فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: proposes, proposing, proposed
حالات: proposes, proposing, proposed
• (1) تعریف: to present for consideration or adoption; suggest.
• مترادف: advance, offer, present, proffer, propound, recommend, submit, suggest, tender
• متضاد: withdraw
• مشابه: bid, broach, give, introduce, maintain, pose, project, put, raise
• مترادف: advance, offer, present, proffer, propound, recommend, submit, suggest, tender
• متضاد: withdraw
• مشابه: bid, broach, give, introduce, maintain, pose, project, put, raise
- The committee proposed several changes to the existing laws.
[ترجمه گوگل] این کمیته تغییرات متعددی را در قوانین موجود پیشنهاد کرد
[ترجمه ترگمان] این کمیته چندین تغییر را در قوانین موجود پیشنهاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کمیته چندین تغییر را در قوانین موجود پیشنهاد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They proposed that the city build a bike path in the downtown area.
[ترجمه گوگل] آنها پیشنهاد کردند که شهر یک مسیر دوچرخه سواری در منطقه مرکز شهر بسازد
[ترجمه ترگمان] آن ها پیشنهاد کردند که این شهر یک مسیر دوچرخه سواری را در مرکز شهر ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها پیشنهاد کردند که این شهر یک مسیر دوچرخه سواری را در مرکز شهر ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She proposed going to the ballet rather than the opera.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد رفتن به باله را به جای اپرا داد
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد کرد که به جای اپرا به باله برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد کرد که به جای اپرا به باله برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to present as a candidate for an office, or for membership; nominate.
• مترادف: nominate
• مشابه: advance, commend, endorse, present
• مترادف: nominate
• مشابه: advance, commend, endorse, present
- The party has proposed a moderate candidate for the post.
[ترجمه گوگل] این حزب یک نامزد میانه رو برای این پست پیشنهاد کرده است
[ترجمه ترگمان] این حزب یک نامزد میانه رو را برای این پست پیشنهاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حزب یک نامزد میانه رو را برای این پست پیشنهاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to intend; plan.
• مترادف: intend, mean, purpose
• مشابه: aim at, contemplate, plan, purport, resolve, undertake
• مترادف: intend, mean, purpose
• مشابه: aim at, contemplate, plan, purport, resolve, undertake
- What do you propose to do to raise money for this project?
[ترجمه abbas] شما برای جذب پول برای این پروژه چه کاری را پیشنهاد میکنید؟|
[ترجمه علیرضایگانه شناس] چه نقشه ای برای جذب پول برای این پروژه داری؟|
[ترجمه گوگل] برای جمع آوری پول برای این پروژه چه پیشنهادی دارید؟[ترجمه ترگمان] پیشنهاد می کنید برای این پروژه پول جمع کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: proposable (adj.), proposer (n.)
مشتقات: proposable (adj.), proposer (n.)
• : تعریف: to present a proposal, esp. of marriage.
• مترادف: pop the question
• مشابه: court, offer, woo
• مترادف: pop the question
• مشابه: court, offer, woo
- He went down on his knee and proposed to her.
[ترجمه وانیا] زانو زد و به او پیشنهاد داد|
[ترجمه گوگل] روی زانو رفت و از او خواستگاری کرد[ترجمه ترگمان] به زانو درآمد و از او خواستگاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید