attentive

/əˈtentɪv//əˈtentɪv/

معنی: مواظب، متوجه، مراقب، بادقت، ملتفت
معانی دیگر: حواس جمع، مهربان، مهرنما، ملاحظه کار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: attentively (adv.), attentiveness (n.)
(1) تعریف: paying close attention; observant.
مترادف: alert, heedful, mindful, observant, watchful
متضاد: absent, absent-minded, abstracted, careless, distant, distracted, faraway, inattentive, negligent
مشابه: aware, careful, guarded, intent, on guard, on the ball, vigilant

- The students were very attentive while the instructor went over the items that were sure to be on the exam.
[ترجمه atrino] دانش آموزان ، زمانی که مربی ، مواردی را که مطمئن بودند در امتحان می آیند ، مرور کرد ، بسیار بادقت بودند.
|
[ترجمه حلما] دانش ـموزان حواسشان را جمع کردند وقتی مربی موضوعاتی که مطمن بود در امتحان میاد را مرور میکرد
|
[ترجمه گوگل] دانش‌آموزان بسیار حواسشان جمع بود در حالی که مربی مواردی را که مطمئناً در امتحان وجود داشت بررسی می‌کردند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان بسیار دقیق بودند در حالی که مربی به سراغ اقلامی رفت که مطمئن بودند در امتحان شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If you are not attentive to the sauce as it cooks, it is likely to burn.
[ترجمه حلما] اگر شما به سسی که داره میپزه توجه نداشته باشید اون احتمالا بسوزه
|
[ترجمه گوگل] اگر هنگام پختن سس به آن توجه نکنید، احتمالاً می سوزد
[ترجمه ترگمان] اگر به سس به آن اندازه که آشپزی می کند توجه نکنید، به احتمال زیاد می سوزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: thoughtful of the needs or comfort of others; considerate or devoted.
مترادف: considerate, courteous, devoted, thoughtful
متضاد: inconsiderate, neglectful
مشابه: aware, careful, civil, gallant, kind, mindful, respectful, solicitous

- She was very attentive during her husband's convalescence.
[ترجمه گوگل] او در دوران نقاهت شوهرش بسیار مراقب بود
[ترجمه ترگمان] در دوران نقاهت شوهرش بسیار مراقب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The attentive waiter seemed to anticipate his customer's every wish.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که گارسون حواسش تمام خواسته های مشتری خود را پیش بینی می کرد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که پیشخدمت دقیق هر آرزو مشتری را پیش بینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an attentive husband
شوهر مهربان

