clump

/ˈkləmp//klʌmp/

معنی: انبوه، دسته، مشت، ضربه سنگین، انبوه کردن
معانی دیگر: (درخت و گیاه) انبوه، انبوهه، سنبله، کلاله، (با گام های سنگین و پر صدا) راه رفتن ( tramp هم می گویند)، توده، همفشرد، قلمبه، چگال، قپه، توده ای از ترکیزه (باکتری)، صدای پا (به ویژه اگر سنگین باشد)، توده کردن یا شدن، همفشرده کردن، قلمبه شدن یا کردن، خوشه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a dense grouping, as of trees.
مترادف: knot, thicket, tuft
مشابه: aggregation, batch, bunch, cluster, copse, group, grove, shock

- There's a clump of willows by the edge of the lake.
[ترجمه نفس] یک دسته درخت بید در کنار لبه دریاچه وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل] یک توده بید در لبه دریاچه وجود دارد
[ترجمه ترگمان] کنار دریاچه یک درخت بید هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a thick lump or mass.
مترادف: lump, mass
مشابه: agglutination, chunk, clod, glob, gob, nugget, wad

- Large clumps of dirt came off his boots.
[ترجمه گوگل] توده های بزرگی از خاک از چکمه هایش جدا شد
[ترجمه ترگمان] انبوه عظیمی از گرد و خاک از چکمه هایش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a heavy, dull, striking sound; thump.
مترادف: thump
مشابه: clunk, plump, thud

- I was startled by the clump of a heavy branch falling on the roof.
[ترجمه گوگل] از افتادن یک شاخه سنگین روی پشت بام وحشت کردم
[ترجمه ترگمان] از کنار یک شاخه سنگین که روی بام افتاده بود یکه خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clumps, clumping, clumped
(1) تعریف: to gather in dense groups.
مشابه: cluster, group, lump

- Bamboo plants tend to clump.
[ترجمه گوگل] گیاهان بامبو تمایل به جمع شدن دارند
[ترجمه ترگمان] گیاهان بامبو به این سو و آن سو متمایل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to walk with heavy, dull noises.
مترادف: clomp, thump
مشابه: clunk, lumber, plod, stamp, stomp, stump, thud, tramp

- He clumped down the stairs in his heavy work boots.
[ترجمه گوگل] با چکمه های سنگین کارش از پله ها پایین آمد
[ترجمه ترگمان] با چکمه های سنگین و سنگین از پله ها پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: clumpish (adj.), clumpy (adj.)
• : تعریف: to gather or place (things) in a dense grouping.
مشابه: aggregate, bunch, cluster, group, lump, shock

- The landscapers decided to clump several birch trees at the southern end of the property.
[ترجمه گوگل] منظره گران تصمیم گرفتند چندین درخت توس را در انتهای جنوبی ملک جمع کنند
[ترجمه ترگمان] The تصمیم گرفت تا چند درخت غان را در انتهای جنوبی ملک متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a clump of pine trees by the lake
دسته ای درخت کاج در کنار دریاچه

