animosity

/ˌænəˈmɑːsəti//ˌænɪˈmɒsəti/

معنی: ستیز، دشمنی، خصومت، عداوت، کینه، شهامت، جسارت، ستیزه جویی، ستیزگی، ضدیت
معانی دیگر: احساس تنفر شدید، بد اندیشی، بد خواهی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: animosities
• : تعریف: strong dislike or active hostility.
مترادف: animus, antagonism, bad blood, enmity, hostility, ill will, rancor
متضاد: friendship, good will
مشابه: acrimony, anger, antipathy, aversion, detestation, grudge, hate, hatred, loathing, malevolence, malice, spite

- No longer able to hide their animosity toward each other, they argued bitterly in front of their children.
[ترجمه گوگل] دیگر نمی‌توانستند خصومت خود را با یکدیگر پنهان کنند، در مقابل فرزندانشان به شدت بحث می‌کردند
[ترجمه ترگمان] دیگر نمی توانستند خصومت خود را نسبت به هم پنهان کنند، در مقابل فرزندانشان به تلخی می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Animosity between the leaders of the two sides threatened to put an end to the negotiations.
[ترجمه گوگل] خصومت رهبران دو طرف، مذاکرات را به پایان می رساند
[ترجمه ترگمان] اختلاف بین رهبران دو طرف تهدید کرد که پایان مذاکرات را به پایان خواهند رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't enjoy the criticism, but I feel no animosity toward my critics.
[ترجمه گوگل] من از انتقاد لذت نمی برم، اما هیچ خصومتی با منتقدانم احساس نمی کنم
[ترجمه ترگمان] من از انتقاد لذت می برم، اما هیچ خصومتی نسبت به critics ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the feeling of animosity toward foreigners is a sign of narrowmindedness
احساس خصومت نسبت به خارجیان نشانه ی کوته فکری است.

2. He felt no animosity towards his critics.
[ترجمه گوگل]او هیچ خصومتی با منتقدان خود احساس نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او هیچ خصومتی نسبت به منتقدان خود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Despite everything, she bore her former boss no animosity.
[ترجمه R@M!N] علی رغم همه چیز، او خصومتی با رئیس سابقش نداشت
|
[ترجمه گوگل]با وجود همه چیز، او هیچ خصومتی با رئیس سابق خود نداشت
[ترجمه ترگمان]با وجود همه چیز، او رئیس سابقش را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Of course we're competitive but there's no personal animosity between us.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ما بدون اندک خصومتی شخصی، در حال رقابت هستیم.
|
[ترجمه گوگل]البته ما رقابتی هستیم اما هیچ خصومت شخصی بین ما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]البته ما در رقابت هستیم، اما هیچ دشمنی خصوصی بین ما وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have no animosity against him, and he's clearly seeking to pick a quarrel with me.
[ترجمه گوگل]من هیچ خصومتی با او ندارم و او به وضوح به دنبال نزاع با من است
[ترجمه ترگمان]من هیچ خصومتی با او ندارم و او آشکارا می خواهد با من دعوا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The people of this country are full of animosity to the invaders.
[ترجمه گوگل]مردم این کشور پر از دشمنی با مهاجمان هستند
[ترجمه ترگمان]مردم این کشور نسبت به مهاجمان دشمنی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's a long history of animosity between the two nations.
[ترجمه گوگل]تاریخچه ای طولانی از خصومت بین دو ملت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تاریخچه زیادی از کینه و کینه بین دو ملت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt a certain amount of animosity towards him.
[ترجمه گوگل]او نسبت به او احساس خصومت خاصی داشت
[ترجمه ترگمان]نسبت به او نسبت به او کینه شدیدی احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He feels a lot of anger/hostility/antagonism/animosity towards his father.
[ترجمه گوگل]نسبت به پدرش احساس خشم/خصومت/تضاد/دشمنی زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]او خشم و خصومت و خصومت نسبت به پدرش را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They managed to discuss their past disagreements without animosity.
[ترجمه گوگل]آنها موفق شدند اختلافات گذشته خود را بدون خصومت مورد بحث قرار دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها موفق به بحث درباره عدم توافق قبلی خود بدون دشمنی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I could sense the animosity between them.
[ترجمه مریم سالک زمانی] کینه بین آنان به راحتی حس می شد.
|
[ترجمه گوگل]می توانستم خصومت بین آنها را حس کنم
[ترجمه ترگمان]می توانستم کینه را بین آن ها حس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are fears that the series could rekindle animosity between the two countries.
[ترجمه گوگل]این نگرانی وجود دارد که این سریال بتواند دوباره خصومت بین دو کشور را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]ترس هایی وجود دارند مبنی بر این که این مجموعه می تواند دشمنی میان دو کشور را شعله ور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The animosity of the community to the king is evident and reflects perhaps the resentment of a dependent people.
[ترجمه گوگل]خصومت جامعه با شاه مشهود است و شاید منعکس کننده کینه مردم وابسته باشد
[ترجمه ترگمان]دشمنی مردم با شاه مشهود است و شاید نفرت مردم وابسته را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. From anger and animosity he turned in a split second to a benevolent caring brother only here to see justice done.
[ترجمه گوگل]او از عصبانیت و خصومت در کسری از ثانیه به برادری مهربان و مهربان تبدیل شد تا عدالت را اجرا کند
[ترجمه ترگمان]از خشم و کینه در یک ثانیه به برادر مهربانی که فقط اینجا بود نگاه کرد تا عدالت را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستیز (اسم)
hate, hatred, quarrel, violence, affray, contention, antagonism, contest, anger, animosity, scuffle, injustice, mix-in, punch-up

دشمنی (اسم)
hate, hatred, animosity, enmity, ill will, repulsion, odium

خصومت (اسم)
quarrel, antagonism, animosity, enmity, ill will, hostility, virulence

عداوت (اسم)
hatred, animosity, enmity, hostility, feud, rancor, odium

کینه (اسم)
hatred, animosity, enmity, rancor, grudge, spite, vengeance, peeve

شهامت (اسم)
bounty, animosity, pluck, dare, daring

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

ستیزه جویی (اسم)
animosity, pugnacity, pugnaciousness, termagancy

ستیزگی (اسم)
antagonism, animosity, enmity, ill will, hostility, pugnacity, pugnaciousness, termagancy, inveteracy, ill humor, bellicosity, ill feeling, ill humour, ill nature

ضدیت (اسم)
conflict, opposing, antagonism, animosity, enmity, hostility, opposition, contradiction

انگلیسی به انگلیسی

• resentment; hostility
animosity is a feeling of strong dislike and anger.

پیشنهاد کاربران

عداوت، دشمنی، خصومت
دشمنی، خصومت
لانگمن دیکشنری : دشمنی
Definition : powerful hatred
تعارض
خصومت
دشمنی

بپرس