2. He wishes the govern-ment would be more attentive to detail in their response.
[ترجمه گوگل]او آرزو می کند که دولت در پاسخ خود به جزئیات بیشتر توجه کند
[ترجمه ترگمان]او آرزو می کند که دولت در پاسخ به جزئیات بیشتر توجه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The speaker likes to have an attentive audience.
[ترجمه مهدی] سخنران دوست دارد که مخاطبین با دقت به سخنانش گوش دهند ( دقت داشته باشند )
|
[ترجمه فاطمه] گوینده دوست دارد یک مخاطب با توجه داشته باشد.
|
[ترجمه گوگل]گوینده دوست دارد مخاطبان توجهی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]گوینده دوست دارد مخاطبین با دقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. At the mention of money, he became attentive.
[ترجمه رضا] با آمدن اسم پول ، شاخک هاش تیز شد
|
[ترجمه گوگل]با ذکر پول، توجهش شد
[ترجمه ترگمان]با ذکر پول، حواسش پرت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ministers should be more attentive to the needs of families.
[ترجمه مهدی] وزرا بهتر است توجه بیش تری به نیازهای خانواده ها داشته باشند.
|
[ترجمه گوگل]وزرا باید بیشتر به نیاز خانواده ها توجه کنند
[ترجمه ترگمان]وزرا باید نسبت به نیازهای خانواده ها توجه بیشتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A good teacher is always attentive to their students' needs.
[ترجمه گوگل]یک معلم خوب همیشه به نیازهای دانش آموزان خود توجه دارد
[ترجمه ترگمان]معلم خوب همیشه به نیازهای دانش آموزان خود توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Customers want companies that are attentive to their needs.
[ترجمه گوگل]مشتریان شرکت هایی را می خواهند که به نیازهای آنها توجه داشته باشند
[ترجمه ترگمان]مشتریان می خواهند شرکت هایی که به نیازهای آن ها توجه دارند، شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. a man courteously attentive to women.
[ترجمه گوگل]مردی که مؤدبانه به زنان توجه دارد
[ترجمه ترگمان]مردی که مودبانه به زن ها توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hotel staff are friendly and attentive.
[ترجمه گوگل]کارکنان هتل خوش برخورد و خوش برخورد هستند
[ترجمه ترگمان]کارکنان هتل دوستانه و دقیق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A good hostess is always attentive to the needs of her guests.
[ترجمه گوگل]یک مهماندار خوب همیشه به نیازهای مهمانان خود توجه دارد
[ترجمه ترگمان]میزبان خوبی همیشه به نیازهای of توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At society parties he is attentive to his wife.
[ترجمه گوگل]در مهمانی های جامعه او حواسش به همسرش است
[ترجمه ترگمان]در محافل اجتماعی او به همسرش توجه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These pioneers are very attentive to the grandny and do everything for her.
[ترجمه گوگل]این پیشگامان بسیار حواسشان به مادربزرگ است و همه چیز را برای او انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]این پیشگامان بسیار به the ها توجه دارند و همه کارها را برای او انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was very attentive to her when she was ill.
[ترجمه حلما] وقتی بیمار بود او خیلی مراقبش بود
|
[ترجمه گوگل]وقتی مریض بود خیلی به او توجه داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی بیمار بود خیلی به او دقت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He seemed so attentive, so clued in to my every word[sentence dictionary], that I suddenly found the confidence to go on.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که او آن‌قدر حواس‌پرت بود، آن‌قدر به هر کلمه [فرهنگ جملاتی] من توجه داشت، که ناگهان اعتماد به نفس پیدا کردم که ادامه دهم
[ترجمه ترگمان]او با دقت به نظر می رسید، بنابراین به تک تک کلمات کتاب لغت من اشاره کرد که ناگهان اعتماد به نفسم را پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. During class he was attentive, at times contributed to the discussion, and frequently demonstrated good knowledge and problem-solving skills.
[ترجمه گوگل]در طول کلاس او حواسش بود، گاهی در بحث مشارکت داشت، و اغلب دانش و مهارت های حل مسئله را نشان می داد
[ترجمه ترگمان]او در طول کلاس مراقب بود، گاهی به بحث کمک می کرد و اغلب مهارت های خوب و مهارت های حل مساله را به نمایش می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مواظب (صفت)
careful, alert, trim, advertent, attentive, cautious, watchful, mindful, solicitous, heedful, tidy, attent, surveillant, considerate, dutiful, forethoughtful, overwarm

متوجه (صفت)
careful, alert, advertent, attentive, mindful, facing, heedful, setting off

مراقب (صفت)
attentive, watchful, vigilant, observant, guarding, observing, contemplative, meditating, open-eyed, preserving, scrutinizing, wide-awake, tendering

بادقت (صفت)
careful, attentive

ملتفت (صفت)
attentive, conscious, aware

انگلیسی به انگلیسی

• observant; polite; caring, loving
if you are attentive, you are paying close attention to what is being said or done.
to be attentive also means to be helpful and polite.

پیشنهاد کاربران

مواظب، ملتفت، متوجه، بادقت
هشیار
لانگمن دیکشنری : دقیق ، با دقت
Definition : 1 _ listening carefully 2_ politely helpful
به گوش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه ( در معنای توجه کردن ) اینها هستند:
فعل ( verb ) : attend
اسم ( noun ) : attention / attentiveness
صفت ( adjective ) : attentive
قید ( adverb ) : attentively
هوشیار
هشیار
آگاه
با دقت به سخنان گوش دادن. یا نگاه کردن. چون به ان فرد یا ان موضوع علاقه مند هستید
شیفته
توجه کننده ( یکی از معانی )
آگاه و ملتفت
پیگیر ( کسی که پیگیر کاری است و به آن دقت و توجه می کند )
حواس جمع

دقیق
attentive listener : شنونده خوب ، شنونده ی با دقت
هوشیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس