cut down

/ˈkətˈdaʊn//kʌtdaʊn/

معنی: خرد کردن، تقلیل دادن
معانی دیگر: 1- بریدن و به زیر آوردن، (درخت) انداختن 2- کشتن، به خاک و خون افکندن 3- کاستن، کم کردن 4- سرکوفت زدن، خوار کردن، خلاصه کردن، (پزشکی - بریدن و راهیابی به درون رگ یا مجرا یا حفره ی بدن برای وارسی و غیره) درون بری

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to lessen (often fol. by "on").
مشابه: abbreviate, abridge, scant

- He should cut down on his drinking.
[ترجمه شاهین] باید مصرف نوشیدنی خودش رو کاهش بده
|
[ترجمه Captain I.R] باید مصرف نوشیدنی رو قطع کنه.
|
[ترجمه H] بهتر هست او مصرف نوشدنی را قطع کنه
|
[ترجمه کتابدار] او لازم است مصرف الکل خود را کاهش دهد.
|
[ترجمه Sadat] او باید مصرف الکل خود را کم کند.
|
[ترجمه گوگل] او باید نوشیدنی خود را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] باید مشروب بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Do not cut down the tree that gives you shade.
[ترجمه امیرحسین] درختی را که به شما سایه می دهد را قطع نکنید
|
[ترجمه گوگل]درختی را که به شما سایه می دهد قطع نکنید
[ترجمه ترگمان]درختی که به شما سایه می دهد را نبرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Most schools are extremely unwilling to cut down on staff in order to cut costs.
[ترجمه گوگل]اکثر مدارس به شدت تمایلی به کاهش کارمندان به منظور کاهش هزینه ها ندارند
[ترجمه ترگمان]اغلب مدارس به شدت مایل به کاهش هزینه های کارکنان به منظور کاهش هزینه ها نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We're trying to cut down on the amount of paperwork involved.
[ترجمه گوگل]ما در تلاشیم تا حجم کاغذبازی های موجود را کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم سعی می کنیم به مقدار کاغذ بازی دست و پنجه نرم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He cut down on coffee and cigarettes, and ate a balanced diet.
[ترجمه گوگل]او قهوه و سیگار را کم کرد و رژیم غذایی متعادلی داشت
[ترجمه ترگمان]او قهوه و سیگار را کاهش داد و یک رژیم متعادل خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cut down your overall amount of physical activity.
[ترجمه امیرحسین] فعالیت های بدنی خود را به مقدار زیادی کاهش دهید
|
[ترجمه گوگل]میزان کلی فعالیت بدنی خود را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]میزان کلی فعالیت جسمانی را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He will now try to cut down the task to a manageable size.
[ترجمه گوگل]او اکنون تلاش خواهد کرد تا کار را به اندازه ای قابل کنترل کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]او اکنون سعی خواهد کرد کار را به اندازه قابل مدیریت کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tree that was due to be cut down has been reprieved for six months.
[ترجمه گوگل]درختی که قرار بود قطع شود شش ماه است که مهلت داده شده است
[ترجمه ترگمان]درختی که قرار بود قطع شود به مدت شش ماه حکم اعدام را به خود اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Half of the forest was cut down to make room for the road.
[ترجمه فرهاد] نیمی از جنگل کاسته شد تاجا برای درست کردن جاده فراهم شود
|
[ترجمه گوگل]نیمی از جنگل قطع شد تا جا برای جاده باز شود
[ترجمه ترگمان]نیمی از جنگل برای راه رفتن به جاده از هم جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You need to cut down on starch.
[ترجمه سیدمحمد] شما باید نشاسته را کم کنید
|
[ترجمه گوگل]باید نشاسته را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان] تو باید نشاسته رو کوتاه کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cut down on fatty foods and alcohol if you want to lose weight.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید وزن کم کنید، مصرف غذاهای چرب و الکل را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید وزن خود را از دست بدهید، به غذاهای چرب و الکل ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most of us know we should cut down on fat. But knowing such things isn't much help when it comes to shopping and eating.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ما می دانیم که باید چربی را کاهش دهیم اما دانستن چنین چیزهایی در خرید و غذا خوردن کمک چندانی نمی کند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ما می دانیم که باید چربی را کاهش دهیم اما دانستن این چیزها به هنگام خرید و خوردن کمک زیادی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A vandal with a chainsaw cut down a tree.
[ترجمه گوگل]خرابکار با اره برقی درختی را قطع کرد
[ترجمه ترگمان] یه خرابکار با یه اره برقی درخت رو قطع کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you want to play safe, cut down on the amount of salt you eat.
[ترجمه amirmasoudi] اگر میخواهی سالم زندگی کنی باید نمک مصرفی تو کاهش بدی
|
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید ایمن باشید، مقدار نمکی که می خورید را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]، اگه میخوای در گاوصندوق بازی کنی مقدار نمکی که می خوری رو کم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They ordered that for every tree cut down two more be planted.
[ترجمه لیلا] آن ها دستور دادند که به ازای قطع کردن هر درخت دو درخت دیگر باید کاشته شود
|
[ترجمه گوگل]دستور دادند به ازای هر قطع درخت دو درخت دیگر بکارند
[ترجمه ترگمان]آن ها دستور دادند که برای هر درخت دو درخت دیگر کاشته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The aircraft is streamlined to cut down wind resistance.
[ترجمه گوگل]این هواپیما برای کاهش مقاومت در برابر باد ساده شده است
[ترجمه ترگمان]هدف این هواپیما کاهش مقاومت باد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

