seller

/ˈselər//ˈselə/

معنی: فروشنده
معانی دیگر: فروشنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who sells; vendor.

(2) تعریف: something that sells in a particular way.

- This line of clothing was a poor seller.
[ترجمه گوگل] این خط لباس فروشنده ضعیفی بود
[ترجمه ترگمان] این خط لباس یک فروشنده ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stock seller
فروشنده ی سهام

2. the fruit seller trundled his cart along the street
میوه فروش چرخ دستی خود را در خیابان می کشید.

3. when the seller turned his face, hooshang fingered the candies
وقتی که فروشنده رویش را گرداند،هوشنگ به آب نبات ها ناخونک زد.

4. hossein agha the carpet seller had two illegitimate children
حسین آقای فرش فروش دو بچه ی حرامزاده داشت.

5. The fruit seller charged me too much money.
[ترجمه گوگل]میوه فروش از من پول زیادی گرفت
[ترجمه ترگمان]فروشنده به من پول زیادی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The seller has to issue a tax invoice.
[ترجمه گوگل]فروشنده باید فاکتور مالیاتی صادر کند
[ترجمه ترگمان]فروشنده باید یک فاکتور مالیاتی صادر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In theory, the buyer could ask the seller to have a test carried out.
[ترجمه گوگل]در تئوری، خریدار می‌تواند از فروشنده بخواهد تا آزمایشی را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]در تیوری، خریدار می تواند از فروشنده بخواهد که آزمایشی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She drove a hard bargain with the seller.
[ترجمه گوگل]او یک معامله سخت با فروشنده انجام داد
[ترجمه ترگمان]او با فروشنده معامله سختی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The book is arguably a potential best seller.
[ترجمه گوگل]این کتاب بدون شک یک پرفروش بالقوه است
[ترجمه ترگمان]این کتاب احتمالا بهترین فروشنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His first novel became a best seller and several firms offered to publish for him.
[ترجمه گوگل]اولین رمان او پرفروش شد و چندین شرکت پیشنهاد چاپ برای او دادند
[ترجمه ترگمان]اولین رمان او به بهترین فروشنده تبدیل شد و چندین شرکت پیشنهاد کردند که برای او منتشر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This dictionary is a best seller.
[ترجمه گوگل]این دیکشنری پرفروش است
[ترجمه ترگمان]این فرهنگ لغت بهترین فروشنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The seller has the right to keep the goods until payment is tendered to him.
[ترجمه گوگل]فروشنده این حق را دارد که کالا را تا زمانی که پرداخت به او مناقصه نشده است نگه دارد
[ترجمه ترگمان]فروشنده حق دارد کالاها را تا زمانی که پرداخت به او تقدیم شود نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The book seller took down a volume of Shelley's poems.
[ترجمه گوگل]کتابفروش یک جلد از شعرهای شلی را پایین آورد
[ترجمه ترگمان]نویسنده کتاب یک جلد از اشعار شلی را یادداشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The gift shop's biggest seller is a photo of Nixon meeting Presley.
[ترجمه گوگل]بزرگترین فروشنده فروشگاه هدیه، عکسی از ملاقات نیکسون با پریسلی است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین فروشنده این فروشگاه عکسی از Nixon پریسلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This title was a best seller and is now available in softback.
[ترجمه گوگل]این عنوان پرفروش بود و اکنون در سافت بک موجود است
[ترجمه ترگمان]این عنوان بهترین فروشنده بوده و در حال حاضر در softback موجود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I can't call my book a best seller as such but it's very popular.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم کتابم را پرفروش بدانم اما بسیار محبوب است
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم کتابی را به عنوان بهترین فروشنده صدا کنم، اما این خیلی مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This car is our biggest seller at the moment.
[ترجمه گوگل]این خودرو بزرگترین فروشنده ما در حال حاضر است
[ترجمه ترگمان]این ماشین بزرگ ترین فروشنده ما در حال حاضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروشنده (اسم)
vendor, monger, candy man, seller, salesman, salesperson, pusher, marketeer, marketer, shop assistant, shopman

تخصصی

[حسابداری] فروشنده، بایع
[حقوق] فروشنده، بایع

انگلیسی به انگلیسی

• salesman; merchant, vendor, dealer; something which is purchased, something which is sold
a seller is a person or business that sells something.

پیشنهاد کاربران

sailor = ملوان
seller = فروشنده
1. فروشنده
2. محصول فروش
به معنای فروشنده
فروشنده
زن یا مردی که چیزی را می فروشند.
. A woman or a man selling something
محصولات زیاد فروش
hamburgers are the biggest seller in this restaurant

بپرس