیر از اینها معانی دیگری هم داره که باید بررسی بشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

⭕️🅥🅔🅡🅑 intensify = تشدید کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 intensity = شدت intensification = تشدید ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 intense = شدید intensive = فشرده ⭕️🅐🅓🅥� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

⭕️🅥🅔🅡🅑 reside = ساکن بودن، سکونت داشتن ، سکونت کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 resident = ساکن residence = اقامتگاه ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 resident = . . . resid ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

⭕️🅥🅔🅡🅑 reside = ساکن بودن، سکونت داشتن ، سکونت کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 resident = ساکن residence = اقامتگاه ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 resident = . . . resid ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⭕️🅥🅔🅡🅑 reside = ساکن بودن، سکونت داشتن ، سکونت کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 resident = ساکن residence = اقامتگاه ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 resident = . . . resid ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

⭕️🅥🅔🅡🅑 reside = سکونت داشتن ، سکونت کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 resident = ساکن residence = اقامتگاه ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 resident = . . . residential = مس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

⭕️🅥🅔🅡🅑 reside = سکونت داشتن ، سکونت کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 resident = ساکن residence = اقامتگاه ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 resident = . . . residential = مس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱_ مرز ، حاشیه ۲ _ محدودیت ۳ _ محدود کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اداری Part of speech : adjective Example : ministerial duties

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عهده دار بودن ، عهده دار کردن ، ( در ) مسئولیت بودن he is in charge of the ministerial duties of the department

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Ministry of Labor = وزارت کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

respond = پاسخ دادن response = پاسخ respondent = پاسخ دهنده responsibility = مسئولیت responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی responsible = مسئولیت پذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

در حالت اسم به معنای ( سر ) و در حالت فعل به معنای ( اداره کردن ، تحویل دادن ) می باشد Example : 1_ My head is hurt 2 _ A ministry is headed by a mi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

President = رئیس جمهور Prime minister = نخست وزیر به طور کلی در نظامهای سیاسی جهان دو نوع سیستم � ریاستی� و � پارلمانی� وجود دارد که بر اساس نگرش هری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

President = رئیس جمهور Prime minister = نخست وزیر به طور کلی در نظامهای سیاسی جهان دو نوع سیستم � ریاستی� و � پارلمانی� وجود دارد که بر اساس نگرش هری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اونور آب واژه oversee یعنی نظارت کردن ، پاییدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اونور آب واژه oversee یعنی نظارت کردن ، پاییدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

نظارت کردن ، پاییدن واژه oversea یعنی اونور آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کارشناس حقوق Someone licensed to represent someone else in legal matters

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گواهینامه مجوز دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر طبق بر اساس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آیورمکتین ایورمکتین چیست؟ ایورمکتین دارویی است که برای درمان انگل هایی، مانند انگل های روده در حیوانات، و گال ( scabies ) در انسان تجویز می شود. دارو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی تمایل بی میل Antonym : willing

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مایل Antonym : unwilling

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سست تر بیچاره تر عاجز تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

افشان زدن ، پراکنده کردن ، پراکنده شدن spread = پخش کردن ، پهن کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حشره کش a poison that kills insects

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر دقت کنید دو نوع تلفظ داره / کویی نین / کوای ناین /

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تکثیر کردن ، تکثیر شدن ، ضرب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

معتدل ، معتدل کردن High risk = خطر بالا Moderate risk = خطر معتدل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیرون کشیدن ، خوردن Mosquitoes draws out humans blood پشه ها خون انسان ها را بیرون می کشند / میخورند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

شدیداً مترادف : intensely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

شدیداً مترادف : extremely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Malaria is a leading cause of death in many countries مالاریا عامل اصلی مرگ و میر در بسیاری از کشورها است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن prevention : جلوگیری ، پیشگیری preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن prevention : جلوگیری ، پیشگیری preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن prevention : جلوگیری ، پیشگیری preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن prevention : جلوگیری ، پیشگیری preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن prevention : جلوگیری ، پیشگیری preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

cheque = چک check = چک ، بررسی کردن Czech Republic = جمهوری چک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

cheque = چک check = چک ، بررسی کردن Czech Republic = جمهوری چک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

cheque = چک check = چک ، بررسی کردن Czech Republic = جمهوری چک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

