behold

/bɪˈhoʊld//bɪˈhəʊld/

معنی: مشاهده کردن، دیدن، هان، اینک، ببین
معانی دیگر: نگریستن، نظاره کردن، در مدنظر گرفتن، (حرف ندا) بنگر، هان، در وجه امری ببین، اینک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beholds, beholding, beheld
• : تعریف: to see or observe.
مترادف: observe, see, survey, view
مشابه: contemplate, eye, note, notice, perceive, peruse, remark, scrutinize

- She was the most beautiful child I ever beheld.
[ترجمه گوگل] او زیباترین کودکی بود که تا به حال دیدم
[ترجمه ترگمان] او زیباترین بچه ای بود که تا به حال دیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the rains finally came, the multitude of animals at the watering hole was an extraordinary sight to behold.
[ترجمه دینا] وقتی که باران بلاخره رسید
|
[ترجمه گوگل] وقتی بالاخره باران آمد، انبوه حیوانات در چاله آبیاری منظره خارق‌العاده‌ای بود
[ترجمه ترگمان] وقتی که باران بالاخره رسید، انبوه حیوانات در سوراخ آب، منظره عجیبی برای تماشای آن ها وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He instantly beheld that the place had changed and nothing was as he remembered it.
[ترجمه گوگل] او فوراً متوجه شد که مکان تغییر کرده است و هیچ چیز آنطور که او به یاد می آورد نیست
[ترجمه ترگمان] فورا متوجه شد که محل عوض شده است و هیچ چیز به یاد نمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: beholder (n.)
• : تعریف: look at or observe (used as an injunction or exclamation).
مشابه: voila

- Behold the Queen in all her glory!
[ترجمه گوگل] ملکه را در تمام شکوهش ببینید!
[ترجمه ترگمان] ملکه را در همه افتخارات خود بنگرید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. behold god's generosity and kindness
کرم بین و لطف خداوندگار

2. behold god's messenger!
پیامبر خدا را نظاره کن !

3. We got up early to behold the sunrise.
[ترجمه گوگل]زود بیدار شدیم تا طلوع خورشید را ببینیم
[ترجمه ترگمان]صبح زود بیدار شدیم و طلوع خورشید را تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The babe was a wonder to behold.
[ترجمه گوگل]کودک شگفت انگیز بود
[ترجمه ترگمان]کودک از دیدن این منظره تعجب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Behold, the new king is crowned.
[ترجمه گوگل]اینک پادشاه جدید تاج گذاری می کند
[ترجمه ترگمان]اینک شاه جدید تاج بر سرش خواهد نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His garden was a sight to behold.
[ترجمه گوگل]باغ او دیدنی بود
[ترجمه ترگمان]باغ او منظره ای دیدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His face was not a pleasant sight to behold.
[ترجمه گوگل]چهره او منظره خوشایندی نبود
[ترجمه ترگمان]دیدن چهره او منظره خوشایندی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lo and behold, on Christmas Day their wishes came true.
[ترجمه گوگل]ببینید، در روز کریسمس آرزوهای آنها برآورده شد
[ترجمه ترگمان]در روز کریسمس آرزوی آن ها تحقق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her face was a joy to behold.
[ترجمه گوگل]چهره او برای دیدن مایه شادی بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش حاکی از شادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I walked into the pub and, lo and behold, there was my boss with his wife.
[ترجمه گوگل]وارد میخانه شدم و ببین، رئیس من با همسرش آنجا بود
[ترجمه ترگمان]من وارد مهمانخانه شدم و در آنجا رئیسم را با زنش دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As soon as we went out, lo and behold, it began to rain.
[ترجمه گوگل]همین که بیرون رفتیم، دیدم باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه بیرون رفتیم، لو و بنگر، باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You breed, willy-nilly, and lo and behold! you find life isn't ever going to be the same again.
[ترجمه گوگل]شما خواه ناخواه پرورش می دهید و ببینید! می بینید که زندگی هرگز دوباره مثل قبل نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]تو زاد و ولد می کنی، ویلی - nilly و بنگر! زندگی تو دیگر مثل سابق نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The metamorphosis was something to behold.
[ترجمه گوگل]دگردیسی چیزی قابل مشاهده بود
[ترجمه ترگمان]تغییر شکل چیزی بود که دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Transit Authority meetings are a sight to behold.
[ترجمه گوگل]جلسات اداره ترانزیت یک منظره دیدنی است
[ترجمه ترگمان]دیدار مقامات ترانزیت، منظره ای دیدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The New Victory is glorious to behold.
[ترجمه گوگل]دیدن پیروزی جدید با شکوه است
[ترجمه ترگمان]پیروزی جدید با شکوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشاهده کردن (فعل)
apperceive, perceive, observe, see, behold

دیدن (فعل)
sense, vision, sight, eye, view, notice, look, witness, perceive, observe, see, behold, distinguish, descry, twig, catch sight, contemplate

انگلیسی به انگلیسی

• see, observe, view, perceive
if you behold someone or something, you look at them; a literary word.

پیشنهاد کاربران

نگاه کردن ، دیدن ، نظاره کردن
See
زنهار
به نظاره ایستادن
نظار ه گر بودن
هان!
بنگرید!
آگاه باشید!
در مقام تنبیه و هوشیاری به کار می رود.
نگاه کردن به صورت عمیق تر از یک نگاه معمولی
نظاره کن، بپا/داشته باش ( ببین
)

بپرس