fever

/ˈfiːvər//ˈfiːvə/

معنی: هیجان، تب، مطبقه، تب دار کردن
معانی دیگر: بیماری تب آور، شور، جوش و خروش، گرمش، تب دار کردن یا شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an above-normal body temperature, usu. caused by illness.
متضاد: chill

- She has a headache and a high fever.
[ترجمه یاشار] آن دختر سردردو تب شدید دارد
|
[ترجمه الینا احمدی🌉] این دختر سردرد و تب شدیدی دارد
|
[ترجمه فاطمه] زن تب زیاد و سردرد دارد
|
[ترجمه Parsa Ekra Nejhad] آن زن تب شدید و سردرد دارد
|
[ترجمه .......] ان ( دختر ) تب و سردرد شدیدی دارد
|
[ترجمه نازنین] او ( دختر ) سردرد و تب بالایی دارد
|
[ترجمه آرین] او ( دختر ) سردرد و تب شدیدی دارد
|
[ترجمه ....] اون ( زن یا دختر ) سردرد و تب بدی دارد.
|
[ترجمه عمحمد علی یاشار محمدی] انی تب شدیدی دارد
|
[ترجمه ] او ( دختر ) سردرد و تب شدید دارد
|
[ترجمه Hani] او سردرد و تب شدیدی دارد
|
[ترجمه گوگل] سردرد و تب بالا دارد
[ترجمه ترگمان] سردرد و تب شدیدی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fever is still going up.
[ترجمه ] تب هنوز داره بالامیاد
|
[ترجمه گوگل] تب هنوز بالاست
[ترجمه ترگمان] تب هنوز داره بالا میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His fever has gone down, and there is no need to worry anymore.
[ترجمه گوگل] تبش پایین آمده و دیگر جای نگرانی نیست
[ترجمه ترگمان] تب او پایین رفته است و دیگر نیازی به نگرانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's in bed with a fever.
[ترجمه گوگل] او در رختخواب با تب است
[ترجمه ترگمان] با تب خوابیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A fever usually accompanies this illness.
[ترجمه ] تب معمولا با این بیماری است
|
[ترجمه گوگل] تب معمولاً با این بیماری همراه است
[ترجمه ترگمان] تب معمولا همراه این بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of several diseases characterized by such a condition.

- scarlet fever
[ترجمه گوگل] مخملک
[ترجمه ترگمان] تب مخملک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a state of intense excitement or activity.

- She was in a fever of curiosity about that locked box.
[ترجمه سانیار] او در تب کنجکاوی جعبه قفل شده می سوخت.
|
[ترجمه گوگل] او در تب کنجکاوی در مورد آن جعبه قفل شده بود
[ترجمه ترگمان] در این جعبه بسته احساس کنجکاوی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fevers, fevering, fevered
مشتقات: fevered (adj.)
• : تعریف: to cause or seem to cause a fever in.

- It is love that fevers his brow.
[ترجمه گوگل] این عشق است که پیشانی او را تب می کند
[ترجمه ترگمان] این عشق است که تب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fever indicates illness
تب نشانه ی بیماری است.

2. fever and chills
تب و لرز

3. high fever
تب شدید

4. low fever
تب خفیف

5. low-grade fever
تب خفیف

6. obstinate fever
تب دیر پای (مداوم)

7. typhoid fever
حصبه

8. yellow fever
تب زرد

9. a high fever that intermitted regularly
تب شدیدی که مرتبا تکرار می شد

10. a periodic fever
تب ادواری

11. a slight fever
تب خفیف

12. the child's fever subsided
تب کودک فروکش کرد.

13. the child's fever was high and he was sweating
تب کودک شدید بود و داشت عرق می کرد.

14. the patient's fever went up and she became delirious
تب بیمار بالا رفت و دچار هذیان شد.

15. when a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation
چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد (ذخیره ی خوارزمشاهی)

16. ill with fever
بیمار و تب دار

17. a touch of fever
یک خرده تب

18. finally the child's fever began to subside
بالاخره تب کودک فروکش کرد.

19. he had a fever and his sinuses were completely congested
او تب داشت و سینوس های او کاملا گرفته بود.

20. a high and pertinacious fever
تب شدید و مقاوم در برابر درمان

21. the intensity of his fever
حادی تب او

22. the persistence of a fever
ادامه ی تب

23. a diagnostic signs of yellow fever
علایم تشخیصی تب زرد

24. a slight remission of the fever
کاهش خفیف تب

25. she has been running a fever for three days
سه روز است تب دارد.

26. the championship game reached a fever pitch
مسابقه قهرمانی به مرحله تب و تاب رسید.

27. to have (or run) a fever
تب داشتن

28. our baby has a cough and a fever
بچه ی ما سرفه می کند و تب دارد.

29. the whole group was possessed by a fever for gambling
همه ی گروه دستخوش تب قمار بازی شده بود.

30. the child's nose is stuffy and he has a fever
بینی کودک گرفته است و تب دارد.

31. don't be vain about your wealth, it can vanish in one night; don't be vain about your looks, it can vanish after one fever
به مالت نناز به شبی بنده / به شکلت نناز به تبی بنده

مترادف ها

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

تب (اسم)
fever, pyrexia

مطبقه (اسم)
fever

تب دار کردن (فعل)
fever

انگلیسی به انگلیسی

• high body temperature; disease characterized by high body temperature; tension, excitement
cause to develop a fever; excite, cause tension
if you have a fever, your temperature is higher than usual because you are ill.
a fever is also extreme excitement or agitation.

پیشنهاد کاربران

Fever = تب ، تب کردن
Fewer = کمتر
fever ( n ) ( fivər ) =a medical condition in which a person has a temperature that is higher than normal
fever
تب داشتن
نه اینکه سردرد داشتن
[پزشکی] تب: دمای بالا و غیر طبیعی بدن
تب
در عربی فور به چم جوشش است، که فوران را ساخته است.
هیجان ، تب
تب و
شور
هیجان
عیجان. تب وسردرد
تب، بیماری تب دار ،
گرمازده؛
درونی پر از آتش
اتفاقا بوسیله فیور که در دندانپزشکی دستگاهی است به نام فور امیدوارم با دمای کنترل شده با بدن بیمار کرونایی این معضل اجتماع و خانواده ها ویروس کرونا از طریق این دستگاه ها وبصورت وارد کردن ومنهدم کردن ویروس بصورت لیزری ودمای متناسب با بدن فرد بیمار وحتی ساختن واکسنی که این گرما را از هورمون اسب ودمای اسب بخار گرفته وواردبدن شود &&&&&&&&&&&🌹🍃🌹
...
[مشاهده متن کامل]

هیجان زیادو به نوعی تب شدید
هیجان . ودر اصل میشه گفت: تب
تب داشتن دمای بالا
عقده چیزی داشتن
تب کردن

بیماری که همراه با تب است
تب داشتن
( بیماری ) مخملک

چشم قرمزی
تب و سر درد
تو و سر درد
مریضی که همراه با تب شدید است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس