birthright

/ˈbɜːrˌθraɪt//ˈbɜːθraɪt/

حقوق ناشی از زاده شدن در خانواده یا شهر یا کشور به خصوصی، حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a right, privilege, or possession, such as property, to which one is entitled by birth.
مشابه: heritage, right

- Liberty is the birthright of every American.
[ترجمه گوگل] آزادی حق اصلی هر آمریکایی است
[ترجمه ترگمان] آزادی حق طبیعی هر آمریکایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an estate that is the birthright of the firstborn son
[ترجمه گوگل] دارایی که حق اولاد اول پسر است
[ترجمه ترگمان] ملکی که حق طبیعی پسر ارشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he sold his birthright for a bottle of wine
ارث پدری خود را به خاطر یک بطری شراب بر باد داد.

2. Freedom of speech is every American's birthright.
[ترجمه گوگل]آزادی بیان حق اصلی هر آمریکایی است
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان هر آمریکایی حق حیات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Americans see freedom of expression as their birthright.
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها آزادی بیان را حق اصلی خود می دانند
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها آزادی بیان را به عنوان حق طبیعی خود می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The estate is the birthright of the eldest son.
[ترجمه گوگل]دارایی حق تولد پسر بزرگ است
[ترجمه ترگمان]این ملک حق مالکیت پسر ارشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some men see well-paid, powerful jobs as their birthright.
[ترجمه گوگل]برخی از مردان مشاغل پردرآمد و قدرتمند را حق اصلی خود می دانند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردان به خوبی حقوق خود را به عنوان حق طبیعی خود می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The property is the birthright of the eldest child.
[ترجمه گوگل]اموال حق اولاد فرزند ارشد است
[ترجمه ترگمان]این حق، حق طبیعی فرزند ارشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Freedom is the natural birthright of every human.
[ترجمه گوگل]آزادی حق طبیعی هر انسانی است
[ترجمه ترگمان]آزادی، حق طبیعی هر انسانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I expect he found he'd sold his working-class birthright for a mess of Bloomsbury pottage.
[ترجمه گوگل]من انتظار دارم که او متوجه شده باشد که حق اولاد طبقه کارگر خود را در ازای یک آشغال بلومزبری فروخته است
[ترجمه ترگمان]من انتظار دارم که او حقوق working را برای یک گند الف pottage فروخته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The royalties go to Birthright; let's hope they find a way to prevent tragic cot deaths.
[ترجمه گوگل]حق امتیاز به Birthright تعلق می گیرد بیایید امیدوار باشیم که آنها راهی برای جلوگیری از مرگ غم انگیز تخت نوزاد بیابند
[ترجمه ترگمان]حق امتیاز به Birthright می رود؛ به امید این که راهی برای جلوگیری از مرگ و میر tragic پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have, almost as a birthright, a restless dissatisfaction with the status quo.
[ترجمه گوگل]آنها تقریباً به عنوان یک حق تولد، نارضایتی بی قراری از وضعیت موجود دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها تقریبا به عنوان یک حق طبیعی، نارضایتی بی قراری از وضعیت موجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Freedom is our natural birthright.
[ترجمه گوگل]آزادی حق طبیعی ماست
[ترجمه ترگمان]آزادی طبیعی طبیعی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hartwell had handed his birthright on a silver salver to the rescuing white knight.
[ترجمه گوگل]هارتول حق اولاد خود را بر روی نقره ای به شوالیه سفید نجات داده بود
[ترجمه ترگمان]Hartwell حقوق خود را در یک سینی نقره به نجات شوالیه سفید تحویل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Education is every child's birthright.
[ترجمه گوگل]آموزش حق مادرزادی هر کودکی است
[ترجمه ترگمان]تحصیل همه حقوق طبیعی هر کودک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His settlement he regarded as his birthright or his freehold.
[ترجمه گوگل]او محل سکونت خود را به عنوان حق اصلی یا حق مالکیت خود می دانست
[ترجمه ترگمان]اسکان او به عنوان حق ذاتی او و ملک اربابی او تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Years later, Cloud became a hermit, declining his birthright as king.
[ترجمه گوگل]سالها بعد، ابر یک گوشه نشین شد و حق اولاد خود را به عنوان پادشاه رد کرد
[ترجمه ترگمان]سال ها بعد، ابر به راهبی تبدیل شد و حق ذاتی خود را به عنوان پادشاه کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• privilege or right to which a person is entitled by birth
something that is your birthright is something that you feel you have a right to have, simply because you are a human being.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : حق طبیعی
Something that belongs to someone because of the family or nation they were born into
Example : Freedom of speech is every American’s birthright
آزادی بیان حق طبیعی هر آمریکایی ست
در بسیاری از سنن، فرزند اول بودن، یا فرزند مشروع بودن، یا فرزند خاندان خاص بودن، از نظظر اجتماعی حقی را برای فرد ایجاد می کرد. این واژه به این معناست: حقی که ناشی از تولد بود
حق فطری
حق طبیعی
حق مُسَلم
حق تولد
حق مادرزاد
حق انسانی، حقی که هر شخص به واسطه سطح خانوادگی یا شرایط خانوادگی برای خود قائل است.
♤ به هیچ عنوان "حق ذاتی" نیست، اتفاقا کاملا منشا بیرونی داره نه درونی.
حق ارث
شرافت
حقوق ذاتی
حق ذاتی
اولویت، ارجیحت

بپرس