incomprehensible

/ˌɪŋˌkɑːmprəˈhensəbl̩//ˌɪnˌkɒmprɪˈhensəbl̩/

معنی: درک نکردنی، نفهمیدنی، دور از فهم
معانی دیگر: فهم ناپذیر، غیرقابل ادراک، مبهم، نا محدود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incomprehensibly (adv.), incomprehensibility (n.), incomprehensibleness (n.)
• : تعریف: not understandable or decipherable.
مترادف: impenetrable, indecipherable, inscrutable, unfathomable, unintelligible, unknowable
متضاد: comprehensible, decipherable, self-explanatory
مشابه: abstruse, baffling, fathomless, illegible, obscure, unsearchable

- incomprehensible logic
[ترجمه گوگل] منطق غیر قابل درک
[ترجمه ترگمان] منطق غیرقابل ادراک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- incomprehensible handwriting
[ترجمه گوگل] دست خط نامفهوم
[ترجمه ترگمان] خط غیرقابل ادراک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. intentional omissions have made that text incomprehensible
از قلم انداختگی های عمدی،آن متن را نامفهوم کرده است.

2. These accounts are utterly incomprehensible. Can you explain them to me?
[ترجمه گوگل]این حساب ها کاملاً غیرقابل درک هستند می توانید آنها را برای من توضیح دهید؟
[ترجمه ترگمان]این حساب ها مطلقا نامفهوم است میتونی برام توضیح بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She found his accent virtually incomprehensible.
[ترجمه گوگل]لهجه او را تقریبا نامفهوم می دید
[ترجمه ترگمان]لهجه اش غیرقابل ادراک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I find your attitude quite incomprehensible.
[ترجمه گوگل]به نظر من نگرش شما کاملا غیر قابل درک است
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد شما کاملا نامفهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ideas she espoused were incomprehensible to me.
[ترجمه گوگل]ایده های او برای من غیرقابل درک بود
[ترجمه ترگمان]این افکار و اندیشه های او برای من غیرقابل ادراک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Latin verse remained completely incomprehensible to me.
[ترجمه گوگل]شعر لاتین برای من کاملاً نامفهوم باقی ماند
[ترجمه ترگمان]شعر لاتین به طور کامل برای من غیرقابل ادراک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some application forms can be incomprehensible to ordinary people.
[ترجمه گوگل]برخی از فرم های درخواست برای مردم عادی غیرقابل درک است
[ترجمه ترگمان]برخی فرم های کاربردی می توانند برای مردم عادی غیرقابل درک باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. From a lay viewpoint the questionnaire is virtually incomprehensible.
[ترجمه گوگل]از دیدگاه مردمی، پرسشنامه عملاً غیرقابل درک است
[ترجمه ترگمان]از دیدگاه وسیع، پرسشنامه به طور مجازی غیرقابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There followed several pages of incomprehensible statistics.
[ترجمه گوگل]چندین صفحه از آمارهای نامفهوم دنبال شد
[ترجمه ترگمان]چندین صفحه از آمار غیرقابل درک پشت سر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His signature was an incomprehensible scrawl.
[ترجمه گوگل]امضای او یک خط کشی نامفهوم بود
[ترجمه ترگمان]امضای او یک خط خرچنگ نامفهوم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I find his attitude quite incomprehensible.
[ترجمه گوگل]من نگرش او را کاملاً نامفهوم می دانم
[ترجمه ترگمان]رفتارش کاملا نامفهوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's incomprehensible to me why he would want to kill himself.
[ترجمه گوگل]برای من قابل درک نیست که چرا او می خواهد خود را بکشد
[ترجمه ترگمان]برای من غیرقابل ادراک است که چرا می خواهد خودش را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He found his son's actions totally incomprehensible.
[ترجمه گوگل]او اقدامات پسرش را کاملاً غیرقابل درک می دانست
[ترجمه ترگمان]او رفتار پسرش را کاملا درک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His accent made his speech incomprehensible to me.
[ترجمه گوگل]لهجه اش حرفش را برایم نامفهوم می کرد
[ترجمه ترگمان]لهجه او برای من نامفهوم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درک نکردنی (صفت)
imperceptible, impenetrable, incomprehensible, intangible

نفهمیدنی (صفت)
imperceptible, incomprehensible

دور از فهم (صفت)
incomprehensible

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to understand, inconceivable, cannot be grasped by the intellect; unintelligible
something that is incomprehensible is impossible to understand.

پیشنهاد کاربران

مبهم ، دور از فهم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incomprehensibility / incomprehension
✅️ صفت ( adjective ) : incomprehensible
✅️ قید ( adverb ) : incomprehensibly
ungraspable = not possible to comprehend
غیر قابل فهم - درک نکردنی - مبهم
Incomprehensible voice : صدای نفهمیدنی
غیرقابل فهم . غیر قابل درک .
it's incomprehensible to me why he would want to kill himself
نامفهوم، پیچیده، گیج کننده

بپرس