خریدن ، سفارش دادن ، استخدام کردن ، کارمزد commission free = بدون کارمزد Royal families used to commission artists to paint beautiful portraits خانوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دکور ( مجموعه وسایل و اثاثیه خانه و مکان های غیره ) The decor of your room is really beautiful دکور اتاق شما واقعا زیباست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

آرد _ آرد زدن _ پودر _ پودر زدن flower = گل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Fever = تب ، تب کردن Fewer = کمتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Fever = تب ، تب کردن Fewer = کمتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تیک ، تیک زدن ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوش اندام Running is a good way to stay trim Synonym : slim

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سرباز کار کشته ، سرباز کار آزموده e. g. The old veteran can be seen every morning , shuffling his feet and hanging his head سرباز کار کشته قدیمی را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عازم شدم نشان دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be frank about it در مورد آن صریح / رک باشیم to be frank = to be honest اگه راستشو بخوای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بانکدار ( Part of speech : ( n Definition : someone who works in the management of a bank Example : Jack married the banker's daughter to get a j ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مایلر ( به دوندگانی که مایل به مایل مسابقه میدهند گفته میشود ) to run the mile under 3:50 is every miler's dream دویدن یک مایل زیر ۳:۵۰ دقیقه رویای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چیره شدن ، غلبه کردن The obstacle to be overcome is nothing to a man of his ability مانعی که باید بر آن غلبه کرد برای یک مرد در حد توانایی او چیزی ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مصدر e. g. I want to play game

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیشتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عبارت فعلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

من این واژه رو در چند فرهنگ لغت گشتم و همشون زده بودن که این واژه یک فعل هست اما در یک جمله در کتاب Sentence Writing Simplified نوشته شده do not be ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

I'll do the best I can , by golly

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برو بابا _ عجبا Gee whiz , that is a good paint job

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گهگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرشته Phonetics :/ ˈā𝚗 - 𝚓ə𝚕 Definitions : 1 _ 𝒎𝒆𝒔𝒔𝒆𝒏𝒈𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑮𝒐𝒅 ( 𝒏 ) Example : 𝙔𝙤𝙪'𝙧𝙚 𝙡𝙞𝙠𝙚 𝙖𝙣 𝙖𝙣𝙜𝙚𝙡 ❌Don't mist ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

grim magic جادوی شوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

anger : خشم , عصبانی کردن angry : عصبانی angrily : با عصبانیت ، از روی خشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

anger : خشم , عصبانی کردن angry : عصبانی angrily : با عصبانیت ، از روی خشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

anger : خشم , عصبانی کردن angry : عصبانی angrily : با عصبانیت ، از روی خشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوباره _ مجدد _ از نو _ یک بار دیگر again _ afresh _ anew _ once more

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوباره _ مجدد _ از نو _ یک بار دیگر again _ afresh _ anew _ once more

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوباره _ مجدد _ از نو _ یک بار دیگر again _ afresh _ anew _ once more

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوباره _ مجدد _ از نو _ یک بار دیگر again _ afresh _ anew _ once more

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : بی هوشی ، بی حسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : کم خونی Also : anemia definition : lack of enough red blood cells

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : کم خونی Also : anaemia definition : lack of enough red blood cells

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

داستان/ حکایت / خاطره کوتاه definition : short interesting story that is true

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : دوجنسیتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : انسان ماشینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : ماهی کولی definition : small fish with a strong taste

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : مسئول خبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری: تبار تو از کدام تباری ؟ تبار بختیاری تو از کدام تباری ؟ تبار . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : جد ancestor like your great _ grandparents

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : علم تشریح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : بررسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : داروی ضد درد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : مقعد _نشستگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : خطای تاریخی مثلا ما اگه بگیم ناپلئون بناپارت ، داریوش هخامنشی رو دیده یک خطای تاریخی است زیرا ما میدونیم ناپلئون و داریوش هخامنشی در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تلویزیون بصورت 🅣🅥 هم نوشته میشود نکته : از حرف اضافه on برای مجموعه های در تلویزیون و بسیاری از موارد مختلف استفاده میشود ! e. g. 1_ He is on TV no ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

