assessor

/əˈsesər//əˈsesə/

معنی: ارزیاب
معانی دیگر: برآوردگر، مقوم، خراج گذار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who assesses for tax purposes.

(2) تعریف: one who assists a judge, esp. one who has expertise in a particular field.

جمله های نمونه

1. When the damage assessor called, he cut a check for $13
[ترجمه گوگل]وقتی ارزیاب خسارت تماس گرفت، چکی به مبلغ 13 دلار قطع کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ارزیاب حاضر شد، چکی به مبلغ ۱۳ دلار پرداخت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The assessor stated that the fire damage was not as severe as the hotel's owner had claimed.
[ترجمه گوگل]ارزیاب اظهار داشت که خسارت آتش سوزی به آن اندازه که صاحب هتل ادعا کرده بود، نبود
[ترجمه ترگمان]ارزیاب اعلام کرد که خسارت آتش سوزی به اندازه صاحب هتل زیاد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only the tax assessor noted their existence.
[ترجمه گوگل]فقط ارزیاب مالیاتی به وجود آنها اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]تنها ارزیاب مالیاتی به وجود آن ها اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Keane wanted assessor for his brother George.
[ترجمه گوگل]کین به دنبال ارزیاب برای برادرش جورج بود
[ترجمه ترگمان]کین یه assessor برای برادرش \"جورج\" می خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How would you become a subject assessor?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانید یک ارزیاب موضوع شوید؟
[ترجمه ترگمان]نظرت در مورد این موضوع چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Intensive Subject Assessment Have you had a subject assessor visit recently?
[ترجمه گوگل]ارزیابی فشرده موضوع آیا اخیراً از ارزیاب موضوع بازدید کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]ارزیابی موضوع متمرکز آیا شما اخیرا یک ملاقات ارزیاب داشتید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Others hold office as county clerk, assessor, or recorder of deeds and a few are congressmen and state legislators.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر به عنوان منشی شهرستان، ارزیاب، یا ثبت کننده اعمال و تعداد کمی از نمایندگان کنگره و قانونگذاران ایالتی هستند
[ترجمه ترگمان]دیگران به عنوان منشی، ارزیاب، یا ضبط صوت عمل می کنند و تعدادی از نمایندگان کنگره و قانونگذاران ایالتی تشکیل جلسه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The assessor asserts that he insmerted the deserted desserts in the desert with alert.
[ترجمه گوگل]ارزیاب ادعا می کند که دسرهای متروکه را با هوشیاری وارد بیابان کرده است
[ترجمه ترگمان]استاد assessor تاکید کرد که او دسر خالی را در صحرا با حالت آماده باش درمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The assessor asserts that he inserted the deserted desserts in the desert with alert.
[ترجمه گوگل]ارزیاب ادعا می کند که دسرهای متروکه را با هوشیاری وارد بیابان کرده است
[ترجمه ترگمان]ارزیاب تاکید می کند که او دسرهای گم شده خود را در بیابان با حالت آماده باش وارد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. New Orleans now has one elected tax assessor - instead of seven, each overseeing his own fief.
[ترجمه گوگل]نیواورلئان اکنون یک ارزیاب مالیاتی منتخب دارد - به جای هفت نفر، که هر کدام بر خانواده خود نظارت می کنند
[ترجمه ترگمان]د \/ اورلئان هم اکنون یک ارزیاب مستقل مالیاتی دارد - به جای شماره هفت، هر یک بر تیول خود نظارت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Query the Assessor Management system to get a list of the assessors who could assess the accident damage based on postcode and car type.
[ترجمه گوگل]برای دریافت لیست ارزیاب هایی که می توانند خسارت تصادف را بر اساس کدپستی و نوع خودرو ارزیابی کنند، از سیستم مدیریت ارزیاب استعلام بگیرید
[ترجمه ترگمان]از سیستم مدیریت Assessor پرس و جو کنید تا لیستی از the تهیه کنید که می تواند صدمات ناشی از حادثه را براساس نوع خودرو و نوع خودرو ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When either the Approver has completed or the Assessor has accepted, the approval information is returned. ''
[ترجمه گوگل]زمانی که تایید کننده تکمیل شد یا ارزیابی کننده پذیرفت، اطلاعات تاییدیه برگردانده می شود ''
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یا the تکمیل شده یا the پذیرفته شده باشد، اطلاعات تایید برگردانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prior to becoming Assessor - Recorder, he served as Executive Director of the Asia Law Caucus.
[ترجمه گوگل]قبل از تبدیل شدن به Assessor - Recorder، او به عنوان مدیر اجرایی انجمن حقوق آسیا خدمت می کرد
[ترجمه ترگمان]او قبل از اینکه به رکورد Recorder برسد به عنوان مدیر اجرایی انجمن قوانین آسیا خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Peoples assessor system actually exists in name only in most areas in China.
[ترجمه گوگل]سیستم ارزیاب مردم در واقع فقط در اکثر مناطق چین به نام وجود دارد
[ترجمه ترگمان]سیستم assessor مردم در واقع در اغلب مناطق چین نام دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزیاب (اسم)
cost accountant, appraiser, assessor, rater, valuator

تخصصی

[حقوق] ارزیاب، ممیز مالیاتی، مأمور تشخیص مالیات، دستیار قاضی
[ریاضیات] ارزیاب

انگلیسی به انگلیسی

• estimator, appraiser, valuer; advisor, consultant

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : assess
اسم ( noun ) : assessment / assessor
صفت ( adjective ) : assessable
قید ( adverb ) : _
مشاور در دادگاه
ارزیاب، شخص ارزیابی کننده
برآورد

بپرس