burial

/ˈberiəl//ˈberɪəl/

معنی: دفن، تدفین، بخاک سپاری
معانی دیگر: به خاک سپاری، خاک کردن، وابسته به دفن و کفن، تدفینی، تدفدین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or process of putting something underground, esp. a dead body.
مترادف: interment
متضاد: disinterment, exhumation
مشابه: funeral, last rites, obsequies, sepulture

- The priests prepared the body for burial.
[ترجمه گوگل] کشیشان جسد را برای دفن آماده کردند
[ترجمه ترگمان] کشیش ها جسد را برای دفن آماده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the funeral, the family will go to the cemetery for the burial.
[ترجمه محمد] پس از مراسم تدفین، خانواده برای خاکسپاری به گورستان می روند
|
[ترجمه گوگل] پس از تشییع جنازه، خانواده برای تدفین به قبرستان می روند
[ترجمه ترگمان] بعد از مراسم تدفین، خانواده به گورستان می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a burial lot
محل دفن

2. decent burial ceremonies
مراسم تدفین شایسته

3. honorable burial
دفن همراه با احترامات

4. multiple burial
خاک سپاری دسته جمعی

5. the burial of the earthquake victims' bodies is still going on
خاک کردن اجساد زلزله زدگان هنوز ادامه دارد.

6. my father's burial ceremony was strangely awe-inspiring
مراسم به خاک سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.

7. he was refused burial in consecrated grounds
از دفن او در امکنه ی مقدسه خودداری کردند.

8. The priest prepared the body for burial.
[ترجمه گوگل]کشیش جسد را برای دفن آماده کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش جنازه را برای دفن آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cremation is more common than burial in some countries.
[ترجمه محمد] در برخی از کشورها سوزاندن جسد رایج تر از به خاک سپردن آن است
|
[ترجمه گوگل]سوزاندن سوزاندن در برخی کشورها بیشتر از خاکسپاری است
[ترجمه ترگمان]cremation در برخی کشورها رایج تر از دفن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The coroner issued a burial certificate.
[ترجمه گوگل]پزشکی قانونی گواهی دفن صادر کرد
[ترجمه ترگمان]پزشک قانونی یک گواهی دفن صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The archeologists found fragments of bone in the burial chamber.
[ترجمه گوگل]باستان شناسان قطعاتی از استخوان را در اتاق دفن پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان تکه هایی از استخوان را در این اتاق دفن یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The estimated time of burial was placed in the early Tang Dynasty.
[ترجمه گوگل]زمان تخمینی دفن در اوایل سلسله تانگ بود
[ترجمه ترگمان]زمان تدفین در دودمان تانگ قرار داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The finds from these burial grounds point to the existence of a prosperous matriarchal society.
[ترجمه گوگل]یافته های این دفن ها حاکی از وجود یک جامعه مادرسالار مرفه است
[ترجمه ترگمان]یافته های این مراسم خاکسپاری حاکی از وجود یک جامعه مرفه و مرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her body was sent home for burial.
[ترجمه گوگل]جنازه او برای خاکسپاری به خانه فرستاده شد
[ترجمه ترگمان]جسد او برای دفن به خانه فرستاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He can have a decent burial.
[ترجمه گوگل]او می تواند دفن مناسبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] اون میتونه یه دفن خوب داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The burial took place on Friday.
[ترجمه گوگل]مراسم خاکسپاری روز جمعه انجام شد
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین در روز جمعه صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The bones were disinterred and moved to a burial site.
[ترجمه گوگل]استخوان ها جدا شده و به محل دفن منتقل شدند
[ترجمه ترگمان]استخوان ها را از بین بردند و به محل دفن منتقل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We went back to Ireland for my uncle's burial.
[ترجمه گوگل]برای خاکسپاری عمویم به ایرلند برگشتیم
[ترجمه ترگمان]برای دفن عموم به ایرلند برگشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفن (اسم)
sepulcher, sepulchre, burial, interment, mortuary, sepulture, inhumation

تدفین (اسم)
burial, interment

بخاک سپاری (اسم)
burial, interment, sepulture, inhumation, funeral

انگلیسی به انگلیسی

• act of burying, act of placing a corpse in the ground; ceremony which accompanies interment; grave
a burial is the ceremony that takes place when a dead body is put into a grave.

پیشنهاد کاربران

معنای اول : خاکسپاری
the act of burying a dead body or the ceremony in which a dead body is buried
معنای دوم : دفن ( پنهان کردن چیزی در زیر خاک )
concealing something under the ground
burialburial
تلفظ : بِری یِل /beh. ree. uhl/
این یک اسمه و جمعش میشه burials
noun
1 : the act or ceremony of burying a dead person in a grave
[noncount]
◀️They prepared the body for burial.
[count]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ She wanted to give him a proper burial.
◀️ Did you attend the burial?
— often used before another noun
◀️a burial chamber/site
◀️ancient burial rites/customs
◀️ an ancient burial ground [=an area of land where dead people were buried in ancient times]
2 [noncount] : the act of burying something in the ground
◀️ The law prohibits the burial of toxic substances without special permits
◀️The burial of the earthquake victims' bodies is still going on : خاک کردن اجساد زلزله زدگان هنوز ادامه دارد.
◀️ My father's burial ceremony was strangely awe - inspiring : مراسم به خاک سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.
◀️ Listening to this for the first time. this wasn't a diss track. this was a burial. Killshot

burial ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: تدفین
تعریف: دفن کردن کالبد مردگان|||متـ . خاکسپاری
ذخیره سازی زیر خاک
خاکسپاری

بپرس