افسانه e. g. The legend of Joomong is one of the most favorite series on TV افسانه جومونگ یکی از مورد علاقه ترین سریال ها در تلویزیون است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اسم : لاستیک فعل : خسته کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تاکیدی for example : Fill in the blank with the correct adjective form of the italicized verb

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

طاقت آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱_ ساعت مچی ۲_ تماشا کردن ۳ _ مراقبت کردن _ مواظب بودن 🖇 تفاوت 𝐬𝐞𝐞 و 𝐥𝐨𝐨𝐤 𝐚𝐭 و 𝐰𝐚𝐭𝐜𝐡 🔍 دیدن ( see ) اتفاق می افتد چون چشم ها باز هست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱_ قدم به قدم به جلو رفتن ۲_ سخت نگرفتن مثلاً : آنقدر موضوع رو پیچیده نکن ، قدم به قدم بیا جلو ( یعنی آروم آروم هم میتونی پیشرفت می کنی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پارس واژه Persia برگرفته از متون قدیمی یونانیان می باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فلسطینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فلسطین 🇵🇸

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور بی باک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

سخنگو ، سخنور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سخاوتمند ، بزرگوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

🔍 فرق through و throughout حرف اضافه through نشان دهنده حرکت به سمت تکمیل یا پایان چیزی است. e. g. “The sale goes through the end of June” "فروش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

🔍 فرق through و throughout حرف اضافه through نشان دهنده حرکت به سمت تکمیل یا پایان چیزی است. e. g. “The sale goes through the end of June” "فروش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

🔗 فرق relation و relationship واژه relation ارتباط بین افراد، کشورها، سازمان ها، قاره ها و غیره را نشان می دهد. توجه داشته باشید که این یک نوع ارتب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

🔗 فرق relation و relationship واژه relation ارتباط بین افراد، کشورها، سازمان ها، قاره ها و غیره را نشان می دهد. توجه داشته باشید که این یک نوع ارتب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

همه این معنی هایی که دوستان گفتن درسته اما همیشه gracefully معنی ( باشکوه _ با لطافت ) رو نمیده e. g. Jackie runs gracefully در جمله بالا gracefully ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

independent آزاد، مستقل ، آزاد کار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ فاز e. g. What's your mood ? فازت چیه ؟ ۲ _ حالت Synonym : state

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

متواضع _ فروتن A person should be modest when we are successful

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

⭕️ واژه doll ( عروسک ) را با واژه dull ( احمق ) اشتباه نگیرید !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

احمق _ کودن _ کسل کننده _ کسل کردن یا شدن _ کدر کردن Synonyms : silly _ foolish _ stupid Antonyms : keen _ sharp _ honed اصطلاح معروف انگلیسی برای کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

🧷 فرق different ( متفاوت ) و vary ( متفاوت بودن ) واژه different صفت است اما vary فعل می باشد Example 1: Work hours are different from one country ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

🧷 فرق different ( متفاوت ) و vary ( متفاوت بودن ) واژه different صفت است اما vary فعل می باشد Example 1: Work hours are different from one country ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

مرخصی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در حالت فعل : پاره کردن _ تکه تکه کردن در حالت اسم : اشک نکته : اگر توجه کنید تلفظ واژه در حالت فعل ( تِر ) و در حالت اسم ( تی یِر ) خوانده میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ بلند کردن یا شدن ۲ _ بالا بردن یا رفتن ۳ _ سواری ۴ _ بریتیش انگلیش : آسانسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Worth = ارزش Worse = بدتر Worst = بدترین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Worth = ارزش Worse = بدتر Worst = بدترین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

Worth = ارزش Worse = بدتر Worst = بدترین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بصورت خوش فرم بصورت خوش استایل

پیشنهاد
٥

معنای واژه رو دوستان گفتن فقط خواستم بگم این واژه بلندترین واژه در زبان انگلیسی است که ۴۵ تا حرف داره ! pneumonoultramicroscopicsilicovolcanoconiosis

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : تفضیل دادن Definition: explain in more detail

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : کافی مترادف : enough

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : نامنظم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : بدون اصول اخلاقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراموشی مترادف : forgetfulness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : عفو عمومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فراموشی مترادف : amnesia

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : مهمات نظامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لانگمن دیکشنری : نادرست مترادف : false _ wrong _ incorrect

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

دو دل _ مردد _ بلاتکلیف مترادف : ambivalent

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : دو دل _ مردد مترادف : indecisive

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مسطح ، ساختمان ( بریتیش انگلیش ) توجه : ساختمان یا آپارتمان در اَمریکن انگلیش بصورت apartment نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

خصوصی E. g. Ride - hailing services are made up of drivers and their privately owned cars خدمات حمل و نقل اینترنتی از رانندگان و خودرو های خصوصی آنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

سرویس های حمل و نقل آنلاین مانند اسنپ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کیوسک اتاقکی که هر سوی آن باز است مترادف : دکه، دکان کوچک منبع : لغتنامه دهخدا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏 person : شخص personify : شخصیت دادن personalize : شخصیت سازی کردن personification : آرایه ) تشخیص ) person ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

سلام از کارمندان آبادیس میخواهم بعضی از اطلاعات نادرست را در بعضی بخش ها از جمله مترادف ها درست کنند مثلا واژه license که به معنای گواهینامه / پروانه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نصب کردن _ مجهز کردن E. g. They fitted video cameras and other devices to the cars آنها دوربین عکس برداری و ابزار های دیگر را به خودروها نصب کردند / ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سپاسگزار متشکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

( چه ، چی ) گاهی اوقات what معنای ( آنچه ، چه چیز ) میدهد I know what I want من میدانم آنچه را که میخواهم در انگلیسی ما سه جمله داریم که با what شرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

📌differences between Blues & Jazz فرق جاز و بلوز ( نوعی موسیقی آمریکایی آفریقایی ) 📍Blues songs express sad feelings آهنگ های بلوز بیانگر احساسات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

📌differences between Blues & Jazz فرق جاز و بلوز ( نوعی موسیقی آمریکایی آفریقایی ) 📍Blues songs express sad feelings آهنگ های بلوز بیانگر احساسات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

رفتار behaviour هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

رفتار behavior هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

questionnaire = پرسشنامه questioner = پرسشگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

questionnaire = پرسشنامه questioner = پرسشگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اوضاع ناجور و نامساعد است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هجی کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

انتزاعی ( متضاد عینی ) برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید Nouns can name things as concrete as sand and wood and as ab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

عینی ( متضاد انتزاعی ) برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید Nouns can name things as concrete as sand and wood and as ab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آبی _ آبی کردن این واژه در جایگاه اسم ، صفت و فعل به کار میرود 1_ Blue is my favorite color 2 _ My father drives a blue truck 3 _ Mark is blueing hi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از آنجایی که پیشوند منفی ساز im همراهش میاد معناشم منفی میشه معنا : غیر قابل اندازه گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیایی Britain میشه بریتانیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیا Briton میشه بریتانیایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشاورزی زراعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نقطه ( . ) e. g. WWW. Abadis. Com

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قابل تلفظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کچاب ( سس گوجه فرنگی ) catchup هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کچاب ( سس گوجه فرنگی ) Ketchup هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

جویا شدن enquire هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیگار Smoke به معنای دود ، دود کردن یا سیگار کشیدن است این واژه به شکل cigaret هم نوشته میشود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

crash = تصادف کردن _ سقوط کردن crush = شیفته شدن ، له کردن cash = پول نقد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

محدوده سرعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چسباندن گیر افتادن گیر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برنامه _ برنامه ریزی کردن _ طراحی کردن synonym : organize _ design e. g. Adam's GPS was programmed to give directions in Spanish instead of English

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هواپیمای دریایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدیر اجرایی synonym : managing director

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدیر عامل یا مدیر اجرایی synonym : executive director

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

کوه زباله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

عبارات cut out و cut down هر دو یک معنای مشابه دارن و اون هم معنی قطع کردن یا حذف کردنه اما cut down بیشتر به معنای کاهش دادن یا کم کردن است . Examp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

عبارات cut out و cut down هر دو یک معنای مشابه دارن و اون هم معنی قطع کردن یا حذف کردنه اما cut down بیشتر به معنای کاهش دادن یا کم کردن است . Examp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حساس ( allergic ) I'm allergic to milk من به شیر حساس هستم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

حساسیت ( allergy ) Many people have some form of allergy بسیاری از افراد نوعی آلرژی ( حساسیت ) دارند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Trophy case جام قهرمانی _ جام مسابقات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پر کننده ( رجوع شود به expletive )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مبحث پر کننده ناسزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ویولون زن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنابراین در کل واژگانی که چنین معنی ای میدهند 👇 so therefore thus accordingly hence ergo thereupon insomuch

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مکمل متمم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لغت loose / لوس / به معنای گشاد یا لق است لغت lose / لوز / به معنای باختن یا از دست دادن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تردید _ شک indecisive میشه مردد _ بلاتکلیف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سرد کن سرد کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

در حالت فعل به معنای مرور کردن یا ورق زدن هست e. g. thumb through the pages quickly مثال : به سرعت صفحات را مرور کنید / ورق بزنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاراف _ پاراف کردن امضای اختصاری، امضاء ( در اصطلاح سیاسی و بانکی معمول است ) ، پیش امضا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تعریف _ تمجید _ ستایش _ تحسین تعریف کردن _ تمجید کردن _ ستایش کردن _ تحسین کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بزرگ نویسی حرف اول واژه معادل مناسبی برای این واژه وجود ندارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر the Bard = شکسپیر ( شاعر معروف ) minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

poem : شعر poet : شاعر scop : شاعر bard : شاعر minstrel : شاعر poetry : شعر ، شاعری poetic : شاعرانه poetically : به طور شاعرانه ⭕️ در کل scop , bard ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

old ancient قدیمی _ کهنه _ باستانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

موقتا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

متناوب _ متناوب کردن جایگزین 🔶 متناوب یعنی یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

انتشار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تازگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

definition میشه ( تعریف ) بنابراین define میشه ( تعریف کردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Organized

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوانش قرائت تلاوت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پخته ترین ( فرد , شخص ، آدم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

توسعه دادن _ گسترش دادن مترادفش میشه express

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ارزش _ ارزش داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

با این وجود synonym : despite

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

با ارزش در پاسخ به اونی که نوشته ( ارزشمند تر ) باید بگم اشتباهه ❌ more valuable میشه ارزشمندتر ( وقتی more به پشت یک صفت چند هجایی میاد اون صفت به ص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تشویق _ الهام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درونی _ باطنی For example : Despite my inner desire, I accept your offer به عنوان مثال : علی رغم میل باطنی ، پیشنهاد شما را قبول میکنم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در حالت اسم یعنی بادبادک و در حالت فعل فکر میکنم به معنای بادبادک بازی یا بادبادک سواری باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

منظره view _ landscape

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در حالت اسم به معنی ( نظر یا پیشنهاد ) هست e. g. Give my regards to Matt نظراتم / پیشنهاداتم را به مت بده در حالت فعل به معنای ( ملاحظه کردن یا در ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

در همین فاصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : کمکیار _ دستیار e. g. the nurse's aide will bring you an extra pillow دستیار پرستار برای شما یک بالشت اضافه خواهد آورد. 🔻 توجه 🔻 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لانگمن دیکشنری : کمک _ کمک کردن _ کمکیار e. g. She came to my aid at once او یک بار به کمکم آمد . 🔻 توجه 🔻 شاید براتون سوال بشه که فرق این لغت با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

مریضی ، بیماری synonym : sickness _ disease _ illness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

مریضی ، بیماری synonym : ailment _ disease _ illness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مریضی ، بیماری synonym : ailment _ sickness _ illness

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

مریضی ، بیماری synonym : ailment _ sickness _ disease

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طور متحول کننده ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

این واژه وقتی استفاده میشه که چند واژه همراه هم میان e. g. primary school ( همایند _ همنشین ) میشه گفت همون compound nouns ( اسامی مخلوط ) هستن e ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

وسیله نقلیه Transportation

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Get along with = have a good relationship with somebody

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جایگزین ، جایگزین کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

hurt

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

پرداخت payment هزینه ، دستمزد ، شهریه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پرستار پرستاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

exploratory trip ( esp. to Africa )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

remake

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

از کوره در رفتن e. g. You should go before I lose my temper بهتره بری قبل از اینکه از کوره در برم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Male = جنس نر _ مذکر Mail = پُست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یکی یه دونه ی منی ( این عبارت به بچه هایی که تک فرزند هستن زیاد گفته میشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

Tie the knot = to get marry ازدواج کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح leave at the alter یعنی لحظه آخر نظرت رو عوض کنی !

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اسمش : چاه صفتش : خوب _ سرحال قیدش : به خوبی فعلش : سرازیر شدن وقتی هم که اول جمله میاد به معنای ( خب _ بسیار خب ) هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل این واژه به معنای ( دیدن کردن یا تماشا کردن ) است اما اسم این واژه شامل دو معنای متفاوت است ( ۱_ منظره ۲ _ عقیده )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اسمش : دستگیره _ دسته فعلش : کنترل کردن _ رسیدگی کردن _ اداره کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

این واژه وقتی اسم است یعنی ( رویکرد، روش ، شیوه، نزدیک ) و وقتی فعل باشد یعنی ( نزدیک شدن ، نزدیک آمدن ، نزدیک کردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Council hall = سالن شورا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اساتید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

طبقه منهای یک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اسم : چرم صفت : چرمی فعل : چرم کردن ❌ این واژه را با واژه leader ( رهبر _ پیشوا ) اشتباه نگیرید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

زرنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : حمایت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : حامی ، حمایت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

لانگمن دیکشنری : رقیب Synonym : opponent _ enemy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

ناگوار ، مخالف ، نامساعد، نامطلوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

لانگمن دیکشنری : ظهور در پاسخ به حسین که نوشته ممکنه معنی اختراع هم بده بنظرم اشتباهه ، چون تا اونجایی که من می دونم واژه invention به معنی اختراع هس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

a title used before a surname or full name to refer to a person of unspecified or non - binary gender.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

این واژه معنا های متفاوتی دارد : ۱ _ خانم ( زن مجرد ) Are you miss Razavi from Tehran ? ۲ _ از دست دادن ( lose ( Unfortunately , I missed the bus ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

I have crush on you : ازت خوشم میاد این عبارت وقتی استفاده میشه که عاشق یک نفر شده باشی اما هیچ رابطه ای با اون شخص مقابل نداشته باشی If you have a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

I cherish you : برام عزیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Thank goodness خدارا شکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Formal

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

American English File book : Compound nouns are two nouns together , where the first noun describes the second one , e. g. ( credit card , ) 000 Fac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱_ کشیدن ۲_ کش آمدن یا دادن ۳_دراز کردن ۴ _ گشاد شدن یا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

آکنه _ جوش صورت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لانگمن دیکشنری : آزمایش تعیین کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : عادت داشتن به be used to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : حاصل شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

آزادتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لاغر تر _ خوش اندام تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

بی ضرورت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فاقد ارتباط

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

یک نکته ریز : تلفظ این واژه با واژه hungry یکی هست برای همین ممکنه با هم اشتباه گرفته بشه اما این دو واژه از نظر نوشتاری و معنا متفاوت است Hungary : ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ۱_ کنار هم side by side ۲_ مطلع be abreast of know the most recent facts about

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

لانگمن دیکشنری : زیورآلات_ لوازم فرعی _ لوازم جانبی لوازم جانبی چیست؟ لوازم جانبی به هر نوع وسیله ای گفته می شود که به وسایل دیگر، قابلیت های اضافی م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : اعتبار یافته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لانگمن دیکشنری : مسئول _ پاسخگو Synonym : responsible

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

این لغت معانی متفاوتی دارد ! ۱ _ حساب ۲ _ گزارش ۳ _ شرح دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لانگمن دیکشنری : مصادف شدن ( روبرو شدن _ برخورد کردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : همدست _ شریک جرم definition : a person who helps someone to do wrong

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

از این رو ، طبق این

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : بومی استرالیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

دیکشنری لانگمن: مطلق _ تمام عیار e. g. Absolute Ben Ten بن تن تمام عیار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : کورتاژ کردن ( سقط جنین با نوعی عمل جراحی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

لانگمن دیکشنری : ترک کردن leave رها کردن دست کشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

لانگمن دیکشنری : یکه خوردن جا خوردن