تقلیل دادن (فعل)
reduce, lessen, cut, attenuate, weaken, scrimp, cut back, cut down

انگلیسی به انگلیسی

• degrade, insult; reduce, decrease; cause to fall by cutting
curtailed; cut off, chopped off, hewn
reduction in price, markdown

پیشنهاد کاربران

عبارات cut out و cut down هر دو یک معنای مشابه دارن و اون هم معنی قطع کردن یا حذف کردنه اما cut down بیشتر به معنای کاهش دادن یا کم کردن است .
Example 1 : Please don't put the candy jar right next to my desk. I'm trying to�cut down�on sugar
...
[مشاهده متن کامل]

لطفا ظرف آب نبات را کنار میز من نگذارید. من سعی می کنم سطح شکر را ( کم کنم / کاهش دهم )
Example 2 : I have to cut out diary products from my diet
من باید محصولات لبنی را از رژیم غذایی ام حذف کنم
Example 3 : we need to cut down / cut out that dying tree
ما باید آن درخت در حال مرگ را قطع کنیم
• اگر موافق هستید لایک کنید ❤️

تیر اندازی کردن
کم کردن
۱. قطع کردن چیزی ( مثل درخت )
۲. کشتن
۳. کم کردن یا حذف کامل یک ماده غذایی ( مثل حذف نمک از رژیم غذایی )
Cut somebody down = to kill somebody
مثال :
Let me tell you that God's gonna cut you down
بگذارید به شما بگویم که خدا شما را از بین می برد ( میخواد تورو بکشه )
Cut down into به معنی نفوذ کردن به . . . می دهد
Cut down
I'm trying to cut down the coffee right now.
قطع کردن . پایان دادن کاری
قطع کردن
We had to cut down the old tree : ما مجبور شدیم درخت کنسال را قطع کنیم
کم کردن
We need to cut the article down to 1000 words : ما باید مقاله را کم کنیم تا به 1000 کلمه برسد
از سر و ته چیزی زدن
تقلیل دادن

( بر چیزی ) حمل شدن
محدود کردن
از بین بردن ، قطع کردن
cutting down the trees is bad for nature
قطع کردن درختان برای طبیعت بد است💗💗
برش خورده

کاستن، کم کردن، بریدن، برش دادن
کاهش دادن مقدار چیزی
cut sb down to size
کسی را سر جایش نشاندن
کم کردن ( غذا ) برای کاهش وزن
doing less of sth
قطع کردن
خلاصه کردن
کاهش
برید، بریدن
to reduce the size, amount, or number of sth
to do or use less of sth
to cut through the trunk of a tree in order to make it fall to the ground
To cut somthing
stop using
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس