inquire

/ˌɪnˈkwaɪr//ɪnˈkwaɪə/

معنی: محقق کردن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، پرسش کردن، تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، استنطاق کردن، امتحان کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن
معانی دیگر: استعلام کردن، آگه خواست دادن، واجیدن، جستار کردن، (معمولا با: into) پرس و جو کردن، تجسس کردن در، پرسه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inquires, inquiring, inquired
• : تعریف: to seek to find out or learn.
مترادف: ask
مشابه: explore, query, question, quiz, research

- Her father inquired what future plans the young man had.
[ترجمه گوگل] پدرش از او پرسید که این مرد جوان چه برنامه هایی برای آینده دارد
[ترجمه ترگمان] پدرش از نقشه های آینده می پرسید که این جوان چه نقشه ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to seek to learn by asking (usu. fol. by of or about).
مترادف: ask
مشابه: check, query, question, research, see

- I'm inquiring about the apartment you advertised in the newspaper.
[ترجمه گوگل] من در مورد آپارتمانی که در روزنامه آگهی کردید پرس و جو می کنم
[ترجمه ترگمان] در مورد آپارتمانی که تو روزنامه تبلیغ کردی پرس و جو می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boss inquired of the reason for her frequent absences.
[ترجمه گوگل] رئیس دلیل غیبت های مکرر او را جویا شد
[ترجمه ترگمان] سرکارگر از علت غیبت های مکرر او جویا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to investigate (usu. fol. by into).
مترادف: investigate
مشابه: check, delve, examine, explore, look, probe, research, study

- The police are inquiring into the death of the famous author.
[ترجمه گوگل] پلیس در حال تحقیق در مورد مرگ این نویسنده مشهور است
[ترجمه ترگمان] پلیس در حال تحقیق در مورد مرگ نویسنده مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Investigators for the airline are inquiring into the cause of the accident.
[ترجمه گوگل] کارشناسان این شرکت هواپیمایی در حال بررسی علت این حادثه هستند
[ترجمه ترگمان] بازرسان این خطوط هوایی در حال تحقیق در مورد علت حادثه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. inquire after
جویا شدن (حال کسی را و غیره)

2. inquire for
1- درخواست دیدار کسی را کردن 2- خواستار شدن

3. to inquire into the nature of heredity
درباره ی کنه قوانین وراثت پژوهش کردن

4. to inquire the way
راه راپرسیدن

5. we are going to inquire into this matter
این مطلب را مورد تحقیق قرار خواهیم داد.

6. Shall I inquire about the price of tickets?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم قیمت بلیط ها را جویا شوم؟
[ترجمه ترگمان]راجع به قیمت بلیت بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We must inquire into the matter.
[ترجمه گوگل]ما باید موضوع را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید در این مورد تحقیق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Elsie called to inquire after my health.
[ترجمه حدیث] السی زنگ زد تا در مورد سلامتی ام پرس وجو کنه
|
[ترجمه گوگل]السی زنگ زد تا سلامتی من را جویا شود
[ترجمه ترگمان]السی هم زنگ زد تا از حال من جویا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I must inquire after my sick friend.
[ترجمه گوگل]من باید بعد از دوست مریضم پرس و جو کنم
[ترجمه ترگمان]باید از دوست بیمارم بپرسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Saturday staff needed - Inquire within.
[ترجمه گوگل]شنبه پرسنل مورد نیاز - پرس و جو در داخل
[ترجمه ترگمان]کارکنان روز شنبه به Inquire نیاز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Toby would have liked to inquire further .
[ترجمه گوگل]توبی دوست داشت بیشتر پرس و جو کند
[ترجمه ترگمان]توبی دوست داشت بیشتر از این تحقیق کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am writing to inquire about your advertisement in The Times.
[ترجمه گوگل]من برای پرس و جو در مورد آگهی شما در تایمز می نویسم
[ترجمه ترگمان]دارم می نویسم که درباره تبلیغ شما در تایمز تحقیق کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People called to inquire after the baby.
[ترجمه گوگل]مردم زنگ زدند تا بچه را جویا شوند
[ترجمه ترگمان]مردم زنگ زدند تا از بچه پرس و جو کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'll inquire about the flights.
[ترجمه گوگل]پروازها را جویا خواهم شد
[ترجمه ترگمان]درباره پروازها پرس و جو می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is the person you inquire for.
[ترجمه گوگل]او شخصی است که شما از او پرس و جو می کنید
[ترجمه ترگمان]او کسی است که شما از او سوال می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Inspectors were appointed to inquire into the affairs of the company.
[ترجمه گوگل]بازرسان برای رسیدگی به امور شرکت منصوب شدند
[ترجمه ترگمان]برای تحقیق درباره امور شرکت به آنجا آمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I rang up to inquire about train times.
[ترجمه گوگل]زنگ زدم تا ساعت قطار را جویا شوم
[ترجمه ترگمان]زنگ زدم تا درباره ایام قطار پرس و جو کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The investigation will inquire into the company's financial dealings.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد معاملات مالی شرکت تحقیق خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در مورد معاملات مالی شرکت تحقیق خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محقق کردن (فعل)
ascertain, inquire, verify, vindicate

پرسیدن (فعل)
question, inquire, ask, query

سوال کردن (فعل)
inquire, ask

جویا شدن (فعل)
inquire, ask

پرسش کردن (فعل)
question, inquire, ask, debrief

تحقیق کردن (فعل)
question, assay, inquire, verify, investigate, interrogate

باز جویی کردن (فعل)
assay, inquire, investigate, interrogate, examine, cross-examine

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

استنطاق کردن (فعل)
inquire, query, interrogate, cross-examine, probate

امتحان کردن (فعل)
test, inquire, examine

پژوهیدن (فعل)
search, research, inquire, investigate

تفتیش کردن (فعل)
inquire, investigate, inspect, revise

انگلیسی به انگلیسی

• ask, question, interrogate; investigate, look into; conduct an inquiry
if you inquire about something, you ask for information about it; a formal word.
if you inquire after someone, you ask how they are.
if you inquire into something, you investigate it.

پیشنهاد کاربران

جویا شدن
enquire هم نوشته میشود
سوال پرسیدن
در واقع inquire سوال پرسیدنی است که سوال کننده قصد دارد به جوابی برسد.
یعنی به دنبال پی بردن به جواب سوالش است
“What did he do?” I inquired
تحقیق کردن
استعلام
بازجویانه ( نگاهی که گویا فرد می خواهد سوالی بپرسد )
بررسی کردن
جویا شدن

بپرس