2. I heard the heavy clump of feet on the stairs.
[ترجمه گوگل]صدای توده سنگین پاها را روی پله ها شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای پای سنگینی از پله ها شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The spade sank into a clump of overgrown bushes.
[ترجمه گوگل]بیل در دسته ای از بوته های بیش از حد رشد کرده فرو رفت
[ترجمه ترگمان]بیل در یک مشت بوته از بوته های خار فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I heard the clump of Ralph's boots going up the stairs.
[ترجمه گوگل]صدای انبوه چکمه های رالف را شنیدم که از پله ها بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]صدای پای چکمه های رالف را شنیدم که از پله ها بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Running in a clump through a crowded station, like the Bash Street Kids, keeping perfect time with chant and clap.
[ترجمه گوگل]دویدن به‌صورت دسته‌ای از میان ایستگاهی شلوغ، مانند «بچه‌های خیابان باش»، و با شعار و کف زدن، زمان خوبی را سپری کنید
[ترجمه ترگمان]دوان دوان از یک ایستگاه پر ازدحام گذشت، مثل بچه های کلاس Bash که با صدای بلند آواز می خواندند و کف می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This clump is reckoned to be 000 years old.
[ترجمه گوگل]قدمت این توده 000 سال تخمین زده می شود
[ترجمه ترگمان]این دسته را بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Crunching up the gravel drive past a clump of rhododendrons, she heard a scuffle in the undergrowth.
[ترجمه گوگل]در حال کوبیدن سنگریزه از کنار توده ای از رودودندرون ها، صدای درگیری را در زیر درختان شنید
[ترجمه ترگمان]او با یک تکه زمین کوچک که در بالای یک درخت بید نشسته بود، صدای جنجالی در میان بوته های به هم تنیده زیر درختان بید شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By one of the legs is a clump of dust shaped like a sea lion with its head and neck raised.
[ترجمه گوگل]کنار یکی از پاها، توده ای از گرد و غبار به شکل شیر دریایی با سر و گردن بلند شده است
[ترجمه ترگمان]نزدیک یکی از پاهایش یک مشت گرد و خاک است که شبیه شیر دریایی است با سر و گردنش بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Galaxies, too, tend to clump together in clusters, which in turn may be parts of superclusters.
[ترجمه گوگل]کهکشان‌ها نیز تمایل دارند در خوشه‌هایی با هم جمع شوند که به نوبه خود ممکن است بخشی از ابرخوشه‌ها باشند
[ترجمه ترگمان]کهکشان ها نیز معمولا در خوشه های کهکشانی جمع می شوند که به نوبه خود ممکن است بخش هایی از superclusters باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Supposing the tramp was there behind the clump, she thought, smoking his pipe and waiting to catch her?
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که فرض کنید ولگرد پشت توده بود، پیپش را می کشید و منتظر بود تا او را بگیرد؟
[ترجمه ترگمان]پس از آن که مرد ولگرد پیپ خود را کشید و منتظر شد که او را بگیرد، باخود گفت، فرض کنیم که این مرد ولگرد پشت این انبوه درخت باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bright green lizards were scuttling over a clump of tree-roots twice as tall as Alan, and he was wide awake.
[ترجمه گوگل]مارمولک‌های سبز روشن روی دسته‌ای از ریشه‌های درختان دو برابر بلندتر از آلن می‌چرخیدند و او کاملاً بیدار بود
[ترجمه ترگمان]lizards سبز روشن، دو بار به اندازه الن قد بلند بودند، و او کاملا بیدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This product will cause bacteria and loose dirt to clump together in the water tank.
[ترجمه گوگل]این محصول باعث جمع شدن باکتری ها و کثیفی های سست در مخزن آب می شود
[ترجمه ترگمان]این محصول باعث ایجاد باکتری و کثیفی در مخزن آب خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moore escaped by the simple expedient of lying down in a clump of grass.
[ترجمه گوگل]مور با مصلحت ساده دراز کشیدن در یک توده علف فرار کرد
[ترجمه ترگمان]مور با تدبیر ساده ای برای دراز کشیدن در یک دسته علف فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Brown rice takes longer to cook but it doesn't clump together as easily as white rice.
[ترجمه گوگل]پخت برنج قهوه ای بیشتر طول می کشد اما به راحتی برنج سفید به هم نمی چسبد
[ترجمه ترگمان]برنج قهوه ای بیشتر طول می کشد تا اشپزی کند، اما مثل برنج سفید به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The path follows the river closely, occasionally deviating round a clump of trees.
[ترجمه گوگل]مسیر از نزدیک رودخانه را دنبال می‌کند و گهگاه دور یک دسته از درختان منحرف می‌شود
[ترجمه ترگمان]جاده از نزدیک رودخانه را دنبال می کند، گاهی به دور یک دسته درخت می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انبوه (اسم)
mass, heap, aggregation, clump, bike, congeries, riffraff, tump

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

مشت (اسم)
clump, knock, jab, fist, cuff, buffet, handful, punch

ضربه سنگین (اسم)
clump

انبوه کردن (فعل)
clump

تخصصی

[سینما] توده املاح نقره

انگلیسی به انگلیسی

• cluster of trees or plants; lump or mass; thumping sound
cluster together; collect together; grow together; stick together
a clump of plants or buildings is a small group of them close together.
if people or things clump together, they gather together or are found together in small groups.
if someone clumps about, they walk with heavy clumsy footsteps.

پیشنهاد کاربران

لخته شدن
پا را بر زمین کوبیدن
clump with به معنای《 لخته شدن 》هست.
Red cells of the A group clump with donor blood of the B group; . . .
گلبول های قرمز گروه A با خون اهدایی گروه B، 《 لخته می شوند》؛ . . .
تو این جمله معنیش دسته ای، گروهی، انبوهی هست که در کتاب pre2 هم اومده clump of people were waiting for the doctor for her illness, but the doctor did not come انبوهی از مردم منتظر دکتر برای بیماری یشان بودند اما دکتر نیومده بود
انبوه
گروهی از وسایل یا مردم
یا یک نوع مخصوص درخت
مثلا: انبوهی از درختان بلوط
تجمع
خوشه
A clump of neuron cell bodies, for example, is called a ganglion or nucleus.

توده
کلوخ
انبوه دسته توده
a group of things or people together
کلوخ شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس