ascend

/əˈsend//əˈsend/

معنی: بلند شدن، بالا رفتن، صعود کردن، فرازیدن، جلوس کردن بر
معانی دیگر: فراز رفتن، متصاعد شدن، برخاستن از، از (رتبه یا جا یا صدای) زیر به سوی بالارفتن، رفیع شدن، ترقی کردن، به سوی بالا شیبدار شدن، سربالا شدن، دارای اجداد برجسته بودن، رسیدن به، به تاج و تخت رسیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ascends, ascending, ascended
(1) تعریف: to go upward; climb; rise.
مترادف: climb, rise
متضاد: descend, fall
مشابه: arise, balloon, clamber, escalate, fly, levitate, lift, mount, move up, scale, soar, tower, uprise

- The airplane ascended until it was well above the clouds.
[ترجمه Ahmad] هواپیما تا بالای ابرها بالا رفت.
|
[ترجمه گوگل] هواپیما تا زمانی که کاملاً بالای ابرها قرار گرفت بالا رفت
[ترجمه ترگمان] هواپیما تا آنجا که هوا از ابرها بالاتر بود بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to slant or slope upward.
مترادف: climb
متضاد: descend
مشابه: incline, lean, slant, slope, tilt

- This tangent ascends at a forty-five degree angle.
[ترجمه گوگل] این مماس با زاویه چهل و پنج درجه بالا می رود
[ترجمه ترگمان] این تانژانت در زاویه چهل و پنج درجه بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to move towards a higher rank or position.
مترادف: climb, get ahead, rise
متضاد: sink
مشابه: accede, advance

- She ascended to the throne upon the death of her father, the king.
[ترجمه گوگل] او پس از مرگ پدرش، پادشاه، بر تخت نشست
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ پدرش به تخت سلطنت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to go up on or along; climb or rise on.
مترادف: climb, go up, mount, move up
متضاد: descend
مشابه: scale, shin, shinny up, surmount

- He ascended the staircase.
[ترجمه گوگل] از پله ها بالا رفت
[ترجمه ترگمان] از پلکان بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The notes ascended the musical scale.
[ترجمه گوگل] نت ها در مقیاس موسیقی بالا رفتند
[ترجمه ترگمان] نت های موسیقی از مقیاس موسیقی بالا می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be elevated to.
مشابه: accede to, inherit

- Soon the prince will ascend the throne as king.
[ترجمه گوگل] به زودی شاهزاده به عنوان پادشاه بر تخت خواهد نشست
[ترجمه ترگمان] به زودی شاهزاده به تخت پادشاهی خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. salmons ascend the river
ماهیان آزاد به بالای رودخانه می روند.

2. to ascend stairs
از پلکان بالا رفتن

3. alexander's fortune began to ascend
اقبال اسکندر شروع به صعود کرد (کار اسکندر گرفت).

4. It is easier to descend than to ascend.
[ترجمه گوگل]پایین آمدن آسانتر از صعود است
[ترجمه ترگمان]پایین رفتن از بالا رفتن آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their inquiries ascend to the antiquity.
[ترجمه گوگل]تحقیقات آنها به دوران باستان می رسد
[ترجمه ترگمان]inquiries به دوران باستان بستگی داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stairs in the Five-Star hotel ascend in a graceful curve.
[ترجمه گوگل]پله های هتل پنج ستاره در یک منحنی برازنده بالا می روند
[ترجمه ترگمان]پله ها در هتل پنج - ستاره با انحنای زیبایی بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The path started to ascend more steeply.
[ترجمه گوگل]مسیر با شیب بیشتری شروع به بالا رفتن کرد
[ترجمه ترگمان]جاده شروع به بالا رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The divers have begun to ascend to the surface of the water.
[ترجمه گوگل]غواصان شروع به صعود به سطح آب کرده اند
[ترجمه ترگمان]غواصان به سطح آب صعود کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Without a word, he began to ascend the stairs.
[ترجمه گوگل]بدون هیچ حرفی شروع به بالا رفتن از پله ها کرد
[ترجمه ترگمان]بی آن که حرفی بزند از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It had begun to ascend the stairs . . . and then the weariness had overcome it.
[ترجمه گوگل]شروع به بالا رفتن از پله ها کرده بود و سپس خستگی بر آن غلبه کرده بود
[ترجمه ترگمان]از پله ها بالا رفته بود و خستگی بر آن غلبه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pihl will become a vice president of Ascend.
[ترجمه گوگل]پیهل معاون Ascend خواهد شد
[ترجمه ترگمان]Pihl به معاون رئیس جمهور Ascend تبدیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paul was first to ascend, and the boards shook under him as he gave Junior a hand up.
[ترجمه گوگل]پل اولین بار بود که صعود کرد و وقتی جونیور را بالا می‌برد، تخته‌ها زیر او می‌لرزیدند
[ترجمه ترگمان]پل اولین کسی بود که به اوج خود رسیده بود و تخته های کف اتاق او را به لرزه درآورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It took about twenty minutes to ascend the 212 steps, but it was worth the effort.
[ترجمه گوگل]صعود از 212 پله حدود بیست دقیقه طول کشید، اما ارزش تلاش را داشت
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه طول کشید تا از اتاق ۲۱۲ شروع به بالا رفتن کرد، اما ارزش این کار را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Inside, immensely high piers ascend to the vault without any break for capitals.
[ترجمه گوگل]در داخل، اسکله های بسیار مرتفع بدون هیچ وقفه ای برای سرستون ها به طاق صعود می کنند
[ترجمه ترگمان]در داخل، piers بسیار مرتفع بدون هیچ وقفه ای برای پایتخت به سوی دخمه بالا می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بلند شدن (فعل)
rise, arise, get up, levitate, ascend, mount, upheave, louden, uprear

بالا رفتن (فعل)
up, boost, rise, lift, ascend, climb, soar

صعود کردن (فعل)
rise, ascend, mount, climb, go up, ramp, soar

فرازیدن (فعل)
ascend

جلوس کردن بر (فعل)
ascend

تخصصی

[ریاضیات] صعود کردن، بالا رفتن، عروج کردن
[آب و خاک] صعود، صعود کردن

انگلیسی به انگلیسی

• climb, go up; rise up
if something ascends, it goes upwards; a literary word.
if you ascend a hill or a staircase, you go up it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

( رسمی ) بالا رفتن، صعود، ( در معنای دینی ) عروج یا معراج؛ متضادش میشه descend ( پایین آمدن ) :
ascension to Heaven
لانگمن دیکشنری : بالا رفتن
go up
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : ascend
اسم ( noun ) : ascent / ascension / ascendancy
صفت ( adjective ) : ascending
قید ( adverb ) : _
اوج گرفتن
نایل شدن ( به )
He ascended the rank of seccond lieutenant
او به درجه ی ستوان دومی نایل شد
* ارتقا یافتن ( از لحاظ شغلی و کاری )
رسیدن
عروج کردن
پیشرفت کردن
مرتب به صورت صعودی

بپرس