adversary

/ˈædvərˌseri//ˈædvəsəri/

معنی: مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد
معانی دیگر: مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: adversaries
• : تعریف: a person, group, or thing opposed to another; opponent; enemy.
مترادف: antagonist, enemy, foe, opponent, rival
متضاد: ally, supporter
مشابه: archenemy, assailant, attacker, competition, competitor, disputant, opposition

- The two countries had been adversaries during the war.
[ترجمه گوگل] این دو کشور در طول جنگ با یکدیگر مخالف بودند
[ترجمه ترگمان] دو کشور در طول جنگ دشمن بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His lack of confidence is his only adversary when it comes to success.
[ترجمه گوگل] عدم اعتماد به نفس او تنها حریف او در مورد موفقیت است
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس تنها حریف او در زمان موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She resented it when her office adversary was promoted over her.
[ترجمه گوگل] او زمانی که حریف دفترش بر سر او ارتقاء یافت، از این کار ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] او از زمانی که رقیب دفترش به او ترفیع داده شده بود ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an adversary can become a source of bliss. . .
عدو شود سبب خیر. . .

2. to tilt an adversary
به حریف حمله بردن

3. He was dismayed at the size of his adversary.
[ترجمه گوگل]او از اندازه حریف خود ناامید شد
[ترجمه ترگمان]او از اندازه حریفش ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The British considered him a worthy adversary.
[ترجمه گوگل]انگلیسی ها او را دشمنی شایسته می دانستند
[ترجمه ترگمان]بریتانیا او را یک رقیب ارجمند در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He saw her as his main adversary within the company.
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان دشمن اصلی خود در شرکت می دید
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان حریف اصلی خود در شرکت دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He tilted his adversary at the meeting.
[ترجمه گوگل]او در این جلسه حریف خود را کج کرد
[ترجمه ترگمان]او حریف خود را در جلسه کج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has to pit his wits against an adversary who is cool, clever and cunning.
[ترجمه گوگل]او باید عقل خود را در برابر دشمنی که خونسرد، باهوش و حیله گر است قرار دهد
[ترجمه ترگمان]او باید عقل خود را در برابر یک حریف که خونسرد، باهوش، زیرک و زیرک باشد، سوراخ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Secondly, the adversary nature of the adjudicative process may not be well suited to this area.
[ترجمه گوگل]ثانیاً، ماهیت خصمانه فرآیند قضائی ممکن است برای این حوزه مناسب نباشد
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، ماهیت دشمن فرآیند adjudicative ممکن است برای این منطقه مناسب نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A compatible but independent thesis is that of adversary politics.
[ترجمه گوگل]یک تز سازگار اما مستقل، تز سیاست مخالف است
[ترجمه ترگمان]یک رساله سازگار اما مستقل موضوع سیاست دشمن می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effect of adversary politics in Britain is intensified by the rapid turnover of government personnel.
[ترجمه گوگل]تأثیر سیاست های دشمن در بریتانیا با جابجایی سریع کارکنان دولت تشدید می شود
[ترجمه ترگمان]تاثیر سیاست های دشمن در بریتانیا با تغییر سریع کارکنان دولت تشدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The significant discontinuities elsewhere support the thesis of adversary politics.
[ترجمه گوگل]ناپیوستگی های قابل توجه در جاهای دیگر از تز سیاست رقیب حمایت می کند
[ترجمه ترگمان]این discontinuities مهم در جای دیگری از تز سیاست رقیب پشتیبانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rhetoric of adversary politics, it is argued, hides a more consensual substance.
[ترجمه گوگل]استدلال می شود که لفاظی سیاست های خصمانه، جوهره موافق تری را پنهان می کند
[ترجمه ترگمان]بحث بر این است که معانی سیاست رقیب، ماده مورد رضایت طرفین را پنهان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It had no adversary or coalition relationship with similarly organized parties.
[ترجمه گوگل]هیچ رابطه خصمانه یا ائتلافی با احزاب مشابه سازماندهی شده نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ رابطه adversary یا ائتلافی با احزاب سازمان یافته مشابه وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My adversary raised and very deliberately drew a bead on me.
[ترجمه گوگل]حریف من بلند کرد و خیلی عمدا مهره ای روی من کشید
[ترجمه ترگمان]خصم من بزرگ شد و از روی عمد یک مهره را روی من کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The other argument deployed against the adversary politics thesis calls into doubt the relevance of the notion itself.
[ترجمه گوگل]استدلال دیگری که علیه تز سیاست مخالف به کار گرفته شده، ارتباط خود این مفهوم را زیر سوال می برد
[ترجمه ترگمان]استدلال دیگری که در مقابل نظریه سیاست رقیب بکار گرفته شد، مستلزم ایجاد تردید در ارتباط خود این مفهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدعی (اسم)
assertion, claim, accuser, claimant, pretender, plaintiff, adversary, complainant, prosecutor, pretension, allegation, suitor

دشمن (اسم)
adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, foeman

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

رقیب (اسم)
adversary, antagonist, rival, competitor, corrival

حریف (اسم)
opponent, match, adversary, foe, rival, competitor

خصم (اسم)
opponent, adversary, enemy, foe, antagonist, foeman

عدو (اسم)
opponent, adversary, enemy, hostile, foe, antagonist, oppositionist, assailant, contestant, gutfighter

هم اورد (اسم)
supplement, adversary, antagonist, competitor, corrival

ضد (اسم)
opponent, adversary, hostile, foe, antagonist, opposite, contrast

مبارز (اسم)
adversary, warrior, combatant, champion, hero

مبارز (صفت)
adversary, combatant, fighting, defiant, combative

متخاصم (صفت)
adversary, hostile, belligerent, antagonistic

ضد (صفت)
contrary, opponent, adversary, hostile, opposite, antagonistic

تخصصی

[حقوق] طرف دعوی، طرف مقابل، ترافعی

انگلیسی به انگلیسی

• rival; enemy; opponent; person who opposes
your adversary is someone you are competing with, or arguing or fighting against.

پیشنهاد کاربران

دشمن، رقیب، حریف؛ هماورد، مخالف، مدعی
( جمع: adversaries )
لانگمن دیکشنری : رقیب
Synonym : opponent _ enemy
اسم رسمی و قابل شمارش
معنا : رقیب - هماورد - حریف
🔴 an enemy or opponent
◀️ His political adversaries tried to prevent him from winning the nomination : مخالفان سیاسی او سعی کردند از پیروزی او در نامزدی جلوگیری کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ an adversary can become a source of bliss. . . : عدو شود سبب خیر. . .
◀️ He defeated his adversaries one by one : او مخالفان خود را یکی پس از دیگری مغلوب کرد.
◀️ Cristiano Ronaldo, humble looking to greet his adversaries in this game

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : adversity / adversary
صفت ( adjective ) : adverse / adversarial
قید ( adverb ) : adversely
adversary ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: مهاجم 1
تعریف: هستاری که به سامانه حمله می کند یا تهدیدی برای آن به شمار می آید
دشمن

بپرس