marketer


معنی: فروشنده

جمله های نمونه

1. The marketer must therefore turn his attention to how to identify these factors soas to be able to construct an effective strategy.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بازاریاب باید توجه خود را به چگونگی شناسایی این عوامل معطوف کند تا بتواند یک استراتژی موثر ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، بازاریاب ها باید توجه خود را به نحوه شناسایی این عوامل soas کنند تا بتوانند یک استراتژی موثر بسازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Robin Whitbread, marketing director, was voted Marketer of the Year.
[ترجمه گوگل]رابین ویتبرد، مدیر بازاریابی، به عنوان بازاریاب سال انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]رابین Whitbread، مدیر بازاریابی، به عنوان marketer سال انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The most important marketer for the school could be the secretary who snarls at parents when they call or phone.
[ترجمه گوگل]مهم‌ترین بازاریاب مدرسه می‌تواند منشی باشد که وقتی والدین تماس می‌گیرند یا تلفن می‌زنند، غرغر می‌کند
[ترجمه ترگمان]مهم ترین بازاریاب که برای این مدرسه وجود دارد می تواند منشی کسی باشد که هنگام تماس با والدین با پدر و مادرها مخالفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Having made this assessment, the marketer should be aware of the potential problems which exist in communication within different cultures.
[ترجمه گوگل]پس از انجام این ارزیابی، بازاریاب باید از مشکلات بالقوه ای که در ارتباطات در فرهنگ های مختلف وجود دارد آگاه باشد
[ترجمه ترگمان]بعد از انجام این ارزیابی، بازاریاب ها باید از مشکلات بالقوه ای که در ارتباط با فرهنگ های مختلف وجود دارند، آگاه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The marketer will try to encourage brand loyalty as a means of rendering the purchase process more comfortable and more satisfying.
[ترجمه گوگل]بازاریاب سعی می کند وفاداری به برند را به عنوان وسیله ای برای ارائه راحت تر و رضایت بخش تر فرآیند خرید تشویق کند
[ترجمه ترگمان]بازاریابان تلاش می کنند تا وفاداری به برند را به عنوان ابزاری برای راحت تر کردن فرآیند خرید ترغیب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is essential for the marketer to understand the behavioural determinants of people's attitudes and purchase behaviour.
[ترجمه گوگل]درک عوامل تعیین کننده رفتاری نگرش و رفتار خرید افراد برای بازاریاب ضروری است
[ترجمه ترگمان]برای بازاریاب ها ضروری است که عوامل تعیین کننده رفتاری رفتار و رفتار خرید را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A Colgate marketer demonstrates how to use the toothpaste and a toothbrush.
[ترجمه گوگل]یک بازاریاب کلگیت نحوه استفاده از خمیر دندان و مسواک را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک بازاریاب ورزشی نحوه استفاده از خمیر دندان و مسواک را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Snap-on is a leading developer, manufacturer and marketer of tools and equipment solutions for professional tool users, which is ranked in US TOP500 Corporations.
[ترجمه گوگل]Snap-on یک توسعه دهنده، تولید کننده و بازاریاب راه حل های ابزار و تجهیزات برای کاربران حرفه ای ابزار است که در رتبه بندی شرکت های TOP500 ایالات متحده قرار دارد
[ترجمه ترگمان]Snap یک توسعه دهنده پیشرو، تولید کننده و بازاریاب ابزارها و راه حل های تجهیزات برای کاربران ابزار حرفه ای است، که در شرکت های TOP۵۰۰ ایالات متحده رتبه بندی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Groupon shuns being thought of as a marketer or, worse, an ad agency, promoting cheap pizza or sushi for anyone who wants to hire it.
[ترجمه گوگل]گروپون از اینکه به عنوان یک بازاریاب یا بدتر از آن یک آژانس تبلیغاتی تصور شود که پیتزا یا سوشی ارزان قیمت را برای هر کسی که می خواهد آن را استخدام کند تبلیغ می کند، اجتناب می کند
[ترجمه ترگمان]Groupon به عنوان یک بازاریاب و یا بدتر از آن به عنوان یک آژانس تبلیغاتی شناخته می شود و برای هر کسی که بخواهد آن را استخدام کند، سوشی یا سوشی را تبلیغ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Huntsman is a global manufacturer and marketer of differentiated and commodity chemicals.
[ترجمه گوگل]هانتسمن تولید کننده و بازاریاب جهانی مواد شیمیایی متمایز و کالایی است
[ترجمه ترگمان]هانتسمن یک تولیدکننده جهانی و بازاریاب از مواد شیمیایی متمایز و کالایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps most important to the marketer is the captive nature of the audience.
[ترجمه گوگل]شاید مهمترین چیز برای بازاریاب ماهیت اسیر بودن مخاطب باشد
[ترجمه ترگمان]شاید مهم ترین عامل برای بازاریاب طبیعت اسیر مخاطب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A toothpaste marketer, for example, might decide to use television and magazines.
[ترجمه گوگل]برای مثال، یک فروشنده خمیر دندان ممکن است تصمیم بگیرد از تلویزیون و مجلات استفاده کند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک بازاریاب خمیر دندان ممکن است تصمیم بگیرد از تلویزیون و مجلات استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In April, the marketer dropped Goodby and moved its national creative account, including digital, without a review, to Innocean Worldwide Americas, a subsidiary of Korean parent's Hyundai Motor Group.
[ترجمه گوگل]در ماه آوریل، این بازاریاب Goodby را کنار گذاشت و حساب خلاق ملی خود، از جمله دیجیتال، را بدون بررسی، به Innocean Worldwide Americas، یکی از شرکت‌های تابعه هیوندای موتور گروه کره‌ای منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]در ماه آوریل، بازاریابان Goodby را رها کردند و حساب خلاق ملی خود را، از جمله دیجیتالی، بدون بررسی، تا Innocean در سراسر آمریکا، یک شرکت تابعه گروه \"هیوندای موتور parent\" به حرکت در آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Berry Plastics, a leading manufacturer and marketer of plastic packaging products based in Evansville Ind ., anticipates closing on the transaction this week.
[ترجمه گوگل]Berry Plastics، تولید کننده و بازاریاب پیشرو محصولات بسته بندی پلاستیکی مستقر در Evansville Ind, پیش بینی می کند که این معامله در این هفته بسته شود
[ترجمه ترگمان]بری پلاستیک، یک تولید کننده پیشرو و بازاریاب از محصولات بسته بندی پلاستیک براساس Evansville Ind و پیش بینی می کند که این هفته معامله را ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروشنده (اسم)
vendor, monger, candy man, seller, salesman, salesperson, pusher, marketeer, marketer, shop assistant, shopman

انگلیسی به انگلیسی

• one who markets, trader

پیشنهاد کاربران

market = مغازه ، بازاریابی کردن
marketer = بازاریاب ، فروشنده
marketing = بازاریابی
بازاریاب
بازاریاب شخصی است که مسئولیت تبلیغ و فروش محصولات یا خدمات یک شرکت را بر عهده دارد.
فروشنده، بازاریاب
بازاریاب

بپرس